نوشته امروز را اختصاص می دهم به
لغاتی در تافل
که بیشترمورد استفاده قرار می
گیرند
.
قبل از شروع به این نکته دقت کنید:
1- اگر میخواهید لغات تافل را
یاد بگیرید به ترتیب حروف الفبا یاد نگیرید چون شباهت لغات با هم بسیار زیاد
بوده و امکان اشتباه بالا میرود.
2- سعی شده است که مثالها
آسان باشند و کم لغت تا خواننده ضمن خواندن لغات تافل دیگر با لغت دیگری
درگیر نباشد.
3- در انتخاب لغتها دقت شده
که همه رایج و کاربردی باشد نه تخصصی و نادر.
1-
the
indiscriminate use of chemical fertilizers
استفاده حساب نشده از کودهای شیمیائی
لغات:
indiscriminate:
an
indiscriminate action is done without thinking about what harm it might
cause
عمل حساب نشده - عملی بدون تشخیص صحیح
2-
an
eminent anthropologist
یک انسان شناس والا مقام
لغات:
eminent:
an eminent person is famous, important, and respected
والا
مقام
3-
Literature is replete with tales of power
ادبیات مملو از افسانه هائی است که مربوط به قدرت هستند.
لغات:
replete:
formal
full of something
لبریز
- مملو - مالامال
4-
The
restaurant's new owners have created a welcoming
ambience.
صاحبان جدید رستوران جایگاه خوشایندی - در ان - درست کرده اند.
لغات:
ambience:
the qualities
and character of a particular place and the way these make
فضا -
محیط - جو
He
was a great connoisseur of paintings -5
او در نقاشی یک خبره بود.
لغات:
connoisseur :
someone who
knows a lot about something such as art, food, or music
خبره - اهل فن
6-
The dead comedian has been epicurean in
his tastes, often indulging in the
rarest of fine food and drink.
ان هنرپیشه کمدی مرحوم از لحاظ سلیقه – شخصی – یک عیاش بود غالبا در خوردن و
آشامیدن غذاهای کمیاب زیاده روی می کرد.
لغات:
epicurean:
a person who thinks pleasure is very important.
عیاش
– خوش گذران
7-
She fancied herself a gourmet, so he
frequented only the best restaurants in twon.
او تصور می کرد که یک خوراک شناس است از این رو فقط در بهترین رستورانهای شهر
رفت و آمد می کرد.
لغات:
gourmet:
someone who
knows a lot about food and wine and who enjoys good food and wine
خوراک
شناس – کسی که از غذای خوب خوشش می آید
8-He
is the happiest, most entertaining hedonist
in the world today
او در جهان امروز خوشحالترین و جالبترین خوشگذران میباشد.
لغات:
hedonist:
someone who believes that pleasure is the most important thing in life.
خوشگذران – عیاش
9-
One country colonizing another country is an
anachronism
in today's global environment.
در محیط زیست جهانی دنیای امروز اینکه کشوری کشور دیگر را مستعمره خویش نماید
امری منسوخ شده میباشد.
لغات:
Anachronism:
someone or something that seems to belong to the past, not the present.
امری
منسوخ – رسم منسوخ – آدم کهنه پسند
11-
Pronouns usually refer to
antecedents.
(در جملات) ضمائر معمولا به کلمه ای که در قبل آمده بر میگردند. – مرجع ضمیر
کلمه ای است که قبلا در جمله آمده است.
لغات:
Antecedent:
something
that happened or existed before something else
مقدم – پیشین قبلی
– مرجع
12- By most accounts, the war in Iraq has been a tremendous
debacle.
بنابر اکثر گزارشها جنگ عراق یک شکست ناگهانی فاحشی بود.
لغات:
debacle:
an event or situation that is a complete failure.
افتضاح - شکست محض - سرنگونی - شکست ناگهانی
13- I am confident that I will be fully
exonerated
if I'm given a fair trial.
مطمئنم که اگر دادگاهی من عادلانه باشد کاملا تبرئه خواهم شد.
