این ضرب المثل موقعی به کار می رود که متکلم در اظهار مطلب و مدعی در اثبات
دعوی محتاج دلیل و بینه نباشد و امارات و قرائن موجود بر اثبات حقیقت و
حقانیت کفایت کند.
اصل ضرب المثل بالا عاشق صادق بود و بعدها به اقتضای موضوع و مطلب تحریف شد
که ذیلاً به شرح ریشه تاریخی آن می پردازیم.
بعد از انقراض سلسله تیموریان به خصوص درعصر صفویه فساد و انحطاط اخلاقی در
بلاد معظم ایران به ویژه شهر اصفهان رواج داشت چه وفور نعمت و ثروت بود و
مردم از امنیت و آرامش نسبی برخوردار بوده اند.
از طرف دیگر با در نظر گرفتن جمعیت مملکت، مؤسسات تربیتی و مربیان کافی و
وافی وجود نداشت که مردم را با تعالیم اخلاقی و مذهبی و مواعظ حکیمانه از
ملاهی و منافی باز دارند و صراط مستقیم فضائل نفسانی و مکارم اخلاقی هدایت
کنند.به همین جهات و ملاحظات جوانان مرفه و بیکاره غالباً در میخانه ها و
معروفه خانه ها به سر می بردند و بعضی از آنها که عشق شهوانی عقل و دینشان را
ربوده بود از میان زنان معروفه معشوقه می گرفتند و بر اثر رقابت و همچشمی
جاهلانه هر چه داشتند در راه جلب علاقه و محبت معشوقه های هر جایی نثار می
کردند.
یکی از سیاحان نیز در این زمینه چنین نوشته است:
"ایرانیان تمایل جنسی زیادی دارند. در پاره ای موارد برای نشان دادن شدت
علاقه خود به زنی بازوی خود را با آهن تفته داغ می کنند و می خواهند بگویند
که آتش عشق دلشان از آتشی که بازویشان را داغ می کند سوزناکتر است. یکی از
بزرگزادگان که با من دوستی نزدیک داشت سوختگیهای متعددی را که در بازو و دیگر
نقاط بدنش داشت به من نشان می داد و می گفت این کار را برای اظهار شدت علاقه
ام به یک زن صیغه ای که همواره با زن اولم در جدال بود کرده ام."
به طوری که ملاحظه می شود عاشق صادق وقتی می توانست عشق و شیدایی خود را به
معشوقه کند که از درون آستین یعنی بازوان خویش داغ عشق به عنوان گواه بیاورد
و سر و جان را در راه جانان ارج و مقداری قائل نباشد.