حركت نوگرایی در غزل امروز فارس
دکتر کاووی حسنلی
1- درآمد
هنگامی كه نیما با پیگیری مداوم خود، طرحی تازه در شعر فارسی درافكند و
پیشنهادهای جدیدی را برای شعر ایران مطرح كرد، برخی از ادیبان و شاعران سنتگرای
ایرانی به خشم آمدند، برآشفتند و در انجمنهای كهنهگرای خود برای خاموش كردن
صدای او محفلها گرفتند و توطئهها چیدند. اما از آنجا كه حق با نیما بود، صدای
او آرام آرام گسترش یافت و روز به روز بر پذیرندگان نظرات او افزوده شد.
فریاد بلند نیما آنقدر مؤثر بود كه پردههای گوش برخی از همان شاعران سنتگرا را
لرزاند و اندكی از جذمیتهای آنها را در هم شكست. اگر شاعرانی چون وحید دستگردی،
حبیب یغمایی، رعدی آذرخشی، لطفعلی صورتگر، جلالالدین همایی و مانند آنها، هیچ
تغییری را در روشهای سنتی برنتافتند، شاعرانی دیگر همچون پرویز ناتلخانلری،
محمدحسین شهریار، مهرداد اوستا، مشفق كاشانی، حسین منزوی، سیمین بهبهانی و مانند
آنها با تأثیرپذیری از جریانهای نوگرای شعر معاصر، هر كس به اندازهای، در
قالبهای سنتی شعر فارسی نوآوری كردند و فضاهای تازهای تجربه شد.
در زمان نیما شعر فارس همراهیِ لازم را با نیما نكرد، دكتر مهدی حمیدی (متولد
1293 شمسی) با قصیدهای كه علیه نیما سرود ظاهراً به عنوان سرسختترین مخالف نیما
شمرده شد. حمیدی در یكی از ابیات قصیدهاش گفته بود:
سه چیز هست در او: وحشت و عجایب و حمق سه چیز نیست در او: وزن و لفظ و معنا نیست
البته دكتر حمیدی در روش خود استاد بود و برخی از سرودههای او از همان زمان
انتشار تاكنون همواره، از سرودههای عالی به شمار آمده و توجه بسیاری از اهالی
سخن را جلب كرده است: سرودههایی چون: در امواج سند، بتشكن بابل، مرگ قو و مانند
اینها.تنها كسی كه در فارس دستكم در دورهای از عمر خود به بخشی از پیشنهادهای نیما
عمل كرد و خود را به عنوان شاعری نوگرا به ثبت رساند فریدون توللی (متولد 1298
شمسی) بود. توللی از سال 1317 شیفتهی افسانهی نیما شد و تحت تأثیر این علاقه
نام فرزند اول خود را "نیما" گذاشت. اما بعد از مدتی، حتی با كوتاهی و بلندی
مصراعهای نیما نیز نتوانست موافق باشد و پس از شهریور 1320 به مخالفت با نیما
پرداخت و رفتار نیما را در به هم ریختن تساوی مصراعها انحرافی در شعر فارسی به
شمار آورد و راه خود را جدا كرد. با اینهمه، زبانِ دلنشین و ساده، و تصویرهای
تازهی شعر توللی، او را در فهرست شاعرانِ نو قرار داده است.
یكی از آشكارترین ویژگیهای شعر امروز ایران گوناگونی شیوهها و تنوع روشهاست.
شتاب شگفتانگیز پیشرفت در تكنولوژی ارتباطات و گسترش بیوقفهی آن در سراسر
جهان، ناپایداری شرایط اجتماعی و فرهنگی جوامعِ مختلف را در پی داشته است.
حسِ نوجویی، نوگرایی و تنوعطلبی نیز بر شتاب تحولات و دگرگونی شیوهها افزوده و
گونههای مختلفی از شعر را پدید آورده است.
فارس كه از سدههای بسیار دور همواره با شعر و ادب زیسته و بدان نام برآورده است،
امروزه نیز شاهد جریانهای مختلف شعری است. از سنتیترین گونههای شعر تا
پیشروترین آنها امروزه در شیراز پدید میآید.
چنانچه بخواهیم گونههای مختلف شعر امروز را در شیراز و در فارس شناسایی و بررسی
كنیم، به مجالی بسیار گسترده نیازمندیم. ناگزیر در این مجال اندك تنها، حركت
نوگرایی در غزل فارس را به كوتاهی بازنگری و گزارش میكنیم.
2- دستهبندی غزل معاصر فارس
در یك دستهبندی كلی غزلهای معاصر فارس را میتوان در سه گروه دستهبندی كرد:
غزلهای سنتی، غزلهای نیمهسنتی و غزلهای جدید. بیگمان بسیاری از غزلهایی كه
در هر كدام از این دستههای سهگانه جای میگیرند، با هم تفاوتهای آشكار دارند،
اما برای پرهیز از تقسیمبندیهای جزیی و برای بازخوانی بهترِ كارنامهی غزل
فارس، این دستهبندی از نگاه نگارنده، شایستهتر به نظر میرسد.
* * *
2-1- غزل سنتی
بخشی از شعر معاصر فارس در همان حوزههای سنتی شعر فارسی و در ادامهی شیوهی
دورهی بازگشت پدید آمده است. اینگونهی شعری از نظر مقدار و حجم شعر بیشتر از
همه و از نظر تأثیر و ماندگاری كمتر از دیگر انواع شعر است.
معاصر بودن جنبههای مختلف دارد: برخی از شاعران اندكی معاصرند، برخی تقریباً
معاصرند و برخی بسیار معاصرند. بیگمان كسانی كه در همهی حوزهها و عرصهها
آشناییزدایی و نوآوری میكنند، از دیگران معاصرترند.