لغات:
To
exonerate:
to state officially that someone who has been blamed for something is not
guilty
تبرئه کردن - مبرا کردن
14- I am the most
lucid
right after a cup of coffee.
دقیقا بعد از خوردن یک فنجان قهوه کاملا
غبراق و سلامت میشوم.
لغات:
lucid:
able to understand and think clearly, used especially about someone who is
not always able to do this
معقول - سرحال - غبراق
15- The current concentration of media has had a
pernicious
effect on democracy in the US.
ازدحام رسانه های کنونی در آمریکا تاثیر بسیار مخربی بر دموکراسی گذاشته است.
لغات:
pernicious:
very harmful or evil, often in a way that you do not notice easily.
زیان آور - مهلک - نابود کننده
16- Many politicians employ teams of
wily
advisors to help them skirt the law.
بسیاری از سیاستمداران گروهی از مشاورین زرنگ و مکار را به استخدام در می
آورند تا از حاشیه قوانین بگذرند.: به دام نیافتند).
لغات:
wily:
clever at getting what you want, especially by tricking people.
مکار - حیله گر - نیرنگباز
17- Kids are sometimes very
fickle
and may have a new favorite food every week.
کودکان گهگاه بسیار دمدمی
مزاج شده و ممکن است هر هفته یک غذای مورد علاقه جدیدی را طلب کنند.
لغات:
Fickle:
changing
frequently
متلون - دمدمی - متغیر
18-
Max told me that ESL was a very
lucrative
field, and I believed him.
مکس به من گفت که ای اس ال رشته بسیار سودمندی است و من هم گفتارش را باور
کردم.
لغات:
Lucrative:
producing a great deal of profit
سودمند - نافع
19 – 20 - Whether the
tooth fairy
is male or female is a
moot point.
No one knows.
اینکه توس فری مذکر است یا مونث مورد اختلاف است و کسی نمیداند.
لغات:
moot
point:
subject to debate, unsettled.
مسئله مورد بحث - موضوع مورد اختلاف
tooth fairy:
the tooth fairy an imaginary person who children believe comes into their
bedroom and leaves them money for teeth which have fallen out
نوعی موجود افسانه ای
21- Nina would not marry
Charlie, for he had no money, and she was not willing to settle for
anything less than a life of opulence.
نینا با چارلین ازدواج نمیکند چون چارلین پولی ندارد و نینا هم نمی خواهد تا
به چیزی کمتر از یک زندگی با شکوه رضایت دهد.
لغات:
Opulence:
wealth and luxury
توانگری - ثروت - تنعم - شکوه
–
فراوانی
settle for:
to accept something even though it is not the best, or not what you really
want.
رضایت
دادن - قانع شدن
- كنار
آمدن
22-
Max was amazingly
spry
for an old man.
مکس به عنوان یک فرد مسن به طرز عجیبی فرز بود.
لغات:
Spry:
active;
lively
فرز - چالاک
23- Our summer plans are still
tentative.
I think we are going to go camping in the mountains.
طرحهای تابستانی ما فقط آزمایشی است . فکر میکنم تصمیم داریم که برای اردو به
کوهستان برویم.
لغات:
Tentative:
not certain or fixed
آزمایشی - تجربی - امتحانی
24- The children were very
wary
of the stranger and would not let him into the house.
آن بچه ها نسبت به غریبه ها بسیار محتاط بودند و آنها را به خانه راه
نمیدادند.
Wary:
cautious; leery
محتاط - هشیار - مواظب
25-
Every year economic
disparities
in the world grow larger and larger.
اختلاف اقتصادی هر ساله در جهان بیشتر و بیشتر میشود.
لغات:
Disparity:
a state of inequality, a great difference
اختلاف -عدم توافق - ناجوری
26-
The teachers put some of their course
materials on the Internet to
facilitate.
معلمین باری تسهیل کردن کار مقداری از مطالب درسی را در اینترنت قرار دادند.
لغات:
Facilitate:
to make easier resource sharing.
تسهیل کردن - آسان کردن
27-
Richie received his wealth through
fraudulent
means.
ریچی از راه کلاهبرداری به ثروتش دست یافت.
