با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

 

 

چهره های آشنای بعد از فروغ


گراناز موسوی / رزا جمالی / نازنین نظام شهیدی / ماندانا زندیان

بنفشه حجازی / پگاه احمدی / شیدامحمدی /  مانا آقایی /  ناهید کبیری


رزا جمالی

رزا جمالی متولد 1356 ؛ دانش آموخته ی تئاتر ( ادبیات دراماتیك ) از دانشكده سینما و تئاترِ دانشگاهِ هنر است . نخستین شعرهایش در مجموعه ی " این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی " در سال 1377 توسط نشر ویستار گرد آمد . در این مجموعه ذهنیت شاعر معطوف به هویت درهم ریخته ی اشیاء است . نحوهایی كه گاه شكسته می شود ، عباراتی كه به شكلی قطعه قطعه و كلاژ گونه كنار هم قرار می گیرند . این كتاب نقدها و نظرات مخالف و موافقی را در میان منتقدان و خوانندگان شعر برانگیخت . 

كمی بعد از آن " دهن كجی به تو " منتشر شد ؛ در اینجا اما زبانِ شاعر پخته تر شده بود . اما هنوز شاعر جوان درگیر دنیایی كودكانه است . عشق و جنگ با پدیده ها ، بازی های زبانی بسیار ، سطرها یی بسیار بلند ، كلماتی گاه صقیل و گاه بسیار عامیانه ، ذهنیتی كه به پوچی عبارات می اندیشد و پتانسیل قدرتمندی در بیان خود دارد كه این جریان سیال ذهن شاعر است.

 

در این سالها او نقد ها ی پراكنده و بسیاری در مطبوعات می نویسد و ذهنیت شعری اش را در نگاهی به آثار دیگران بیان می كند .  

" برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم كرده ام ... " ( 1380-آرویج ) كتابی ست در صد و سی صفحه كه با شعری بلند بهمین نام آغاز می شود . این شعر كه متنی دژانره ، چیزی مابین یك نمایشنامه ، شعر نمایشی یا داستان جنایی ست هویت زنی ست كه شبیه به آن مرد داستان" بوف كور" كه زنی را مثله كرده است ؛ مردی را مثله می كند . تگ گویی های این شخصیت خواننده را به یاد مده آ می اندازد كه كودكانش را می كشد و خودش را به آتش می كشد یا آنتیگونه كه نمی داند جسد برادرش را كجا دفن كند و یا هنده ی جگر خوار و یا سالومه كه سر یحیای تعمید دهنده را می خواست . این شعر ارتباطات بینا متنی بسیاری با متون و شخصیت ها، كتا ب مقدس و اساطیر دارد . در عین حال زبان شعر از قساوتی برخوردار است كه جنایت را بازگو كند . باقی شعر های این كتاب فضاسازی هایی ست كه شاعر از یك زندگی امروزی و اشیاء درگیر با آن می كند .

 

او در شعر های اخیرش با نگاهی فلسفی و اسطوره ای به پدیده هایی نظیر مرگ و عشق نگاه می كند . ذهنیتی كه آدمی همیشه با آن در گیر است . كتابی با عنوان " این ساعتِ شنی كه به خواب رفته است..."

"سایه" نمایشنامه ای ست با داستانی جنایی . تا بحال یازده زن كه چهره ای شبیه قاتل داشته اند دستگیر شده اند ؛ پلیس در جستجوی زنانِ دیگری ست . همه ی این زنها كاملا شبیه بوده اند . نمایشنامه با پناه بردنِ زنی به یك پناهگاهِ  ساكت آغاز می شود ، اتاقی ساده با اندك اشیایی رویِ میز . چندی نمی گذرد كه زنِ دیگری هم درست به همانجا پناه می آورد . زنی كه درست مشخصاتِ زنِ پیشین را دارد . با چهر ه هایی یكسان و اغراق شده و ملبس به لباسی بلند و سیاه . آنها در یك روز به دنیا آمده اند و یك نام دارند ، این دو در چالش های روانی ای كه با هم دارند ، در جستجوی هویتی هستند كه نا معلوم است ، هویتی كه برای بدست آوردن آن ناچار به تخریبِ دیگری هستند ، در پایانِ نمایش این دو زن همدیگر را به قتل می رسانند و در صحنه ی آخرِ زن دیگری كه كاملا شبیه به دو زنِ پیشین است  تكه روزنامه ای را در سطلِ كنار میزمی یابد كه حاكی بر این است كه پلیس تاكنون سیزده زن را كه كاملا شبیه بهم بوده اند دستگیر كرده است و دو زن از این تعداد مرده پیدا شده اند . این نمایشنامه در دستِ انتشار است.

