ادامه
لغات تافل
101 : agitate (verb): to
argue strongly in public for something you want, especially a political or
social change
در ملاء عام در مورد چیزی مشاجره کردن؛ بحث علنی کردن
مثال:
Unions agitating for higher pay
اتحادیه ها برای حقوق بیشتر علنا بحث می کنند.
102 : auditorium (noun): a
large building used for concerts or public meetings
تالار گفتگو؛ کنفرانس؛ تالار شنوندگان
مثال:
The band played in the school
auditorium
دسته موسیقی در تالار مدرسه نمایش داده شد.
103 :
excursion
(noun): a short journey arranged so that a group of people can visit a
place, especially while they are on holiday.
مسافرت کوتاه؛ گردش بیرون شهر؛ گردش.
مثال:
The father planned an excursion
to the zoo for his children.
پدر برای برنامه ای برای بچه هایش ریخت تا آنها در گردشی
به باغ وحش ببرد.
104 : adjacent (adjective):
to lie next to
مجاور؛ نزدیک؛ همسایه؛ همجوار
مثال
We lived in adjacent houses.
ما در خانه های همجوار و نزدیک به هم زندگی میکردیم.
105 : Auricular:
of
or relating to the ear or hearing.
وابسته به شنوائی؛ گوشی؛ سماعی
مثال:
The auricular ability of the
cat is well:known.
قدرت شنوائی گربه مشهور است.
106 : legible (noun): readible,
clear enough to read
خوانا؛ روشن
مثال:
His handwriting is quite legible.
دست نوشتۀ او کاملا خوانا است.
107 :
amorous
(adjective): showing or concerning sexual love
عاشقانه؛
عاشق؛ شیفته
مثال:
He was always boasting about his
amorous adventures.
او همیشه در مورد خاطرات عاشقانه اش مباهات میکرد.
108 : evolution (noun): the
process by which something develops
تکامل؛ تکامل تدریجی
مثال:
داروین و بقیه دانشمندان علوم طبیعی تئوری تکامل را توسعه
داده اند.
109
–
aberration: an action or event that is different from what usually happens
or what someone usually does.
انحراف؛ کج روی؛
مثال:
a temporary
aberration in US foreign policy
یک کج روی موقتی در سیاست خارجی ایالت متحده
110: cynic:
someone who is not willing to believe that people have good, honest, or
sincere reasons for doing something.
بدبین؛ عیبجو
مثال:
Even
hardened cynics believe the meeting is a step towards peace.
حتی آنها که خیلی بدبین بودند اعتقاد دارند که جلسه مزبور
یک قدم به سوی صلح است
111: yore:
existing a long time ago
در زمانی بسیار دور؛ در گذشته؛ قدیم الایام
مثال:
In days of
yore
112 –
savvy: practical knowledge and ability
ادراک؛ فهم؛ درک
مثال:
He's
obviously got a lot of political savvy.
او به شکل کاملا واضحی کلی درک سیاسی دارد.
113 – alma
mater: the school, college etc that someone used to attend
آموزشگاه؛ پرورشگاه
مثال:
He returned to his
alma mater to write a doctorate in moral
philosophy.
او به آموزشگاه خود رفت تا پایان نامۀ دکترای خودش را در
مورد فلسفۀ اخلاق بنویسد.
114 –
blithe: literary happy and having no worries
خوشحال؛ بدون دغدغه.
مثال:
Despite the
danger, she has a blithe spirit, unconcerned about it.
با
وجود خطر، او از چنان روحیه بی دغدغه ای برخوردار است که به آن اعتنا
نمیکند.
115 –
wunderkind : a young person who is very successful
جوان و موفق
مثال:
he was an unappreciated
wunderkind.
او یک جوان موفقی بود که از او تقدیر نشده بود.
116 – full
fledged : completely developed, trained, or established
تمام
عیار، به تمام معنی، کامل
مثال:
India has
the potential to become a full:fledged major power
هندوستان این استعداد را دارد که به معنای واقعی تبدیل به
یک قدرت بزرگ شود.
117 :
hard:won: achieved only after a lot of effort and difficulty
سخت به دست آمده، محصول زحمتهای فراوان
مثال:
The
country's hard:won independence
استقلال کشور که با زحمات فراوان بدست آمد.
118 : run
up: the period of time just before an important event.
در شرف، در نزدیکی، لحظاتی قبل از
مثال
in the
run:up to the election
119 –
dissident:
someone who
publicly criticizes the government in a country.
معاند،
مخالف سیاست کشور، ناموافق
مثال:
a political
dissident.
120-
erstwhile: former or in the past
سابقا، قبلا
مثال:
She found
herself ostracized by erstwhile friends.
او
فهمید که از طرف دوستان سابقش طرد شده است.
121-
amiable: friendly and easy to like:.
مهربان، دوست داشتنی
مثال:
The driver
was an amiable young man.
آن راننده یک مرد جوان مهربان بود.
122-
brevity : the quality of expressing something in very few words.
کوتاهی، اختصار، ایجاز
مثال:
Letters
published in the newspaper are edited for brevity and clarity.
نامه هائی که در روزنامه چاپ میشود برای اینکه مختصر و شفاف
باشند ویرایش میشوند.
123-
fluctuate: if a price or amount fluctuates, it keeps changing and becoming
higher and lower.
نوسان
داشتن، بالا و پائین رفتن، ثابت نبودن
مثال:
Prices were
fluctuating between $20 and $40.
قیمتها از 20 تا 40 دلار متغیر است.
124-
amicable:
friendly
دوستانه،
با موافقت
مثال:
The two neighbors came to an
amicable decision about the fence.
آن دو همسایه در مورد حصار به یک تصمیم دوستانه توافق
کردند.
125-
jettison (verb): to get rid of
something or decide not to do something any longer:
از شر چیزی خلاص شدن، بیرون افکندن
مثال:
The captain of the sinking ship
jettisoned the cargo.
ملوان آن کشتی در حال غرق بار کشتی را به دریا ریخت؛ از شر
بار کشتی خلاص شد.