نگاهی به
آی آدمهای
نیما یوشیج
زمینه های نوشتن این مطلب، خواندن نوشته ساقی قهرمان در
مورد آی ادمها و فکرهای پراکنده ای است که گاه و بیگاه و در وسط کارها و
گرفتاری های روزمره و بعد از خواندن این مطلب به سراغم آمده است. دوباره
خوانی آی آدمها زمینه طرح شدن سولات بسیاری را در ذهن من فراهم آورده است.
دراین نوشته سعی خواهم کرد تا جایی که حوصله و توان اجازه بدهد به طرح این
سوالات و دلهره ها بپردازم.
موتور حرکت آی ادمها نبود حرکت" مناسب " از سوی آدمها
است. در آی آدمها ظاهرا یک نفر در حال غرقشدن است ولی عده ای در ساحل
نشسته اند و برای نجات این آدم دست به کاری نمیزنند. از جمله سوالهای که
ذهن مرا به خود مشغول داشته، تواناییهای بلقوه این آدمها برای نجات کسی است
که در حال غرق شدن است. سوالهایی از این دست که ، این آدمها از کجا میآیند،
به چه منظوری در ساحل نشسته اند و آیا این آدمها شناسنامه دارند، تاریخ
دارند و ...
درک چرایی این که چرا این آدمها دست به اقدام ضروری یعنی
کمک کردن به کسی که در حال غرق شدن است، نمی زنند پیچیده و بغرنج به نظر میرسد.
اگر ما تصویر ارائه شده در آی آدمها را بپذیریم، دلایلی مشخص باید مانع حرکت
ضروری از طرف این آدمها شود.
برای راحتی کار و درهمین اول نامه اجازه بدهید در صحت و
سقم تصویر ارائه شده از سوی نیما شک و تردید کنم تا شاید حداقل در ابتدای این
مطلب و از ترس غرق شدن در چون و چرای عدم حرکت آدمها جا خالی ندهم و در
همین اوایل کار دست به فرار نزنم .
بنابراین اجازه بدهید نگاهم را به آی آدمها با طرح این
سوال شروع کنم که آیا ادعای نیما که در آن مقطع تاریخی آدمهایی در ساحل گرد
آمده، به کمک کسی که در حال غرق شده است نشتافته اند، باور کردنی و منطبق با
واقعیت موجود جامعه آنروز و حتی امروز جامعه ی ما میتواند بوده و باشد ؟
نیما در آی آدمها اطلاعاتی در باره ی هویت آدمهای نشسته
بر ساحل به ما نمی دهد. شاید آدمهای آی آدمها، آدمهای بومی هستند که به دلیل
نزدیکی محل سکونتشان در کنار ساحل به سر میبرند و یا اینکه مسافران و
رهگذرانی شهرستانی و یا تهرانیهای هستند که برای تفریح و استراحت در ساحل به
سر میبرند. در هر صورت و به بدون شک اگر آدمهای آی ادمها مردم بومی نزدیک به
ساحل و یا مردم کوچه و بازار تهران، یا آدمهای پر شمار خیابانهای استانبول و
یا آدمهای در حال نوشیدن چای و کشیدن قلیان در قاهرهباشند فرق تعیین کننده ای
در تعیین هویت آنها نمیکند.
به اعتقاد من اگر این تیپ آدم، به هر دلیلی در ساحلی گرد
آمده باشند و شاهد غرق شدن کسی باشند به احتمالغریب به یقین و با توجه به
شناسنامهی تاریخی این آدمها آنها برای کمک به سوی فرد در حال غرق شدن خواهند
شتافت. به نظر من رفتار این تیپ آدم احتیاج به حدس و گمانه زنی ندارد. اگر
ادعا کنیم که حرکات انسان حوزه زبان فارسی و حوزههای زبانی همسایه، دارای
برنامه و کادر تئوریزه و مشخصی نیست، ادعای نابجایی نمیتوانیم کرده باشیم.
دلیل این مدعا تحولات اجتماعی تاریخ معاصر ما است. تاریخ معاصر ما و تاریخ
معاصر حوزههای زبانی نزدیک به زبان فارسی اکنده است از حرکتهای خودجوش
آدمها. بنابراین در این مورد کمترین شک و تردیدی وجود ندارد که این آدمها به
طور قطع و یقین به سوی دریا و برای کمک خواهند دوید حتی اگر در ساحل مشغول
تخمه شکستن، قلیان کشیدن و یا با موبایل صحبت کردن باشند . اگر آنها درخواست
کمکی بشنوند، برای کمک با دو پای داشته و دو پای قرض کرده برای کمک خواهند
شتافت.