لغات:
Fraudulent:
dishonest, deceptive
فریب آمیز - ریاکارانه - متقلبانه
28-
The politician's attempts to cover up
his crimes were
ludicrous.
تلاشهای سیاستمداران برای پوشاندن جرمهای او خنده دار و مضحک بود.
لغات:
Ludicrous:
laughable.
اخنده دار - مضحک
29-
Most politicians are opportunists who will jump at any advantage without
any ethical considerations.
بسیاری از سیاستمداران فرصت طلب هستند آنهائی که بدون در نظر گرفتن نکات
اخلاقی به سرعت به دنبال هر منفعتی میدوند.
لغات:
Opportunist:
a person who pursues and exploits any kind of opportunity without being
guided by principles, plans or any ethical considerations
فرصت طلب - نان به نرخ روز خور
30-
Many politicians' sole purpose is to
shirk
their duties and make as much money as possible.
تنها هدف بسیاری از سیاستمداران این است که از مسئولیتها شانه خالی کنند و تا
میتوانند پول به دست آورند.
لغات:
Shirk:
avoid, ignore or neglect responsibility
شانه خالی کردن - از زیر کار در رفتن
31-
Shortly after Max and Mary broke up,
Mary scratched Max's car out of spite.
کمی بعد از جدائی مکس و مری او ماشین مکس را از روی لج خط انداخت.
لغات:
Spite:
a desire to hurt, annoy, vengeance
لج - کینه - بدخواهی
32- At the party Charles told some humorous
anecdotes
about his days in the military.
در مهمانی چارلز چند حکایت خنده دار از دوران خدمت نظامی اش تعریف کرد.
لغات:
anecdote:
a short, interesting story
حکایت - قصه کوتاه
33-
We did everything we could to
avert
the disaster, but it was not enough.
ما هر کار که توانستیم انجام دادیم تا وقوع فاجعه را دفع کنیم و لی کار ما
کافی نبود.
لغات:
Avert:
to prevent something unpleasant from happening
دفع کردن - مانع وقوع چیزی شدن
34-
I had a very
candid
discussion with Max about his drinking problem.
من با مکس در مورد مشکلش در مصرف الکل تصمیمی کاملا منصفانه گرفتم.
لغات:
candid:
straightforward, open and sincere, honest
dialogue.
منصفانه - صاف و ساده - بی تزویر
35-
The doctor had to take
drastic
measures to save the patient's life.
پزشک مجبور شد برای حفظ جان بیمار تصمیمی سریع و موثر بگیرد.
لغات:
drastic:
extreme and sudden
سریع و خیلی موثر - ناگهانی و کاری
36-
The man's
erratic
behavior made everybody on the flight nervous.
رفتار غیر قابل پیشبینی آن مرد در هواپیما همه را عصبی کرد.
لغات:
Erratic:
irregular, unsteady, random; prone to unexpected changes
نا منظم - غیر معقول - غیر قابل پیشبینی - دمدمی
مزاجی - متلون
37- 38-
The
government intended to
fortify
the
levees
surrounding New Orleans.
دولت تصمیم گرفت تا در نیو اورلند خاکریز اطراف نیو اورلین را استحکام ببخشد.
لغات:
fortify:
strengthen, reinforce
استحکام بخشیدن - محکم کردن - تقویت کردن
levee:
a special wall built to stop a river flooding
خاکریز - سد کنار رودخانه برای جلوگیری از طغیان آب
39-
The hospital
isolated
the patients with bird flu to help prevent an outbreak.
بیمارستان مریضهائی که مبتلا به آنفولانزای مرغی شده بود در قرنطینه قرار داد
تا از شیوع آن جلوگیری کند.
لغات:
isolate
: set
apart or cut off from others, separate
در قرنطینه قرار دادن - ایزوله کردن - سوا کردن
40-
The new street lights were not powerful enough to
illuminate
the street sufficiently.
چراغهای برق خیابان به اندازه کافی قوی نبودند تا خیابان را به مقدار لازم
روشن کنند.
لغات:
illuminate:
shine light on something, light up something
روشن کردن - منور کردن
41- The rebels
Coerced the villagers into hiding them
from the army.
