اگر در خانواده یا جمعیتی احیاناً بی دانشی سر زند تقصیر یا قصور را به هر
صورت و کیفیتی که باشد متوجۀ پیران و عقلای قوم می دانند که در ایفای وظیفه و
راهبری و ارشاد قوم و قبیله تعلل و کوتاهی ورزیده جوانان و ناپختگان را به
صراط مستقیم سعادت و نیکبختی دلالت و راهنمایی نکرده اند.
در چنین موقع ظرفا و نکته سنجان تمام مقصود و منظور را در یک جمله خلاصه کرده
می گویند: ماهی از سر گنده گردد نی از دم.
اما ریشۀ این مثل و مصراع:
عقلای قوم و راهبران و پیشوایان اجتماعی وظیفه دارند که در میان طبقۀ جوانان
به دلالت و ارشاد بپردازند. آنها را موعظه کنند و پند و اندرز دهند تا افکار
و عواطف خود را به سوی عوامل و جهاتی که موجب تضعیف عقول و گنجینه داری شود
معطوف ندارند.
طبقۀ معمر و مجرب به منزلۀ سر ماهی یعنی مغز متفکر هستند که اگر احیاناً
گندیده شود و از کار افتد در چنین مواقع هوسها و تمایلات جوانان و ناپختگان
زنجیر غرایز را پاره می کنند و آنچه خاطرخواه آنهاست انجام می دهند.
بر عهدۀ عقلای قوم است که کاری کنند تا جوانان و ناپختگان محرومیت و ناکامی
خویش را از رهگذر گرایش به صنعت و هنر جبران کنند:"چنان که دختران زشت سیما
با کوشش و تلاش و پشتکار خستگی ناپذیر هنرمندان و صنعتگران درجۀ اول می شوند
و کچلها همیشه زرنگتر از اقران و امثال خود از آب درمی آیند و بالاخره آنچه
از آن فشار خاطرات به وسایل نبوغ و ابتکار جبران نشد محرومیت و آزار حقارت در
نزد شخص ریشه می داوند و اگر به صورت اول یعنی بیماریهای هیستری و صرع یا به
صورت دوم نبوغ و ابتکار و هنرمندی و اشتهار درنیامد به صورت بیماریهای بدبینی
و فحاشی به مردم و حسد و کینه توزی و بخل و ضنت درمی آید."
با بیان توضیح و ملاحظه که به طور ایجاز و اختصار ذکر شد مقصود این است که
عقول دوم یا عقول بیدار که همان عقلای قوم هستند وظیفه دارند عقول اول یعنی
جوانان ناپخته و خام را از رهگذر ارشاد و موعظه نگذارند از صراط مستقیم تفکر
و تعقل که رهنمون بشری است منحرف شوند و راه عصیان و تمرد و سرکشی را در پیش
گیرند.