هر سخن و عبارتی که منطق را در آن راهی نباشد اصطلاحا می گویند شعر است یعنی
جنبه رویا و تخیل دارد فایدتی بر آن متصور نیست و هرگز جامعه عمل و تحقق
نخواهد پوشید.
به گفته ادیب محقق دکتر پرویز ناتل خانلری:" اگر تعریف شعر را به خود شاعران
رجوع کنیم عبارت فصیح و بلیغی از ایشان می شنویم که بیشتر مدح و تحسین است تا
وصف و تعریف. یکی شعر را وحی آسمانی و شاعر را هم رتبه پیغمبر می شمارد و
دیگری آن را سحر بین می خواند...اما هیچ یک از این عبارات تعریفی درباره
حقیقت شعر نمی دهد و تعریفات ادیبان و نویسندگان نیز گرهی از کار بسته نمی
گشاید.. اگر بخواهیم شعر را چنان که هست و عرف و عادت بر آن جاری است تعریف
کنیم باید چنین گفت : شعر تالیفی از کلمات است که نوعی از وزن در آن بتوان
شناخت. "
این نکته بسیار مهم و جالب دقت است که قرون وسطی در کشورهای اروپایی به
اشعاری که در مجامع عمومی خوانده می شد
تروور بروزن شروور می گفتند. آیا خاستگاه این دو یکی است؟
راستی وقتی که اندیشه علیل و تبدار شاعر نه کرسی فلک را زیر پای می نهد تا
برای چند دینار جیفه دنیا بر رکاب قزل ارسلان بوسه زند آیا چنان شعری را جز
شروور و یا به قول اروپائیها تروور می توان به چیز دیگری تشبیه کرد؟ و یا آن
شاعر یاوه سرایی که در نهایت دنائت و رذالت طبع برای سلطان وقت می سراید:
سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی