پری
عزیز سلام . تو از كلون در نوشته بودی و من از
شوق به در
مانده ی دركوبه ها می نویسم.
ما با
توایم و با تو نه ایم اینت بوالعجب
در حلقه
ایم با تو و چون حلقه بر دریم
ایمیل عزیز تو را توی بخش spam
پیدا كردم. داشت از دست می رفت.
خوشحالم كه توانستم بازش كنم و با هزار شوق بخوانم.
از اینكه هنوز تو را می توانم داشته باشم خوشحالم. نامهربانی های
این روزهای مرا بگذار پای مشغله های مدام زندگی كه مرا از
عزیزترین كسانم دور داشته است.
امروز به روایت نا موثق شناسنامه ام تولد من
بود. این تاریخ ها در دنیای پر گذر امروز بی راز و رمزی
نیست. امروز هرچند بواقع تولد من نبود
اما مثل همیشه در چنین روزی حس غریبی
به سراغم می آید. مثل همه سال های های
پیش می روم توی گنجه کوچک خانه دنبال شناسنامه ام می گردم و
چند دقیقه ای به آن دقایق معصوم که ناخوانده توی این دفترچه
کوچک جا خوش کرده اند خیره می شوم. سال ها یكی
یكی می آیند و می روند و من هی توی آینه به چهل سالگی پدرم
شبیه و شبیه تر می شوم. حس كن حالا توی همین حال و هوای معصوم
قاصدك بیقراری های تو را برایم هدیه بیاورند. من هزار باره
متولد خواهم شد وقتی كسی همه خنكای
دستهای تو را بریزد توی
تابستان من. كامنت ها و ایمیل ها ما را فراموش كرده بودند این
چند ماه اما من بیادت بودم پای هفت سین ... پای بنفشه های سر
بزیر حافظیه...توی نارنجستان قوام...ظهیر الدوله و توی همه
خیابان های منتهی به خیابان شریعتی... همه برج میلاد را دور تو
گردیدم این چند ماه... همه پیاده روهای انقلاب تا آزادی را
پرسه می زدم به هوای تو... رد همه پرواز های مهرآباد و فرودگاه
امام را گرفتم شاید ردی از تو توی بال كبوتران هوای آزادی پیدا
كنم...
دلم می خواهد بازهم بنویسم....
از اوضاع نابسامان این چند ماه
.... از همه روزهایی
كه بی هلهله نامت آمدند و آرام از برابر نگاهم گذشتند.
نمی دانم. فقط می دانم كه نمی توانم ...نمی توانم به سخاوت
دستهایت نیاندیشم. به قلب پر احساسی كه در سینه ات می تپد.
ایمیل های عاشقانه یادمان دوستی بزرگ ماست.
كاش پیغام دوستان را می خواندی و می دیدی چه
آتشی بپا كرده ای توی این واژه ها. ایمیل های عاشقانه من
یادمان مهربانی توست. یادمان همه لحظات عزیزی كه پا به پای
شعله های هم سوختیم و به غم مویه های هم گوش سپردیم.
دلم به حال خودمان می سوزد. از اینکه نمی توانیم مثل خیلی از
آدم ها گرگ باشیم. کاش کمی می توانستی نامهربان باشی. کمی می
توانستی مثل همه آدم ها دو دو تا چهار تا کنی... کاش می
توانستی کمی بقول خودت سیاست داشته باشی... کاش بلد بودی
گاهی...کمی حتی گاهی گرگ باشی.......
پری گلم ببخش بی قراری این واژه ها را
. چند روزی است درها را به روی خودم
بسته ام و همه لحظه های من شده است خواندن کتاب و پرسه توی
خاطرات این و آن و گاهی سر زدن به دنیای مجازی که همیشه از آن
بیم داشته ام. امروز
تصویر مشتی دركوبه را
كسی ریخت توی حیرانی چشم هایت من...هی می دیدم و پلك چشمم می
زد... اگر مادر بود می گفت مسافری داری همین روزها... اما من
سال هاست چشم های به در دوخته ام را به چشم براهی همه سال ها
عادت داده ام... هر از گاهی خودم را تا
سر بازارچه می رسانم و توی چادر نماز این و آن دنبال شكوفه ریز
لبخند تو می گردم ...گاه ساعت ها خودم را به نیمه باز در حیاط
می آویزم و هی آخر كوچه را می پایم.
كوچه ما همیشه خالی است... كوچه ما همیشه منتطر باران
است...دركوبه را چند بار آرام می كوبم و به اتاق تنهای خودم بر
می گردم. همیشه به این حلقه های سمج
آویزان غبطه می خورم. بی صبری و
صبوری شان را دوست دارم. حلقه های زشت و زیبایی که هیچگاه
اجازه ورود به خانه خودشان را نداشته اند... خانه ای که همیشه
جزئی از آن بوده اند. اگر گاهی شکلک در می آورند زیاد جدی
نگیر از درد دلشان است..... باران و بوران همه زمستان را با
جان و دل خریده اند اما هیچگاه دست از خواسته خود بر نداشته
اند. برخی از آنها آنقدر اصرار خود را به در کوبیده اند که
بخشی از جانشان خورده شده است. برخی دیگر زنگ زده اند همه زنگ
های دنیای مدرن را که سادگی آنها را نادیده گرفته اند. من از
صدای ویز ویز هیچ زنگ خانه ای خوشم نمی آید. من همیشه منتظرم
وقتی خانه ی ساده مرا در می کوبی با رقص درکوبه ها از زمینگیری
این سال ها کنده شوم. من سال هاست گوش به زنگ در کوبیدن کسی
هستم که عطر رازقی های خانه ی بی بی را به خانه من بیاورد. من
بیقرار آن صدای معصوم همیشه ام سالهاست.
پری عزیز این عکس ها را ببین. هر روز
كسی ضربان قلبم را با نام و نوای
تو در سینه می کوبند. من حتی نتوانسته
ام آنگونه که سعدی یادم داده بود به بهانه ی گدایی پای به محلت
تو بگذارم. جز آن یک بار که با شوق تمام هوای کوچه شما را نفس
کشیدم و یک درنگ چشم از درگاه خانه پریزاد همیشه قصه هایم بر
نمی داشتم . یادت نیست چقدر نگران چشم
های منتظر پشت در بودم... یادت
نیست با چه حسرتی تا
بی نشان خانه تو آمدم...
در را باز كن ... این سو كسی نیست...این سو هم تویی... این سو
هم همهمه نام توست...