او همچنین گزینه ای از شعرهای  "ویلیام باتلر ییتس "  را به فارسی ترجمه كرده است.

منبع : سایت رزا جمالی

 


 

نمایه ای از آثار رزا جمالی

 


شعرهایی از رزا جمالی را از سایت شخصی او به نشانی زیر بخوانید:

http://rosajamali.com


اتاقِ تاریك
 

یاخته های كور را به كناری گذاشته ام
تا در اجسامِ كِدِر نفوذ كنند...
مطلب کامل

 
این جا همان عرضِ جغرافیاییِ موعود است
 
خواهش می كنم نامِ این شهر را شما پیدا كنید:
علامتی ست كه از ابتدایِ یك خیابان شروع شده است
آخرین علامتِ این خیابان كوهی ست كه از نیمرخِ من ساخته اند
شهری ست به نامِ ایگرگ
با ارتفاعِ هزارمتر از دریا
جغرافیایِ اینجا رویِ كفِ دستِ من است
حالا كه با نیرویِ سومِ شما عجین شده ام
این جا نیرویِ جاذبه كمتر است.
مطلب کامل

 
آیا فرار یك تصمیمِ آگاهانه نبود؟
 
همین خانه ی روسیاهی ام ، كه رنگ به رنگ ، متصلم به بی رنگی
قرار نیست خانه ام رویِ هوا باشد
از شكل های خودم می كشم
مطلب کامل

 
آستیگمات
 
تنها چشم راستِ شما آستیگمات است
این جا خطوطی ست كه كمرنگ شده است
تنها چشمِ راستِ شما آستیگمات است
و پلك هایِ من یك پرانتزِ باز است؛
امشب اما انحنایِ آن لب ها پرانتز را بسته است.
مطلب کامل

 
شماره ی خدا چرا زنگ نمی زند؟
 
ساعتِ خدا، خواب مانده است!
شماره ی نا خدا معلوم نیست ، چرا؟
حتی كسی كه غایب است از غیب خبر ندارد
حتا مویرگِ قلبِ تو ، هرگز!
مطلب کامل

 
سالِ گاو
 
این خرگوش كه از سمتِ راست می آید
با برف هایِ سفید خوابیده است
این خرگوش كه به رگ هام آغشته است
خونِ برف ها را جویده است...
مطلب کامل

 
تك سلولیِ ساعت
 
چیزی به اشتباه می میرد
و آفتاب كه نم برداشته است ، خیس و مات است
اگر به این خطوط ادامه دهم؛
آن شیء منجمد كه اسیرِ دست توست به اشتباه می لغزد
و گرنه چندی ست كه روز به پایان رسیده است.
مطلب کامل

 
به تنگی آویخته می مانم!
 
به تنگی آویخته می مانم
آب از سرم جاری نمی شود
طبیعی ست كم كم كرخت شوم...
مطلب کامل

 
آخرین خیابانِ تهران
 
رو به فرودگاه
حالا برآیندِ دست هایم سرزمینی ست تنگ
به اندازه ی یك كفِ دست
رو به آفتابِ لیز
كه خورشیدش قهر كرده است
از دشتِ لوت ادامه داشت ، خوابی دراز كه انگشتم را جابه جا می كرد
میانِ دندانهایم سفت می شد ، وزشی گنگ
گردبادی
از دشتِ شن
تا كوچه ی پشتی خانه ی من !
مطلب کامل

 
حالا که از بی‌پناهی موهایم می‌لرزم!
 
