هرگاه کسی در مقام معارضه و مبارزه بالاتر و قویتر از خود برآید از باب هشدار
و تهدید به او گفته می شود :" با او درنیفت و چوب توی آستینت می کند " یا به
شکل دیگر :" طرف قوی است . حریفش نیستی و چوب توی آستینت می کند ."
به طوری که در کتب تاریخی مسطور است در ازمنه و اعصار گذشته که حکومت
استبدادی و خودکامی و خودکامگی همه جا حکمفرما بود محکومان وگناهکاران را به
انواع و اقسام مختلفه تنبیه ومجازات می کردند تا درس عبرتی برای سایرین باشد
و خیال طغیان و سرکشی وتجاوز به حقوق دیگران را در سر نپرورانند .
تنبیه و مجازات به تناسب شدت و ضعف جرم گناهکاران به سه شکل انجام می گرفت .
مجازات مرگ ، مجازات قطع و نقص عضو، مجازاتی که موجب درد و ناراحتی می شد .
اگرچه درعصرحاضرمحکومان به اعدام را به وسیله چوبه دار یا تیرباران یا دراطاق
گاز و یا روی صندلی الکتریکی اعدام میکنند ، ولی انوع و اقسام مجازاتی که در
ادوار گذشته منتهی به مرگ محکوم می شد عبارت بود از: سربریدن ، شکم دریدن ،
طناب در گلو انداختن وخفه کردن ، شقه کردن ، ازکمر دو نیمه کردن ، زنده پوست
کردن و...
مجازات قطع و نقص عضو که درباره محکومان درجه دوم به کار می رفت عبارت بود:
چشم ازحدقه درآوردن ، آهن تفته جلوی چشم عبوردادن و نور روشنایی چشم را سلب
کردن ، دست و پا و گوش وبینی بریدن ، دندان شکستن ، لب دوختن وجز اینها که
منتهی به مرگ نمی شد ولی محکوم بیچاره دچار نقص عضو می گردید .
مجازات محکومان درجه سوم عبارت بود از: چوب و تازیانه بر کف وکفل محکوم زدن ،
وارونه از درخت آویزان کردن ، وارونه روی دو دست ایستادن ، روی یکپای ایستادن
و بالاخره چوب توی آستین محکوم کردن و مدتی او را به آن شکل وهیئت برپای
داشتن بوده است .
طرز و ترتیب کار این بود که دو دست محکوم را به شکل افقی نگاه می داشتند و
آنگاه چوب محکم و غیر قابل انحنایی را به موازات دستهای محکوم از آستین لباسش
عبورمی دادند و از آستین دیگر خارج میکردند . سپس مچ دستها و انتهای آستین
محکوم را با طنابی محکم به آن چوب می بستند به قسمی که دستها به حالت افقی
باقی بماند و نتواند آن را به چپ و راست و بالا و پایین حرکت دهد .
محکوم را با توجه به کیفیت واهمیت خلافی که از او سرزده باشد مدتی به این شکل
و هیئت در فضای باز نگاه می داشتند تا پشه ومگس و سایر حشرات مزاحم و چندش
آور بر سروصورتش بنشینند و اونتواند آنها را از خود دفع کند .
مجازات چوب توی آستین کردن اگر چه مرگ آور نبود و موجب نقص عضو نمی شد ولی
پیداست که دستهای محکوم بر اثر سکون و بی حرکت بودن رفته رفته کرخت وبی حس می
شد و مخصوصاً هجوم و حملات پشه ها و مگسها برسروصورتش چنان ناراحت کننده و
چندش آور بود که دیر زمانی نمیگذشت که فریادش به آسمان بلند می شد و ازعمل
خلافش اظهار ندامت و پشیمانی کرده طلب عفو و بخشش میکرد .