برخی از شاعرانِ معاصر فارس با اشتیاق به شعر گذشتهی فارسی و با پرهیز از ورود
به جریانهای تازهی شعری، همان شیوههای گذشته را پیروی و در آنها طبعآزمایی
كردهاند. در بیشتر این سرودهها هنوز فضاهایی چون كاروان، وادی، ابل، زنگِ درآ و
مانند آن و تصویرهایی چون كمان ابرو، قد سرو، موی میان و ... وجود دارد.
در جلد دوم كتاب "سیمای شاعران فارس در هزار سال" ـ تألیف استاد حسن امداد ـ 173
نفر از شاعران معاصر فارس معرفی شدهاند كه بیش از دوسوم این شاعران، همان
شاعرانی هستند كه در دستهی شاعران سنتی جای میگیرند، كسانی چون صورتگر، پیروی،
ازخاك، كاشانی، نورانیوصال، سیدعلی مزارعی، علیاصغر عرب و ... و امروزیترها،
كسانی همچون: هوشنگ فتی، صدرا ذوالریاستین، ناصر امامی، مباشر، جمالی و ... .
البته شكی نیست كه شعر شاعران پیشگفته كاملاً شبیه به هم نیست و برخی از آنان در
بعضی از غزلهای خود، در حدود واژگان و تركیبها، صورتهای خیالی و گاهی محتوا و
مضمون، نوگراییهایی كردهاند، اما هنگامیكه كارنامهی غزلسرایی آنها بررسی
میشود، ـ به ویژه در حوزهی زبان ـ در این دسته در كنار هم جای میگیرند.
آقای امداد هنگام معرفی استاد شادروان، عبدالوهاب نورانیوصال مینویسد: "مضامین
اشعارش اغلب نو و ابداعی و قصاید و قطعات او از استحكام و جزالت برخوردار است ...
وی در سرودن اشعار به سبك تازه از خود مهارت و استادی نشان داده است و اشعارش در
این سبك شامل افكار و اندیشههای نو و مضامین و تركیبات تازه میباشد."
برای آنكه صحت داوری استاد امداد دربارهی غزل نو و میزان نوگرایی نورانیوصال
در غزل نشان داده شود! دو غزل از اشعاری را كه آقای امداد برای نمونه در زیر
توضیحات خود آوردهاند، بازخوانی میكنیم:
با عشق تبهگشته به میخانه نشستیم
داغی به دل سوخته چون لاله نهادیم
آزرده و آتشزده در خرمن امید
چون برگ خزاندیده ندانسته سرانجام
افسانهی ما تا به كجا میكشد آخر
چون شمع، به خاكستر پروانه نشستیم
افتاده ز پا بر سر پیمانه نشستیم
در گوشهی غم با دل دیوانه نشستیم
هستی شده بر باد به ویرانه نشستیم
چون طفل، كنون گوش به افسانه نشستیم
سیمای شاعران فارس، ص 936
همانگونه كه دیده میشود هیچگونه تازگی ـ حتی در ضعیفترین گونههای آن ـ در
این غزل دیده نمیشود. شاعر در این غزل، نه در زبان، نه در خیال، نه در ساختار،
نه در معنا و نه در هیچ عنصر دیگری نوگرایی نكرده است. واژهها تركیبات و
مضمونهایی چون "عشق تبهگشته" (به ویژه تركیبِ تبهگشته)، "شمع و خاكستر و
پروانه"، "داغ و لاله و پیمانه"، "آتش زدن در خرمن امید و در گوشهی غم با دل
دیوانه نشستن"، "همچون برگ خزاندیده بر باد رفتن و به ویرانه نشستن" و "طفل و
افسانه" از كهنترین و نخنماشدهترین مضمونها و تعبیرات هستند و هیچ بویی از
زندگی معاصر در این سروده به مشام نمیرسد. غزل زیر نیز همانند غزلِ بالاست.
دلربایی تا به پایش جان و دل ریزیم نیست
گرچه ما را غنچهی مقصود هرگز وا نشد
نیست شمعی ورنهچون پروانه در سودای او
پای رفتن نیست ما را تا بپردازیم جای
صحبت شیرینلبی گر نیست، سوز هجر كو
مرگْ بهتر، گر فروغی در سپهر دل نتافت
روز دمسردی فراز آید چو شمع سوخته
گر نباشد نغمهی مرغی چمن ماتمسراست
گرچه ما را نیست از دیدار مردم چارهای
آتش از برق نگاهش در دل انگیزیم نیست
همتی تا چون نسیم از جای برخیزیم نیست
هیچمان اندیشه تا از شعله پرهیزیم نیست
دست شوقی تا به دامانی درآویزیم نیست
درد فرهادی چه شدگرعیش پرویزیم نیست
چون نباشد گل، هراس از باد پاییزیم نیست
آه آتشناك واشكی تا به رخ ریزیم نیست
وای زین ماتمسرا، پایی كه بگریزیم نیست
رغبتی در دل كه با اینان درآمیزیم نیست
سیمای شاعران فارس، ص 937
حتی شاعر نوسرایی، همچون پرویز خائفی، كه از شاعران نامدار فارس است، غزل را
بیشتر در همان شیوهی سنتی میسراید و در بیشتر غزلهای او نوآوریِ قابل توجهی
دیده نمیشود، خائفی در پیوند با غزل در دورهی معاصر میگوید:
"شعر امروز با غزل امروز جداست. یعنی میتوان غزل نو گفت، ولی نمیتوان در فرم
غزل و در قالب، شعر نیمایی را دنبال كرد و شاعر زمانهی خود بود. با وزن دورهای
و تهی كردن رگ و پی غزل هم از خون و مغز و عصارهی وزن، هم نمیتوان راهی به دهی
برد و اگر افراد معدودی از خواص به جهاتی مهر تأیید بر آن زدهاند، جامعهی
فارسیزبان، غزل بیوزن را یا با وزن آنچنانی را ـ با پایبندی اجباری به قوافی
با رغبت نمیپذیرد. شاعر امروز و حتی شاعر توانای غزلپرداز اگر میخواهد نگرش و
بینش شعر امروز را داشته باشد، بیشك باید شعر نیمایی را بشناسد و اندیشهاش را
در وزنهای شكسته ارائه دهد."
از همین رو وقتی كتابِ "یاد و باد" یا "كی شعر تر انگیزد" از خائفی را ورق
میزنیم كمتر به غزلهایی همچون: "صبح"، "باور خاك"، "شعر تاریخ" و "شعر فردا" در
همین مجموعهها برمیخوریم، كه به مرز غزلهای نیمهسنتی پا نهادهاند.
و این خود موضوعی جالب توجه است كه بجز پرویز خائفی شاعرانِ نوسرایی همچون منصور
اوجی، اورنگ خضرایی و میمنت میرصادقی، در غزلهای خود، چندان به نوآوری علاقه
ندارند و غزلهای آنها در مرز میان غزلهای سنتی و نیمهسنتی قرار میگیرد.
2- 2- غزل نیمهسنتی (غزل نئوكلاسیك)
غزل برخی از شاعران فارس نوتر از غزل شاعرانِ پیشگفته است. این شاعران تلاش
كردهاند تا بجز نوگراییهایی كه در حوزهی خیال و مضمون دارند از ماندن در زبانِ
كهنهی شاعران گذشته پرهیز كنند و خود را از آن فضا بیرون بكشند.
این دسته از شاعران نیز همسان و همانند نیستند نوگرایی و نوجویی برخی از آنها
بسیار بیشتر از برخی دیگر است. اما باز هم مطالعهی پروندهی كاملِ شعری این
شاعران، آنها را در این دسته گرد آورده و در كنار هم نشانده است. نگاه این
شاعران به شعرهای آزاد معاصر نگاهی تلخ و منجمد نیست، بلكه در كارنامهی شعری
بیشتر اینان شعر آزاد هم وجود دارد.
از این گروه میتوانیم كسانی را چون: هاشم جاوید، اورنگ خضرایی، حسن اجتهادی،
پرویز خائفی، غلامحسن اولاد، شاهپور پساوند، نصرالله مردانی، كاظم شیعتی، شهرام
شمسپور، محمدحسین همافر، عزیز شبانی، شاهرخ تندرو صالح، خسرو قاسمیان، و از
جوانترها، رحمانیان، محسن رضوی، محمدامین فصحتی، غلامرضا كافی و دیگران نام
ببریم.
در شعر این گروه قالب غزل از قالبهای دیگر گذشته برجستهتر شده است. تفاوت این
سرودهها با سرودههای كاملاً سنتی، بیشتر در شیوهی سادهی بیانی، نزدیك شدن به
زبانِ مردم، صور تازهی خیال و جزیینگری و فردگرایی است. اما شكل ذهنی بسیاری از
این غزلها همانند غزلهای سنتی است و پیوند طولی ابیات این غزلها همچنان ضعیف
مانده است. و زندگی واقعی امروز كمتر در شعر نمود یافته است.
یكی از شاعران این گروه غلامحسن اولاد است. برای آنكه میزان علاقهی ذهنیِ این
دسته از شاعران غزلسرا، به نوگرایی بهتر نشان داده شود، بخشی از نظر ایشان را ـ
در پیوند با نوگرایی ـ باز میخوانیم:
"مردم اگر از تعابیر مكرر و هممنظر خسته شدهاند، نه به خاطر این است كه دشمنی
مادرزادی با این مفاهیم دارند، كاربرد واژههایی نظیر كمان و كمند، چلیپا، نرگس،
هلال ماه و شمع و پروانه و ... از یك دیدگاه و درحالتهای موازی و راكد و توصیف
تسلسل ایده و برداشت از یك روی سكه به قصد انجام مانوری واحد و مشترك در شعر و
نشناختن دیگر جنبهها، خواص و حالات و اسرار اشیا، مفاهیم، پدیدهها و عدم كاربرد
تاكتیكهای استاتیك و پرهیز از كیفیت دیگر اطوار و احوال و ابعاد ناشناختهی
آنها و معانی پنهان و آشكار و در نتیجه بروز احساسات مشاع نسبت به یك انگیزه در
زبان استعاره و بیخبری از مناسبات درونی اجزا و مبانی این مفاهیم، خوانندهی
اینگونه شعرها را خسته كرده و میكند.
مناظر، مقولات، مجردات و موضوعات را در یك راستا، با یك اندیشه و در یك خط مشابهت
همموضع به كار گرفتن، میراثی است كه طی روزگاران بر اذهان تنبل و دست و پا چلفتی
كمبضاعت به لرد نشسته است، و آن قماش از شاعران كه در سرزمین غزل دست به عصا و
با احتیاط ره میپویند جرأتِ نگرش و بازیافتن همهی قابلیتها و ویژگیها و
ارزشهای مخفی مفاهیم و جاذبههای آنها را در ارتباط با تغییرات و دگرگونیهای
كمی و كیفی آیات و نشانههای طبیعت ندارند و ذهنشان با كنش و واكنش آزمون شده و
پیشپرداخته خوگر شده است. ماه از نظر اینان در دو جبهه بیشتر نمیتواند نمود
داشته باشد. یكی بدر تمام كه معادل صورت معشوق است و دیگر نماد گوشهای از آن كه
ابروی یار را تداعی میكند، حالا اگر شاعری خطر كرد و گفت:
بچهها نعرهزنان سنگ به نافش بستند ماه از ابر چو گردید، پدیدارترین
باید كفارهی این گناه را امر طبیعی تلقی كند، كمند وقتی خوب است كه موی معشوق
باشد و رسالت كمان در آن است كه ابروی نازنینی را به رخ آدم بكشد. نرگس هم میان
این همه گل، وظیفه دارد، بیماری و خماری چشم محبوبی را به یاد آورد، سینه یا انار
است یا لیمو ... حال اگر منِ شاعر بگویم: دو كبك مشكل ما را به سینهات گفتند:
دو كبك مشكل ما را به سینهات گفتند بهوش باش كه آسان ز جامهات نپرند
باید آمادهی مقابله با عوارض جانبی آن باشم ... لابد پرش منِ شاعر از حد مقررات
ذهنی و معیار متعارف سلیقه و پسند او خارج است. مگر نه این كه شاعر كلاسیك عادت
كرده است به تعبیرات، توصیفات، ایهامات و استعارات مألوف و مأنوس وفادار بماند.