اتفاقا مشکل آدم نشسته در ساحل حوزهی زبان فارسی نه عدم
حرکت و توجه او به سرنوشت کسی که در حال غرق شدن است، که مشکل این حوزهی
زبانی نشاندادن و عکس العمل های اغلب نابخرادنه و آنی آدمهای این حوزهی
زبانی است. چرا که پاهای این آدم هر لحظه آماده دویدن به سمت صدائی است که
شنیده میشود یا میتواند شنیده شود و به عبارتی آنها اهل کوفه نیستند که
امام تنها بماند.
بنابر این، در صحت ادعای نیما که درآن مقطع تاریخی
آدمهایی در ساحلی گرد آمده باشند و شاهد غرق شدن آدم دیگری باشند و دست روی
دست بگذارند و به قولی به کار شکستن تخمه ادامه بدهند تردید دارم. همانطور
که گفتم و با شناختی نسبی و تجربهی حوادث چند دههی اخیر ما می دانیم که
پاهای آدمهای این حوزه زبانی با شنیدین هر فریاد کمکی و بدون کمترین تردید
این آدمها را حداقل تا چند متری داخل آبهم خواهند کشاند. مشکل ما تا به
امروز این بوده که پیامبران این حوزهی زبانی و تا به امروز رو به آدمها نمیکنند
و نمیگویند، آی آدمها آگر دیدید یا شنیدید که کسی در دریا میسپارد جان،
لطفا به طرف دریا و برای نجات هجوم نیاورید چرا که زبان نو ، در زبان فارسی
تا به حال و با توجه به جوان بودن از زایش امکانات، سازماندهی، و نهادهای
لازم برای کمک و به دنبال آن خلقِ پیامبر یا پیامبران قابل قبول"عقل؟" ناتوان
و عاجز بوده ولی در مورد اینکه آیا هنوز هم این زبان در این مورد ناتوان جای
تردید دارم. در مخصوصا دو دههی اخیر ما شاهد زایش انسان نو در بستر زبان
نیمایی بوده ایم. آدمهایی که انگار برای اولین بار یک کنترل نسبی را روی حرکت
پاها و دستها دارند تجربه می کنند. این بحث جای دیگری را طلب می کند و اجازه
بده دنباله بحثمان را پی بگیرم. بنابراین تا آنروز که زبان ما به این مرحله
از رشد برسد مشکل همچنان به قوت خود باقیاست.یعنی ما شاهد دویدنهای آدمها
خواهیم بود بدون آنکه آنها شانس یا امکان دانستن مقدمات و شرایط دویدنی که
نتیجه مناسب را به بار بیاورد، بدانند.
به نظر من قبول ادعای نیما که آدمهای آی آدمها اقدام به کمک نکرده اند اگر
نگویم غیر قابل قبول که باور آن بسیار دشوار به نظر میرسد. موتور حرکت آی
آدمها یعنی پاسیو بودن آنها خارج از واقعیات و انتظاراتی بوده و هست که
انسان حوزهی زبان فارسی در آن نفس میکشیده و تا حدود زیادی هنوز در آن نفس
میکشد.
حالا اگر ادعای نیما را قبول کنیم که آدمهای ساحل آی
آدمها دست به کمک نزده اند، طرح این سوال را به دنبال دارد که آیا اصولا کمک
خواستن یا انتظار کمک خواستن نیما از این آدمها تا چه حد منطقی است. بنابراین
اجازه بده که این سوال را به این صورت مطرح کنم که آیا انتظار نیما از آدمهای
آی آدمها یک انتظار منطقی و از روی مسئولیت است؟
نیما به ما نمیگوید که آیا این آدمها به فن شنا آشنایی
داشته اند یا نه؟ ما میدانیم که تعداد آدمهایی که در دوران نیما به فن شنا
آشنا بوده اند در اقلیت مطلق بوده است. بدون هیچ گونه تردیدی نیما در موقع
آفرینش آی آدمها به این امر واقف بوده . با این وجود این واقعیت مهم را
نادیده می گیرد و به قول ما خودش را به کوچه ی علیچپ میزند و حداقل، حساب
آدمهای ساحل آی آدمها را که شنا بلد بوده اند از کسانی که شنا بلد نبوده اند،
جدا نمیکند. نیما نمیگوید آی آدمهایی که شنا بلد هستید و در ساحل نشسته اید،
بلکه همه را به یک چوب میراند. تازه دانستن فن شنا به خودی خود از شما یک
غریق نجات نمیسازد. و همزمان انتظار گفتن آی غریق نجاتی که در ساحل نشسته
ای و شاد و خندانی... از سوی نیما انتظار به جایی نمی تواند باشد چرا که
زبان هنوز موفق به درک ضرورت کشفِ غریقنجات نشده بوده است!
