هنگامی كه یك نفر گرفتار مصیبتی شده و روی ندانم كاری مصیبت تازهای هم برای
خودش فراهم میكند این مثل را میگویند.
یك قوزی بود كه خیلی غصه میخورد چرا قوز دارد؟ یك شب مهتابی از خواب بیدار
شد خیال كرد سحر شده، بلند شد رفت حمام. از سر تون حمام كه رد شد صدای ساز و
آواز به گوشش خورد. اعتنا نكرد و رفت تو. سر بینه كه داشت لخت میشد حمامی را
خوب نگاه نكرد و ملتفت نشد كه سر بینه نشسته. وارد گرمخانه كه شد دید جماعتی
بزن و بكوب دارند و مثل اینكه عروسی داشته باشند میزنند و میرقصند. او هم
بنا كرد به آواز خواندن و رقصیدن و خوشحالی كردن. درضمن اینكه میرقصید دید
پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند. اگرچه
خیلی ترسید اما خودش را به خدا سپرد و به روی آنها هم نیاورد.
از ما بهتران هم كه داشتند میزدند و میرقصیدند فهمیدند كه او از خودشان
نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردا رفیقش كه او هم قوزی
بود از او پرسید: "تو چكار كردی كه قوزت صاف شد؟" او هم ماوقع آن شب را تعریف
كرد. چند شب بعد رفیقش رفت حمام. دید باز حضرات آنجا جمع شدهاند خیال كرد كه
همین كه برقصد از ما بهتران خوششان میآید. وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و
آواز خواندن و خوشحالی كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند اوقاتشان
تلخ شد. قوز آن بابا را آوردند گذاشتند بالای قوزش آن وقت بود كه فهمید كار
بیمورد كرده، گفت: "ای وای دیدی كه چه به روزم شد ـ قوزی بالای قوزم شد!"
مضمون این تمثیل را شاعری به نظم آورده است و در قالب مثنوی سادهای گنجانده
است كه این قطعه را آقای احمد نوروزی در اختیار ما گذاشتهاند و نقل آن را در
اینجا خالی از فایده نمیدانم با این توضیح كه آقای نوروزی نام سراینده آن را
نمیدانستند و ما هم نتوانستیم نام سراینده را پیدا كنیم وگرنه ذكر نام وی در
اینجا ضروری بود.
خردمند هر كار بر جا كند
شبی گوژپشتی به حمام شد
عروسی جن دید و گلفام شد
برقصید و خندید و خنداندشان
به شادی به نام نكو خواندشان
ورا جنیان دوست پنداشتند
زپشت وی آن گوژ برداشتند
دگر گوژپشتی چو این را شنید
شبی سوی حمام جنی دوید
در آن شب عزیزی زجن مرده بود
كه هریك زاهلش دل افسرده بود
در آن بزم ماتم كه بد جای غم
نهاد آن نگونبخت شادان قدم
ندانسته رقصید دارای قوز
نهادند قوزیش بالای قوز
خردمند هر كار برجا كند
خر است آنكه هر كار هر جا كند