او حق كشف و شهود و ابداع و اشراق سوای آنچه پیشینیان را مطلوب و مقبول میبوده،
ندارد ... طرح این پیشگفتار حاكی است كه من به آزمون اسلوب شیوه و فضایی تازه،
در شكل و محتوای غزل رو آوردهام و اگر چه در آغاز این راه پر پیچ و خم هستم،
میدانم كه "شرط اول قدم آن است كه مجنون باشی." طبیعی است در هر بدعتی خطر است و
هر خطر تلفاتی در پی خواهد داشت. من بر لبهی تیغ ایستادهام و دنیا را تماشا
میكنم. مفاهیم و معانی در نگاه من محسوس، زنده و ملموسند. عناصر و عوامل خارجی،
اشیا، انگیزهها، پدیدهها و احلام در جهانبینی من با خواص و حالات و امكانات و
رستگاریهایی غیر از آنچه در ماهیتشان است پدیدار و متشكل میشوند."
این عبارتها از پیشگفتار كتاب "بهار و تكهی مهتاب" ـ كه مجموعهای غزل است ـ
برگرفته شده است. از خواندن این پیشگفتار، به ویژه در سنجش با سرودههای همین
كتاب، دست كم، چند نتیجه به دست میآید:
1- شاعر دغدغهی نوگرایی دارد و نوگراییهای او، در این مجموعه، به چند شیوه پدید
میآید:
الف: در حوزهی مضمونسازی و صور خیال، همچون دو نمونهای كه در گفتار خود ایشان
مثال آورده شد؛ یا مواردی همچون:
خورشید علف میچرد از چشم غزالان گرد از بدن خستهاش اما بتكانید
بهار و تكهی مهتاب، ص 180
و
با تو با تو بیتو سرشار از تو در دریای دل قدر یك نخ آه تا سوزن بیندازیم نیست
همان، ص 183
كه یادآور نازكخیالیهای سبك هندی است.
ب: در استفاده از واژههایی كه در شعر گذشته به كار نرفتهاند؛ همچون:
تنجه:
ـ ستاره خاك تن خویش را به باغ تكاند كه لاله تنجه زد و غنچه كرد شاخهی خواب
همان، ص 77
توان:
ـ بهار و تكهی مهتاب تا به دیسِ من است گرسنگی به توانِ هزار در سخن است
همان، ص 160
شلیك:
ـ صدای من ز لب باد میشود شلیك به چشم شب شكنم ردپای خوابی هست
همان، ص 158
ملكی:
ـ پاشنهی ملكی خود را كشید باد ز دریا خبر آورده است
همان، ص 171
پسانداز:
ـ دلشكسته به دست كسی نخواهم داد كه در حیات من این آخرین پسانداز است
همان، ص 169
ج: در استفاده از تعبیرات عامیانه؛ چون:
برحسب تصادف:
ـ برحسب تصادف نه كه آتش به دل افتاد بر ما همهی عمر همین شیوه ستم رفت
همان، ص 193
علاف مانده است:
ـ صدها سبد بهار سرِ دست هر چنار علاف مانده است نفس تا نمیزنیم
همان، ص 198
كش رفتن ـ جا زدن:
ـ كش رفتهایم از لب هر غنچه خندهای كز قاه قاهِ خندهی گل جا نمیزنیم
همان، ص 199
خرج كسی رفتن:
ـ آن روز كه خون از مژه چون اشك قلم رفت آنقدر زدم داد ـ مگر خرج دلم رفت؟
همان، ص 192
چپك زدن:
ـ چپكزنان غزلم را كدام دختر خواند به خونم این همه چون تشنه شیخ و شابی هست
همان، ص 158
2- نوگراییهای شاعر در همین حدود باقی مانده است. برای نمونه دو غزل از غزلهای
همین كتاب را كه از جدیدترین شعرهای شاعر بوده و بر مبنای فهرست كتاب (ص 8-6) در
سال 1368 سروده شده است؛ میخوانیم:
الف: غزل "در عالم نداری"
تا عطر تنت دست نسیم است بهار است
پرواز به بال غزل این اوج رهاییست
گل تنجه زد و باغ دگر بار جوان شد
معشوق من از كوچهی مهتاب گذر كرد
باغ تنت ای شاخهی شمشاد مریزاد
سرمشق به نرگس ندهد چشم تو هر چند
آوازهی عشق تو به ناهید رسیده است
چونخنجر خونریز هلاكوست دو بازوت
بر دوش توچون گلهی ابری یله داده است
تا آینه افتاد به دستت شدم از دست
خورشید كجا سر بزند چون تو درآیی
بنشین و بزنجامی و بوسی دو سهام بخش
بر اسب غزل طبع من امروز سوار است
قلب دل ما سوختگان پاك عیار است
شمشاد من آنك نه سزاوار حصار است
گر پاك فضا این همه از گرد و غبار است
در موسمگل،سبزچو درگشت وگذار است
میدانم و میداند و دانی كه خمار است
خورشید در این معركه امروزچه كار است
برگردن من باد كه كار همه زار است
گیسوت كه لغزندهتر از سینهی مار است
كابینه كجا قابل این طرفه نگار است
یك عالمه مهتاب در این خانه به دار است
امروز كه روز غزل و بوس و كنار است
همان، ص 151
ب: غزل "ای عشق، آی عشق"
از هر درخت برگی و از هر غزل نمی
وقتی تو با منی سخن از خاك و باد نیست
دستت به گردن من و دستم به دامنت
دریای ابر، بقچهی نانت، غمت بر آب
عشق تو را به سینهی من جار میزنند
وقتی كه قدغن است صدا، ای گریز پا
با شیههای كه میكشد این مادیان باد
مهتاب، جای پای تو شب، دست میكشد
دادم اگر جوانی، آوردمت به دست
بگذار تا بهار كند باغ شبنمی
من آتش زلالم و تو آب زمزمی
در باغ سبز بر خنكای سپر غمی
زلفت به دوش طاقهی بارانِ نم نمی
در گوش من صدای تو سبز است هر دمی
بنشین كنار دستم و بنشان غمم كمی
گل میكند به خانهی ما دشتِ خرمی
در سینهات نمانده از آن روزها غمی
ای عشق آی عشق به پیری رسی همی
همان، ص 188
همانگونه كه دیده میشود مضمون كلی این غزلها، میزان پیوند عمودی بیتها و نیز
وجود واژههایی چون "آنك"، "طرفه نگار"، "همی" و ... شعرِ گذشتهی فارسی را
یادآوری میكنند.