شورشیان اهالی روستا را مجبور کردند که آنها را نظامیان مخفی نگه دارند.
لغات:
Coerce:
to force someone to do something they do not want to do by threatening
them
مجبور کردن - ناگزیر کردن
42-
The soldier's
morale
is extremely low.
روحیه سربازان به شدت کم میباشد.
لغات:
Morale:
the state of spirit of a person or group
روحیه
43-
We may be losing now, but in the end we will
prevail.
الان ممکن است که ببازیم ولی سرآخر برنده خواهیم شد.
لغات:
Prevail:
win;
overcome; gain advantage
غالب
آمدن - مستولی شدن - برنده شدن
44-
It
would not be very
prudent
to spend your entire paycheck on lottery tickets.
اگر تمامی پول چک را در بلیط بخت آزمائی صرف کنیم عمل خیلی محتاطانه ای انجام
نداده ایم.
لغات:
prudent:
careful
and wise
محتاط - مواظب
45-
Jack came back with a witty
retort
to the reporter's question.
جک در جواب سوال گزارشکر جواب سریع بانمکی ارائه کرد.
لغات:
Retort:
a sharp reply, answer
جواب
سریع - جواب متقابل - حاضر جوابی
46-
She believed she had been made
a
scapegoat
for what happened.
او اعتقاد داشت که در آنچه اتفاق افتاد او قربانی شده بود.
لغات:
Scapegoat:
someone who is blamed for something bad that happens, even if it is not
their fault
گوشت قربانی - کسیکه قربانی اشتباه دیگران میشود
47-
The crowd at the funeral was quiet and
sedate.
جمعیت موجود در مراسم تدفین آرام و متین بود.
لغات:
Sedate:
calm; composed
آرام
- موقر - متین
48-
Getting seven years of bad luck for breaking a mirror is a common
superstition.
اینکه شکستن یک آئینه موجب هفت سال بد شانسی میشود کلامی خرافات و شایع است.
لغات:
Superstition:
An irrational belief which ignores the laws of nature.
خرافات
- کلام موهوم
49-
Max got a second job to
supplement
his income.
مکس شغل دومی اختیار کرد تا به در آمدش چیزی اضافه کرده باشد.
لغات:
Supplement:
add to; provide a supplement to
ضمیمه کردن - تکمیل کردن - اضافه کردن
50- 51- Voter
turnout
is quite low because of widespread
apathy
among the voters.
تعداد رای دهندگان بسیار کم میباشد و این به دلیل بی علاقه گی گسترده در میان
رای دهندگان است.
لغات:
Turnout:
the number of people who vote in an election.
تعداد رای دهندگان
Apathy:
a lack of
interest or enthusiasm.
بی
علاقه گی - نداشتن انگیزه
52-
As a result of their
diligent
research, the scientists were able to find a cure for the disease.
در نتیجه تحقیق بسیار دانشمندان توانستند راه علاجی برای آن مرض پیدا کنند.
لغات:
Diligent:
conscientiously hard-working.
سخت
کوش - ساعی - کوشنده - دارای پشتکار
53-
Mary could not stand Max's
inane
questions any longer, so she left.
مری نتوانست دیگر سوالهای چرند مکس را تحمل کند از این رو از آنجا رفت.
لغات:
Inane:
empty and
pointless.
پوچ - بی مغز - چرند
54-
Many politicians have been
indicted
recently, and many more will probably be indicted soon.
اخیرا بسیاری از سیاستمداران مورد تعقیب قانونی قرار گرفته اند و احتمالا
بسیاری از ایشان نیز به زودی مورد تعقیب قانونی قرار خواهند گرفت.
لغات:
Indict:
to charge with a crime.
علیه
کسی ادعا نامه تنظیم کردن - تعقیب قانونی کردن - اعلام جرم کردن
55-
Max was convicted of
petty
theft.
مکس بدلیل یک سرقت جزئی مجرم شناخته شد.
لغات:
Petty:
unimportant or trivial.
جزئی
- مختصر - غیر قابل ملاحظه
56-
Fast-food and
sedentary
lifestyles are major factors in the obesity problem in the US.