این کبوترهای درد
چیزی از من را برده‌اند
شکسته‌اند میان دو تکه از دهانم
شقه
شقه
مطلب کامل

 
تهران در بغلم
 
تهران در بغلم
رو به احتضار
به ماده گاوی پیر می ماند که زوزه می کشد آرام و رام
تن اش را به موهایم می مالد
فردا لاشه ای ست که سپور خیابان جمع اش می کند
به لگد های ماده سگی پناه می برم
و جسدم را به خدا می سپارم.
مطلب کامل

 
نقطه. بی‌نقطه این سطر مضطرب است که چرا تمام نمی‌شود؟
 
بی نقطه به دلسوزی تو احتیاج دارم
با نقطه تمام می‌شوم
و دلم می‌گیرد از تمام شدنم!
مطلب کامل

 
برای ادامه ی این ماجرایِ پلیسی قهوه ای دم كرده ام...
 
آه، دم و بازدمِ شما،
ترك هایی كه زیرِ خاك رگ كرده است،
عینِ بشقابِ چینی شكسته است...
آه، دم و بازدمِ من.
خطی ست مستقیم
خطی كه سر یا ته اش معلوم نیست
ساتوری از شیارهایِ هوا كه حبس اش كرده بودم
رگی برآمده از دهلیزِ راستِ من
آخرین برگ را هم بازی كرده ام!
مطلب کامل

 
خطای باصره
 
درست وقتی كه به میانگین این جهان رسیدیم
طناب های بسته ام را باز كردند
و رهایم كردند كه برو درست همانجاست كه می خواستی ...
مطلب کامل

 
فرض كن بر اینكه اجتناب ناپذیرم !
 
فرض كن بر اینكه اجتناب ناپذیرم
حتی رگ دستم باطلت می كند از كاغذهای نوشته ام
موهای مرده ام تمام می شود !
مطلب کامل

 
طبیعت بیجان
 
زاویه ی باد مناسب نبود
یا حرکت عقربه ها پیش بینی نشده بود
شیری ولرم که سر می رفت از کناره هایش
و من که از ثانیه ای پیش شکسته بودم
با توده ای موسمی که از شمال به شرق می رفت
با باریکه هایی عمود
وقتیکه از بندهای من پس می کشید
آن دقیقه به نوارهای باریکی از انگشت هایم دوخته شده بود.
مطلب کامل

 
بمباران شیمیایی این دایره ممنوع است
 
وقتی كه می لرزم و می دانم منطقه ی حاره ای ست زخم هایم
به رگ های نوزادی لال پیوسته ام
بدخواب شده ام
بخشی از حافظه ام را دزدیده اند
رگم را در هزاره ی قبلی زده اند
دست تنها و برهنه
روی من دری را بسته اند
وكسی نمی داند!
مطلب کامل

 
این جا نیروی جاذبه کمتر است
 
بگو قطع اش می کنند یانه؟
با من سرِِجنگ دارد
.... صفحه ی مدور این ساعت.
مطلب کامل

 
به وقتِ گرینویچ
 
گزارش این زمین لرزه هنوز به منطقه ی ما نرسیده است
اینجا زمین بن بست است
به شکلی تصادفی
چند درجه از عرض جغرافیایی مورد نظر عقب افتاده ایم
اما به طور قطع
روزی از خبر گزاریهای جهان اعلام خواهد شد:
که اینجا چرخه ی حیات سالم بوده است.
مطلب کامل

 
آخرِ بازی
 
تنها به اجزاء بی دلیل موجود زنده ای شبیه ام که می خواستی
تو برای ام از کیف دستی ضروری تر بودی
برگی از تقویم روزانه ام
اکسیژن هوا
ویک لیوان آب.
مطلب کامل

 
Millennium
 
اگر گوشه ای از آن دایره ی زنگی را به من قرض بدهی
چیزی برای مردن کم ندارم
مطلب کامل

 
زوایای این قاب
 
اسب هایی ست که بی وقفه در خونم می خوانند
آن اسب ها که یاران خونی منند
این شکل ها به شعاع آن منحنی بسته اند
درخت ساکنی ست
که بر اشکوبه ها ریشه کرده است.
مطلب کامل

 

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