3- نتیجهی مهم این كه، حتی در سال 1369 (زمان انتشار كتاب) ـ كه شعر فارسی شاهد
همهگونه سنتشكنی و نوآوری است و نزدیك به هفت دهه از ظهور انقلابی نیما گذشته
است ـ ، بسیاری از شاعران سنتگرا یا خوانندگانِ عادتزده، به شهادتِ پیشگفتار
این مجموعه (بهار و تكهی مهتاب) تحمل این سرودهها را نداشتهاند و همین میزان
از نوگراییهای شاعر را هم بر نمیتابیدهاند.
و شاعر به دلیل سرودن این اشعار ـ همچون گناهكاری مجرم ـ باید "كفارهی این گناه
را امری طبیعی تلقی كند ... و آمادهی مقابله با عوارض جانبی آن باشد." (همان، ص
11)
* * *
یكی از شیوههای نوگرایی، تركیبسازی است. پس از انقلاب اسلامی برخی از شاعران
غزلسرا، بیشتر تلاشِ خود را برای نوگرایی، بر تركیبسازی متمركز كردند و با
آمیزش تازهی برخی از واژهها یا اضافه كردن واژههای تازه به همدیگر، تركیبهای
تازهای را در زبان شعر پدید آوردند؛ نصرالله مردانی یكی از برجستهترین شاعران
تركیبساز است. در كتاب "خوننامهی خاك" بسیاری از این تركیبها را میتوان
بازیافت. برای نمونه ـ بدون این كه از میان سرودههای مردانی نمونهای ویژه را
برگزینیم ـ تركیبهای چند سطر اول نخستین سرودهی كتاب "خوننامهی خاك" را باز
مینگریم:
نام نورانی تو در افق یاد شكفت
آب و آتش به هم آمیخت در آغاز حیات
سینهیسرد زمین صاعقهی عشق شكافت
بادهی سبز دعا در خم جوشندهی دل
ریخت هر قطرهی خون تا ز گلوگاه فلق
بر لب كوه جنون خندهی شیرین بهار
روح خورشید در آیینهی میعاد شكفت
غنچهی بستهی دل در دم میلاد شكفت
بر لبخشك زمان چشمهی فریاد شكفت
تا در اندیشهی ما شور تو افتاد شكفت
آفتابی شد و در ظلمت بیداد شكفت
نقش زخمیست كهازتیشهیفرهاد شكفت
خوننامهی خاك، ص 1
2-3- غزل جدید (غزل متفاوت)
همانگونه كه پیش از این اشاره شد شاعرانی كه خواستهاند در غزل نوآوری كنند،
هرگز همانند هم نیستند، برخی از آنها، تنها در حد بیان مضامین و مفاهیم جدید
نوگرایی كردهاند، و در حوزههای دیگر كاملاً سنتی ماندهاند، برخی از آنها به
تصویرسازیهای تازه روی آوردهاند و در حد آفرینش صورتهای تازهی خیال از شعر
گذشته فاصله گرفتهاند. برخی دیگر با فاصله گرفتن از مفهومهای كلی و روی آوردن
به عینیتهای جهان پیرامون خود، كوشیدهاند تا سرودههایشان چونان آینهای روشن،
تصویرهای زندگی امروز را بازتاب دهد. بیشتر این سرودهها بدون رخداد حادثهای در
زبان پدید آمدهاند، اما برخی دیگر از سرودههای معاصر تنها همانندی كه با شعر
گذشته دارند، در وزن عروضی آنهاست و بجز عنصر وزن، هیچ همسانی با شعر سنتی
ندارند.