زندگی با غذای آماده و بی تحرکی یکی از عوامل اصلی مشکل چاقی در ایالت متحده
است.
لغات:
Sedentary:
inactive; spending much time seated
غیر
متحرک - همیشه نشین.
57-
When I said that I agreed with the President's policies, I was just being
facetious.
وقتی گفتم که با سیاست رئیس جمهور موافق هستم فقط به قصد بذله گوئی بود.
لغات:
Facetious:
in a joking manner; treating serious matters with deliberately
inappropriate humor
شوخ
- بذله گو - لوده - متلک گو
58- 59-
There was a tremendous amount of
discord
among the
PTO
officers.
در میان مسئولین انجمن اولیا و مربیان اختلافات بسیاری وجود داشت.
لغات:
Discord
disagreement or conflict
اختلاف - نزاع
PTO:
an organization of parents and teachers that tries to help and improve a
particular school
انجمن اولیا و مربیان
60-
As a child, Max was
ostracized
by the other kids in his school because he wore different clothes.
مکس در دوران کودکی توسط دیگر بچه های مدرسه اش طرد شده بود برای اینکه او
لباسهای متفاوتی میپوشید.
لغات:
Ostracize:
to exclude from a group
طرد
کردن _ از خود راندن
61-
Max must be in a very
pensive
mood today. He hasn't said anything all day.
مکس باید امروز بسیار افسرده باشد. دو در تمام روز هیچ حرفی نزده است.
لغات:
Pensive:
deep in thought or reflection.
افسرده
- پکر - محزون
62-
My mother has a very
placid
temperament. She does not get upset easily.
مادر من از لحاظ خلق و خو بسیار آرام و متین است. او به راحتی برآشفته
نمیشود.
لغات:
Placid:
tranquil,
peaceful, calm
آرام - متین
63-
The most
salient
feature of Mary's appearance is her Purple hair.
برجسته ترین چیز در ریخ و قیافه ماری موهای ارغوانی اوست.
لغات:
Salient:
Most noticeable, important, prominent, or conspicuous
برجسته - نمایان - چشمگیر
64-
When Max and Mary moved in together as roommates, they had a
tacit
agreement that they would share expenses.
وقتی که مکس و مری که هم اتاقی بودند به مکان جدید نقل مکان کردند تلویحا
موافقت کردند که باید مخارج را تقسیم کنند.
لغات:
Tacit:
understood or implied but not specifically expressed.
تلویحا - ضمنا - بدون تصریح - با ایماء و اشاره
65-
Because of her
zeal
for chocolate, Mary got a job at the chocolate factory as a chocolate
taster.
بدلیل اشتیاق زیاد ماری به خوردن شکلات او شغلی در کارخانه شکلات سازی گرفت
تا طعم شکلات را تست کند. - برای داشتن کیفیت لازم
لغات:
Zeal:
passion, or enthusiasm: usually in pursuit of a cause or objective
اشتیاق
- علاقه زیاد - شور
66-
Mary's comments were so
cryptic
that I had no idea what she was saying.
توضیح ماری آنقدر مرموز بود که من در اینکه او چه میخواست بگوید هیچ نظری
ندارم.
لغات:
Cryptic:
mysterious, secret, or obscure in meaning
مرموز
- سری - پنهان
67-
There is a sharp
dichotomy
of opinion on Max's ability to lead the government.
در مورد قابلیت مکس برای سرپرستی و اداره دولت دو عقیده کاملا متضاد وجود
دارد.
لغات:
Dichotomy:
a division into two groups or parts or two opposing viewpoints
تضاد - دوگانگی
68-
Max has nothing but
disdain
for people like Mary.
مکس مانند ماری بجز اهانت به مردم کار دیگری ندارد.
لغات:
Disdain:
a
complete lack of respect that you show for someone or something because
you think they are not important or good enough
اهانت - تحقیر - خوار شمردن
69-
I did not mean to
impugn
her professional abilities.
قصد نداشتم که قابلیتهای حرفه ای او را مورد تردید قرار دهم.
