تحقق آمال و آرزوها فرع بر تلاش و فعالیت است و نکبت و بیچارگی مولود غفلت و
بی خبری و تن آسایی است .اصولا مستعد و بی استعداد معنی ندارد زیرا در سرچشمه
سرشار مواهب الهی جای بخل وحسد و تبعیض نیست .
همه کس مستعد است منتها باید این استعدادها را به کار انداخت تا شاهد مقصود
به دست آید . در هر صورت غرض از تمهید مقدمه بالا این است که پیشرفت و موفقیت
متفرع از تمرین و مداومت است و کارهایی آنچنان شگرف از آن برمی خیزد که
داستان شیرین و جذاب زیر از آن جمله می باشد .
در قسمت بهرام نامه یا هفت پیکر خمسه نظامی آنجا که از داستان بهرام و کنیزک
خود بحث می کند :
روزی بهرام گورساسانی با کنیزک چینی زیبای خود به شکار رفت و گورخرهای زیادی
صید کرد . با آنکه تمام ملازمان به مهارت و استادی بهرام در شکار گورخر
آفرینها گفتند مع هذا از کنیزک صدایی برنیامد ودر مدح و ثنای شهریار ساسانی
سخنی نگفت .
بهرام مدتی تامل کرد تا گورخری از دورپیدا شد و آن گاه به کنیزک گفت :" میل
دارم این گور را به هر شکلی که دلخواه توباشد شکار کنم ." کنیزک از روی ناز و
تکبر :
گفت باید که رخ برافروزی
سر این گور در سمش دوزی
بهرام گورمهره ای در کمان گروهه نهاد و به دقت رها کرد تا درگوش گورخرجای
گرفت ، حیوان بیچاره سم پای راستش را برای خاراندن به گوش خود نزدیک کرد تا
مهره رااز گوش خارج کند . کنیزک گفت که آدمی در هر کاری اگرمداومت و ممارس
کند مسلما ورزیده و کارآزموده خواهد شد چه کار نیکو کردن از پرکردن است . شاه
چون این سخن شنید خشمگین شد و کینه اورا به دل گرفت پس به سرهنگی که در
التزام رکاب بود فرمان داد آن کنیزک جسور وفضول را گردن بزند .
کنیزک زیبا چون خود را در چنگ اجل و چنگال سرهنگ گرفتار دید به حال تضرع
درآمد و از او خواست که در قتلش عجله نکند ، بعید نیست که شاهنشاه روزی از
کرده پشیمان شود وترا که بی تامل اجرای فرمان کردی مورد خشم و عتاب قرار دهد
، اگر جانب احتیاط را مرعی داری و مرانکشی ، قول می دهم کاری بکنم و تدبیری
بیندیشم که بهرام گورنه تنها خشمگین نشود بلکه ترا بیشتر از پیشترمورد تفقد
ونوازش قراردهد .
سرهنگ درمقابل پیشنهاد کنیزک تسلیم شد و او را در قصری مشیدی که در خارج از
شهر داشت سکونت داد تا پنهانی در زمره خدمتکاران کار کند وهویتش را مکتوم
دارد .
این قصر سربه فلک کشیده شصت پله داشت و کنیزک از همان روزهای نخست گوساله ای
را که تازه از مادر زاییده شده بود بر دوش گرفت و روزی چند بار به بالای قصر
می برد و پایین می آورد ، گوساله بر اثر گذشت ایام و لیالی رشد می کرد و بزرگ
می شد ولی چون به دوش کشیدن و بالا بردن آن همه روزه چندین بار تمرین و تکرار
می گردید لذا رشد تدریجی گوساله تاثیری در دشواری حمل و نقل نداشت .
کنیزک چون موقع را مقتضی دید به سرهنگ تکلیف کرد که بهرام گور را را به
هرطریقی که ممکن باشد روزی به این باغ و قصر شصت پله بیاورد . سرهنگ چنان کرد
و روزی که بهرام به شکار گورخر می رفت او را برای چند دقیقه استراحت و تمدد
اعصاب به باغ و قصرزیبایش دعوت کرد ومخصوصا داستان کنیزک و بردوش کشیدن گاو
عظیم الجثه و بالا بردن از قصر شصت پله را شرح داد تا شاهنشاه ساسانی را
تمایل و رغبت تماشای این صحنه دست داد .
پس بهرام گور به باغ آمد و کنیزک زیبا در حالی که روی خود را پوشانیده بود در
مقابل بهت و اعجاب بهرام و ملازمانش گاورا بر دوش گرفت وبدون ذره ای احساس
خستگی و ملالت خاطر آن را از شصت پله به بالای قصر برد و بازگردانید .
بهرام به روی خود نیاورد وگفت :" می دانم چگونه به این عمل خطیر و شگرف دست
یافتی .این گاو را از زمانی که گوساله نوزاد بود بر دوش گرفته به بالای قصر
بردی و چون در این کار از تمرین و مداومت دست نکشیدی لذا رشد گوساله در تصمیم
و توانایی توخدشه وخللی وارد نساخت وگرنه خود بهتر می دانی که این از قدرت و
زورمندی نیست بلکه مولود تعلیم و تمرین و مداومت می باشد "
کنیزک زیبا که به انتظار چنین سوال و استدلالی دقیقه شماری می کرد بدون تامل
و در لفافه طنز وتعریض جواب داد :" شهریارا ، اگر زن ضعیف الجثه گاوی را بر
دوش بگیرد و به بالای قصر شصت پله ای ببرد اعجاب و شگفتی ندارد ومولود تمرین
و ممارست باید تلقی کرد ولی اگر شاهنشاه سم و گوش گورخری را به هم بدوزد
نباید نام تعلیم و ممارست بر آن نهاد ؟!"
بهرام گوربه فراست دریافت که این همان کنیزک زیبای چینی است . پس در کنارش
گرفت و از آنچه گذشت عذر خواست . سرهنگ را نیز که در قتل کنیزک شتاب زدگی
نداده بود مورد تفقد و نوازش قرار داد .
از آن تاریخ عبارت کار نیکو کردن از پرکردن است که از واقعه شیرین و جذاب
بهرام گور و کنیزک چینی ریشه و مایه گرفته است به صورت ضرب المثل درآمده مورد
استناد وتمثیل قرار گرفته است .