بخشی دیگر از شعر امروز فارس به ویژه در یكی از دو دههی اخیر با زبانی و فضایی
كاملاً تازه، اما در همان قالب سنتی پدید آمده است. برای روشنتر شدن موضوع چند
غزل از سه دستهی یاد شده (سنتی، نیمهسنتی و نو) را بازنگری میكنیم:
الف: سنتی
دی در فراق روی تو بر من چنان گذشت كآهم چو دود از سر هفت آسمانگذشت
بر لوحگونه نقطهی اشـك آنقـدر چكیـد كاعدادش از شمـاره ی استارگان گذشت
گفتـم مگـر بـه صبـر شبـی را سحر كنم خود صبر نیز زین همه آه و فغان گذشت
چون لاله داغدارم و چـون غنچه تنگـدل گویی سموم مرگ بـه گلزار جان گذشت
جانم به لب برآمـد و عمرم به سر رسیـد هر دم كه بـر من آن بت نامهربان گذشت
گـوینـد بـگـذر از سـر ایـن یـار بیوفـا از جان خویشتن به چه سان میتوان گذشت
حسن كاشانی، سیمای شاعران فارس، ص 872
در این غزل چیز تازهای دیده نمیشود؛ نه در حوزهی زبان (واژگان، تركیبها، نحو
و ...) نه در حوزهی خیال و نه در حوزهی معنا. این شعر مانند غزلهایی كه از
نورانیوصال، پیش از این آورده شد به گونهای است كه میتوان تصور كرد در سدهی
هفتم یا هشتم یا نهم یا موقع دیگری سروده شده باشد. در زبان امروز، واژههایی چون
"دی"، "استارگان"، "سَموم" و "بُت نامهربان" و ... كاربرد ندارند. و حضور این
واژهها در این غزل بر كهنگی فضای آن افزوده است. مضمونهایی تكراری، همچون:
"گذشتن آه، همچون دود از سر هفت آسمان"، "مقایسهی قطرههای اشك با ستارههای
آسمان"، "داغدار بودن همچون لاله و تنگدل بودن همچون غنچه"، "گذشتن سموم مرگ بر
گلزار جان"، "تشبیه یار بیوفا به جان خویشتن" از كهنهترین و تكراریترین
مضمونهای شعر گذشته هستند.
ب: نیمهسنتی
اگـرچه دسـت تو طرح سـراب مـیریزد بـه كوچـه از قدمت التهـاب میریزد
به هر نگاه تو سرمست میشوم ای خوب مگر زبركهی چشمـت شراب میریزد
بخـوان كـه هـر سخنی از كنارههای لبت به گوش جان ودلم شعر ناب میریزد
مگـر به چشمهی خورشید رفتهای امروز كـه از محیـط تـنـت آفتـاب میریزد
سكوت چشم تو در زیـر هالـهی پلكت به باغ خاطرهها عـطـر خواب میریزد
بیـا كـه هـر نگهت قطره قطره در شامم سـتـاره مـیزنـد و مـاهتـاب میریزد
از آبـشـار بـلنـد و سـیـاه گـیـسـویـت به گاه شانـه كشیـدن گـلاب میریزد
بیا كه بیتو فضای غمیـن و ابـری شهـر به جان خستـهی مـن التهاب میریزد
شهرام شمسپور، تا پشت چینهها، ص 6
در این غزل نیز مضمون، همان مضمون عاشقانهی گذشته است و زندگی امروز جاری نیست،
ولی موضوع عشق فردیتر و جزییتر شده و واژهها و تصویرها به كهنگی غزل قبلی
نیستند و زبانِ شعر امروزیتر شده است. در این شعر واژههای كهنهای چون: دی،
استارگان، سموم و ... كه در شعر پیشین بود، دیده نمیشود، اما تركیبهایی چون
"چشمهی خورشید"، مضمونهایی چون "مست شدن از نگاه" و واژههایی چون "نگه" (به
جای نگاه) شعر گذشته را یادآوری میكنند.
نیمهسنتی
مسافران عطش از سراب برگشتند
چو لهجهای ز صراحت، شكفتهتر از تیغ
سوار ابر سكوت از ستیغ قلهی عشق
دریغ بود كه با شعلههای سركش شوق
چه تلخ بود كه با چشمهای بیداران
چه آفتی به دل كوه و دشت پنهان بود
پیاده از سفر اضطراب برگشتند
بر اسبِ یاغی شب بینقاب برگشتند
چو سایه از گذر آفتاب برگشتند
به خشكسال زمین از سحاب برگشتند
به سوی تیرگی وهم و خواب برگشتند
كه بیبهار ز پاییزِ آب برگشتند
حسن اجتهادی، سیمای شاعران فارس، ص 1192
در این غزل نیز واژههایی كه تنها مربوط به زبانِ گذشته باشند یا صورتهای خیالی
كهنه وجود ندارد و به جای آن تركیبهایی چون "مسافر عطش"، "سفر اضطراب"، "لهجهی
صراحت"، "شكفتهتر از تیغ"، "ابر سكوت" و ... فضای غزل را نو كردهاند. اما هنوز
برخی از ویژگیهایی كه در غزل جدید پدید آمده و در ادامهی این نوشتار خواهیم
دید، به این غزل راه نیافته است.
غزل كوتاه زیر نیز در همین دستهی غزلهای نیمهسنتی جای میگیرد. نو بودن این
غزل بیش از هر چیز وامدار ردیفِ تازه است: "در ازدحام سنگ"
آیینهی شكستهام در ازدحام سنگ
باور نمیكنی اگر بنگر به زخمها
با این همه شكستگی، نشكستهام هنوز
آنگونه میكشد مرا شوق وصال تو
روزی اگر رها شوم از دست زندگی
در راه تو نشستهام در ازدحام سنگ
بر بالهای خستهام در ازدحام سنگ
عهدی كه با تو بستهام در ازدحام سنگ
كز خویشتن گسستهام در ازدحام سنگ
از چنگ مرگ رستهام در ازدحام سنگ
خسرو قاسمیان، از جنس خورشید، ص 40
ج: غزل نو
من مردهام نشـان كـه زمـان ایستاده اسـت و قلب مـن كـه از ضربان ایستـاده است
مـانیـتـور كـنــار جـسـد را نـگـاه كــن یـك خط سبـز از نـوسـان ایستاده است
چـون لختـهای حقیـر نشـان غمی بـزرگ در پیـچوتـاب یك شریان ایستـاده است
من رویتختنیست.مناینجاستزیرسقف چیـزی شبیـه روح و روان ایستاده است
شـایـد هـنـوز مـن بـشـود زندگـی كنـم روحـم هـنـوز دل نگـران ایستاده است
اورژانس كو؟ اتاق عمل كو؟ پزشك كو؟ لعنت به بخت من كه زبان ایستاده است
اصــلاً نـیــامـدنــد بـبـیـنـنـد مــردهام شـوك الكتریكـیشـان ایـسـتـاده
اسـت
فریـاد مـیزنـم و بـه جـایـی نمـیرسـد فـریـادهـام تـوی دهـان ایـستـاده است
اشـك كـسـی بـه خاطـر مـن درنیـامـده جز این سِرُم كه چكه كنان ایستاده است
ای وای دیـر شد، بدنم سرد روی تخـت تـا سردخانه یك دو خزان ایستاده است
آقـای روح! رسـمـی شـده دادگـاهـتـان حـالا نـكیـر و مـنكـرتـان ایستاده است
آقـای روح! وقـت خـداحافـظـی رسیـد دست جسد به حـال تكان ایستاده است
مـرگـم بـه رنـگ دفتـر شعرم غریب بود راوی قلـم بـه دستِ رمان ایستاده است:
یك روز زاده شد و حدودی غزل سـرود یادش همیـشـه در دلمـان ایستاده است
یك اتفـاق سـاده و معمولـی اسـت ایـن یك قلب خستـه از ضربان ایستاده است
حمید روزیطلب
در این غزل ممنوعیتی برای ورود واژههای غیرشاعرانه وجود نداشته است، شكل ذهنی
غزل و ارتباط عمودی ـ به ویژه به خاطر روایی بودن آن ـ حفظ شده است. زندگی امروز
با اجزای آن در شعر جریان یافته و هیچكدام از تصویرهای آن از تصویرهای مربوط به
زندگیهای قدیمی نیست.
اما در این غزل هم هنوز برخی از ویژگیها و شگردهای نو راه نیافته است؛ از
آنجمله این كه شكل نوشتاری غزل همانند گذشته با مصراعهای هماندازه است. لحنِ
شعر ثابت مانده و صداهای گوناگون در آن شنیده نمیشود.
برخی دیگر از شاعران امروز كوشیدهاند تا در سرودههای خود از همهی گونههای
نوآوری بهره بجویند.
شایستهی یادآوری است كه شناسایی و معرفی گونههای مختلف نوآوری در غزل معاصر،
هرگز به معنی تأیید همهی آنها نیست. زیرا چنانچه در جایگاه ارزشگذاری قرار
گیریم، متوجه میشویم كه رفتار نوگرایانهی بسیاری از شاعران جوان، بیریشه و
خاماندیشانه و در نتیجه بیهوده و خطرناك است. به راستی برای شاعرِ معاصر بودن
(به معنای راستین خود) چارهای جز شناخت شایسته و درك مناسب از دو عنصر مهم وجود
ندارد: یكی زبان فارسی و دیگری زمان معاصر.
همانگونه كه پیش از این گفته شد. میزان نوگرایی در سرودههای مختلف متفاوت است.
برخی از سرودهها تنها در صور خیال نوگرایی میكنند، برخی در زبان، برخی در نگاه
نو، برخی در ساختار و فرم و برخی دیگر در همهی حوزهها نوآوری میكنند.
در بعضی از غزلهای نو بسیاری از عناصر شعر آزاد معاصر حضور دارد؛ از جمله: شكستن
هنجارهای زبانی، شیوهی بیان روایی، تركیب و تألیف لحنهای مختلف، بیان
نمایشنامهای، شكستن شكل مرسوم مصراعها و گسستهنویسی آنها، حضور پدیدههای
زندگی امروز، ساختار منسجم در روابط طولی شعر و موارد دیگر.
براهنی ـ بیتوجه به اینگونه از سرودهها ـ در تفاوت زبان اشعاری كه امروزه در
قالبهای سنتی سروده میشود، در جایی گفته است:
"بزرگترین فرقی كه شاعران به اصطلاح "كلاسیك" امروز ایران، با شاعران طرفدار
نیما یوشیج دارند، این است كه آنها اغلب ذهنی ادبی دارند یا زبان و بیان و شكل
كارشان به كلی از ادبیات سرچشمه میگیرد و اینان ـ یعنی شاعرانی كه به حق لقب
"معاصر" میتوانند گرفت ـ با زبانی سر و كار دارند كه با زندگی معاصر، همعصر و
هموزن است، منظور از زبان معاصر، زبانی است كه هماكنون ایرانیِ امروز بدان تكلم
میكند، زبانی كه ظرفیت شاعرانهی لبالب دارد و میتواند در دست شاعری
باقدرت،كمال یابد و تلطیفگردد و بهصورت طلای ناب شعر درآید."
اگر اینچنین باشد كه براهنی گفته است، برخی از سرودههای سیمین بهبهانی از
بسیاری از سرودههای آزاد شاعران نامدار، زبانی سادهتر و امروزیتر دارد؛ برای
مثال: بسیاری از شعرهای شاملو زبانی كهنگرا و ادبی دارد و بسیاری از سرودههای
بهبهانی زبانی امروزی و اینجایی:
- نوشیدنی، گرم یا سرد؟
- یك قهوهی تُرك اگر هست.
- البته! در خانه،
صد شكر!
شك نیست، این مختصر هست
آوردم و نوش كردی
گفتی: ـ به فنجان نظر كن
در این تصاویر آیا
جز عشق نقشی دگر هست؟
با خنده گفتم كه: - هان، عشق؟
سیمرغ شد،
كیمیا شد!
از این سه گم گشته
دیگر
جز نام حرفی مگر هست؟ ...