لغات:
Impugn:
to
express doubts about someone's honesty, courage, ability etc
مورد تردید قرار دادن - رد کردن - اعتراض کردن به - مورد اعتراض قرار دادن
70-
Max has a great amount of
malice
towards the government.
مکس نسبت به دولت کینه بسیاری به دل دارد.
لغات:
Malice:
the desire to hurt others
کینه
- نفرت - قصد سوء - بدخواهی
71-
Mary is one of Max's
staunchest
supporters.
ماری یکی از ثابت قدم ترین حمایت کنندگان مکس است.
لغات:
Staunch:
strong,
loyal and committed in attitude
وفادار ثابت قدم _ حامی دلسوز
72-
Max was
vilified
in all of the newspapers.
مکس در تمامی روزنامه ها مورد بدگوئی قرار گرفت.
لغات:
Vilify:
to write or speak badly or abusively about
بدنام
کردن _ بدگوئی کردن
73-
74-
For some hot dog
aficionados,
why there are many different varieties of mustard but relatively few
varieties of ketchup is a
conundrum
to ponder.
برای بسیاری از دوستداران سوسیس اینکه چرا انواع متفاوت و بسیاری از سس خردل
وجود دارد ولی به نسبت از سس گوجه فقط چند گونه اندک موجود است معمائی است که
در آن فکر میکنند.
لغات:
Aficionado:
someone who is very interested in a particular activity or subject and
knows a lot about it.
هواخواه - طرفدار پر و پا قرص
conundrum:
a confusing problem or question
معما
_ مسئله یا مشکل لا ینحل _ مسئله بغرنج
75-
The policy of some corporations is to hire employees right out of school
in order to
exploit
their eagerness and enthusiasm.
سیاست بعضی از شرکتهای بزرگ اینگونه است که کارمندانی را از مدارس برمیگزینند
تا از علاقه و اشتیاق ایشان بهره کشی کنند.
لغات:
exploit:
to make use of, take advantage of, unfairly profit from
بیگاری
کشیدن _ بهره کشی کردن _ استثمار کردن
76-
77-
Max is so
gullible.
He believed me when I told him that I was
running for
president of the US.
مکس خیلی احمق است وقتی به او گفتم که برای انتخابات ریاست جمهوری کاندید شده
ام باورش شده بود.
لغات:
gullible:
easily persuaded to believe something
احمق _ كودن
run for:
especially American English
to
be a candidate, or enter somebody as a candidate, in an election
در انتخابات کاندید شدن
78-
Max is a person of
impeccable
character.
مکس فردی است با شخصیتی بی عیب و نقص
لغات:
impeccable:
perfect, flawless
بی
عیب و نقص _ کامل
79-
Max has a
penchant
for coffee and doughnuts.
مکی به قهوه و شیرینی دافنات علاقه شدیدی دارد.
لغات:
penchant:
a strong
habitual fondness for something
میل
شدید _ علاقه وافر _ میل فراوان
80-
It doesn't seem
plausible
that your dog actually ate your homework.
اینکه سگ تو واقعا مشقت را خورد کاملا قابل باور است.
plausible:
believable, possible
باور
کردنی _ محتمل _ قابل قبول
81-
Mary is a
misanthrope.
She hates being around people.
ماری از مردم فرار میکند. او بدش می آید که در کنار مردم باشد.
لغات:
misanthrope:
a person
who dislikes people and avoids people
مردم
گریز
82-
Max
concocted
an elaborate excuse for being late.
مکس برای دیر کردنش یک عذر و بهانه مفصلی دست و پا کرد.
concoct:
to make
by combining different ingredients, create or devise
سرهم
کردن _ از خود بافتن _ از خود در آوردن.
83-
I don't give much
credence
to Max's stories.
زیاد به داستانهای مکس اعتماد ندارم.
لغات:
credence:
belief that or acceptance that something is true
باور
_ اعتقاد _ اعتماد
84-
Sally found it difficult to
disengage
herself from his embrace.
سالی احساس کرد که به سختی می تواند خود را از خجالت کشیدن دور کند.