بنابراین انتظار خالق آی آدمها از آدمهایی که به احتمال
زیاد از فن شنا چیزی نمیدانند برای رفتن به سوی دریا و تشویق و سرزنش ضمنی
آنان به خاطر نرفتن آنها به دور از انصاف و به دور از مسئولیت به نظر میرسد.تشویق
عده ای با مشخصات ذکر شده برای رفتن به دریا نمیتواند یک عمل یا انتظار
قابل دفاع باشد.( کاری که بالخره و درنهایت علی شعریعتی، جلال آل احمد و
مطهری زمینههای حرکت مردم در ساحل نشسته را فراهم آوردند! )
یه طور قطع و یقین ما درآدمها شاهد حضور غایب تفکر هستیم.
ولی من فکر میکنم وزنهی کار نیما بر گرد تفکر نمیچرخد. کار بزرگ نیما
فراهم آوردن امکانات لازم برای روی دادن تفکر در زبان فارسی است. در واقع
کار نیما قرار دادن انسان در رحم جدید، و فراهم آوردن امکانِ لازم برای قرار
دادنِ انسان در کنتکس مدرنیته است. در بستر زبان نو است که مدرنیته میتواند
جان بگیرد. در واقع حضور مدرنیته در زمینِ بازی شعر کلاسیک فارسی یک غیر ممکن
است. باز کردن زبان از آخور شعر کلاسیک فارسی کار نیما است. نتیجهی خراب
کردن آغل شعر کلاسیک فارسی فرار زبان از دامن سنت و ورود به زمین مدرنیته
است.کاربزرگ نیما بازکردن افسار زبان از پای منبر وزن و قافیه، کار بزرگ
نیما ایجاد مقدمات لازم برای باز کردن افسارِ زبان از پای خرِ مردهی تفکرِ
شعر کلاسیک فارسی است.
دراین کار نقش نیما بی شباهت به نقش آدم در داستان خلقت نیست. اقدام نیما
به خوردن میوهی ممنوعه، منجر به تبعید مبارک زبان از آخور بهشتِ گلستان و
بوستان شعر کلاسیک فارسی است.
به نظر من حضور آدمهای به ظاهر بی تفاوت " آی آدمها"
تولد سورئالیستی شهروند در حوزه ی زبان فارسی است. نیما با توجه به زمان و
مکانی که در آن اسیر بوده از درک این تصویر و عقلانیت حاکم بر این بیتفاوتی
عاجز و ناتوان است. در واقع این زبان است که آدمها را در ساحل عقلانیت مینشاند
ولی نیما از درک آن عاجز و به این تصویر پرخاش و بنای شکوه و شکایت را میگذارد.
به نظر من حضور اولین شهروندان در حوزهی زبان فارسی در ساحل آی آدمها است که
به واقعیت نزدیک میشود.
حضور زبان نو که پیکر انسان چشم بسته از آخور بهشت شعر
کلاسیک فارسی را بر دوش گرفته او را در ساحل تردید و تفکر رها میکند حضوری
بس شکوهمند و مبارک است. زبانِ نو خروج از چهارچوب قانونی، اخلاقی و اذلی
شعرکلاسیک فارسی و رها شدن انسان و زبان در یک زمینِ فوتبال با ابعاد
لایتناهی است.
حضور زبان و انسان در میدان بازی جدید منجر به حضور تفکر،
منجر به نقد ساحل ، منجر به ضرورت یادگیری شنا و به دنبال آن ایجاد امکانات و
و تشکیلات لازم برای نماندن در زیر آوار زلزله خواهد شد. این زبان در حال
یادگیری نحوهی کنترل و به کارگیری پاها و دستها است . مطمئنن این زبان
پیامبران را به صورت متودیک از دم تیغ عقل و منطق خواهد گذراند. مطمئنن این
زبان و در نهایت ، با شنیدنِ صدای هر پیامبر خوش آوازی دست کمکِ الابختکی
به سوی "خوش آواز" دراز نخواهد کرد.
منبع:http://ravaq.com/no/index.php?option=com_content&task=view&id=232&Itemid=43
مطالب پیشین:
تحلیل شعری از پگاه احمدی(آسانسور) رضا شهرستانی
تحلیل شعری از فروغ فرخزاد(تولدی دیگر) رضا شهرستانی
تحلیل شعری از احمد شاملو (ترانه تاریک) محمد حسین بهرامیان