بهبهانی، سیمین، یكی مثلاً اینكه، ص 131
در فارس امروز شاعرانی مثل محمدحسین بهرامیان، علی نسیمی، هاشم كرونی، علی بهمنی،
رضاعلی اكبری، پورشیخعلی، مجتبی صادقی، طاهره خنیا و دیگرانی مانند اینها غزل
را متفاوت میسرایند. اگرچه همهی اینها و همهی سرودههایشان مانند هم نیست:
من/ شیشههای الكل و/ زن آخرین سلام
بیحرف، بیمقدمه، بیواژه، بیكلام
ـ آقا شما چقدر ...
سكوتی سیاه و بعد
كلمات گم شدند در آن شور و ازدحام
ـ خانم شما شبیه منی یا شبیه (تو)
یا شكل من در آینهی روبهرو، كدام؟!
خانم سی و دو حرف ف
ر
و
ریخت از لبت
شد رودِ كنگ و رفت فراسوی هر كلام
ـ خانم شما چقدر
سكوت سیاه من
گم گشت در تباهی آن روز ناتمام
من/ شیشههای الكل و/ زن/ چند نقطهچین
هاشم كرونی، كلوزآپ از باب اول كتاب مقدس، ص 35 و 36
اینگونه از غزل با نامهای گوناگونی خوانده شده است: غزل فرم، غزل متفاوت، غزل
پستمدرن، غزل زبانی و ... .
اما میتوان ویژگیهای مشترك بیشتر این غزلها را اینگونه برشمرد:
ـ وقوعگرایی، توجه به مسائل جدید زمانه و پرداختن به روابط تازهی اجتماعی.
ـ ورود واژههای تازه به شعر (بومی، محاورهای، خارجی و ...).
ـ روی آوردن به شعر گفتاری و فاصله گرفتن از صورتهای تكراری خیال شعر گذشته.
ـ برجسته شدن عنصر روایت و داستانپردازی در غزل.
ـ هنجارشكنیهای پی در پی و آشناییزداییهای زبانی.
ـ بیان نمایشنامهای با تأكید بر گفت و گو و تغییر لحن و گفتار در غزل.
ـ به هم ریختن صورت منظم نوشتاری برای دیداری كردنِ مقصود.
ـ توجه به پیوند طولی بیتهای غزل.
ـ تأثیرپذیری از تصرفات زبانیِ شعر آزاد.
ـ محدود شدن وزن غزلها.
این بخش از شعر، امروزه متأسفانه دچارِ مشكلاتی شده است؛ یكی از آنها
همسانسرایی و تقلیدِ مشمئزكنندهای كه در بسیاری از این غزلهاست؛ تصویرهای
تكراری "زن"، "بانو" یا "دختر" كه روی صندلی نشسته یا كنار كیوسك تلفن ایستاده یا
در ایستگاه قطار و قرار و مدار و شماره تلفن و ... و خوردن قرص و خودكشی و ... .
شعر گذشتهی ایران شعری فاخر، فخیم و معمولاً عفیف بود. برخی از شاعرانِ جوان
امروز متأسفانه به بهانهی نوجویی و نوگرایی به مبارزه با آن نگرشِ عفیف گذشته
پرداختهاند و به گونهای زشت و مبتذل مسایل ركیك جنسی و شهوانی را عریان باز
میگویند، تا متفاوت گفته باشند. و در این مسیر برخی از دخترها از پسرها پیشی
گرفتهاند و بعضی اوقات، جسورانه و بیپروا، اجزای اندامشان را در ویترین شعرشان
به نمایش میگذارند.
سخن آخر آنكه:
شعر معاصر فارس، در حوزهی غزل، از سنتیترین گونهها تا جدیدترین آنها را تجربه
كرده است. حركت نوگرایی در غزل معاصر فارس، همراه با جریانهای نواندیشی در كشور،
آرام آرام پدید آمده و نسل به نسل نوتر شده است.
برخی از غزلهایی كه امروزه در فارس سروده میشوند، از همهی شگردهای نوآوری بهره
بردهاند و از وزن آنها كه بگذریم، هیچ تفاوتی با پیشروترین شعرهای آزاد ندارند.
یادداشتها:
1 امداد، حسن، سیمای شاعران فارس، ج 2، ص 932.
2 خائفی، پرویز، كی شعر تر انگیزد، ص 6.
3 اولاد، غلامحسن، (م. اندیش)، بهار و تكهی مهتاب، صص 13-10.
4 مردانی، نصرالله، خوننامهی خاك، انتشارات كیهان، 1364.
5 دستنویس این غزل را از خودِ شاعر گرفتهام.
6 براهنی، رضا، طلا در مس، ج 2، ص 1224.
فهرست منابع
1- امداد، حسن، سیمای شاعران فارس، انتشارات "ما"، 1377.
2- اولاد، غلامحسن، م. اندیش، بهار و تكهی مهتاب، انتشارات شیراز، 1369.
3- براهنی، طلا در مس، ناشر: مؤلف، 1371.
4- بهبهانی، سیمین، یكی مثلاً اینكه، نشر مركز، 1379.
5- خائفی، پرویز، كی شعر تر انگیزد، انتشارات نوید، 1370.
6- شمسپور، شهرام، تا پشت چینهها، ادارهی فرهنگ و هنر فارس، 1350.
7- قاسمیان، خسرو، از جنس خورشید، انتشارات زر، 1379.
8- كرونی، هاشم، كلوزآپ از باب اول كتاب مقدس، شروع، 1383.
9- مردانی، نصرالله، خوننامهی خاك، انتشارات كیهان، 1364.
با سپاس از دوست گرامی
آقای محسن رضوی که
در تهیه اشعار و مقالات استاد حسنلی سعی تمام داشته اند. این مقاله از
وبلاگ شخصی
دکتر کاووس
حسنلی انتخاب شده است.
لینكستان فارس :