لغات:
disengage:
to detach
or separate from something
از
قید آزاد کردن _ جدا کردن _ خلاص کردن
85-
Mary rebuked her children for not cleaning their bedrooms.
ماری فرزندانش را برای اینکه اتاق خوابشان را تمیز نکردند توبیخ کرد.
لغات:
rebuke:
to
express strong criticism or disapproval of someone
توبیخ کردن _ ملامت کردن
86-
I agree
with your
sentiment
regarding global warming.
من با عقیده تو در مورد گرم شدن زمین موافقم.
لغات:
sentiment:
an opinion or feeling you have about something
عقیده _ احساس
87-
There is little support globally for a particular country taking
unilateral
action.
عموما برای کشور بخصوصی که فعالیت یک جانبه دارد حمایتهای کمی وجود دارد.
لغات:
unilateral:
an action or decision performed by a single person, group or
country
یک ضلعی _ یک جانبه _ تک سویه
88-
Max called the cable company to see if they could
expedite
the installation process.
مکس به شرکت ساخت کابل گفت که ببینند که آیا میتوانند روند نصب را سریع تر
کنند.
لغات:
expedite:
to make
something happen sooner
تسریع کردن در _ سرعت بخشیدن به
89-
It was a
flagrant
violations of human rights
آن مورد یک تخطی بی شرمانه از قانون بود.
لغات:
flagrant:
a flagrant action is shocking because it is done in a way that is easily
noticed and shows no respect for laws, truth etc
زشت و وقیح _ شرم آور
90-
If I had been more
frugal,
I could have saved enough money to buy a new car.
اگر اندکی بیشتر صرفه جو بودم میتوانستم برای خرید ماشین پول کافی پس انداز
کنم.
لغات:
frugal:
careful
to buy only what is necessary
صرفه جود _ مقتصد
91-
Max is a very
gregarious
person. He likes to be around people.
مکس انسانی اجتماعی است او دوست دارد که در کنار مردم باشد.
لغات:
gregarious:
sociable, outgoing
اجتماعی
_ مردمی
92-
Max got out of serving in the military by claiming that he was a
pacifist.
مکس از انجام وظیفه در ارتش خودداری کرد و ادعا میکرد که فردی آرامش طلب است.
لغات:
pacifist:
a person
who does not believe in war or violence.
صلح جو _ آرامش طلب
93-
He repudiated
all offers of friendship.
او همه پیشنهادهای مبنی بر رفاقت دوستانه را رد کرد.
لغات:
repudiate:
to refuse to accept or continue with something
رد کردن _ نپذیرفتن
94-
The teacher lost all of his teaching notes on the way to class and was
forced to
ad lib
the lesson.
استاد تمامی یادداشتهای درسی اش را در وسط راهش به کلاس گم کرد و مجبور شد که
بدون آمادگی درس دهد.
ad
lib:
to speak
or perform without preparing previously
بدون
آمادگی قبلی کاری را انجام دادن
95-
For some reason, Max feels a lot of
animosity
toward Mary.
به سبب یکسری دلائل مکس نسبت به ماری خیلی احساس دشمنی میکند.
لغات:
animosity:
strong hostility, hatred
دشمنی _ عداوت _ کینه
96-
Max made an
earnest
attempt to study for the exam, but it was too difficult for him.
مکس برای مطالعه مواد امتحانی اش کوشش مصممانه ای کرد ولی درس برای او خیلی
سخت بود.
لغات:
earnest:
serious
and sincere
مصمم و جدی
97-
Some people feel that George Bush is the
epitome
of arrogance.
بعضی فکر میکنند که جرج بوش سمبلی از نخوت و تکبر است.
لغات:
epitome:
a perfect example
سمبل
_ مثال بارز _ نمونه کامل
98-
The army
Massacred more than 150 unarmed civilians.
لشگر بیش از 150 نفر از شهروندان بی دفاع را قتل عام کرد.
لغات:
Massacre:
to kill a lot of people or animals in a violent way, especially when they
cannot defend themselves.
قتل
عام کردن _ سلاخی کردن
99-
The stench of the rotten food
permeated
the entire building.
بوی بد غذای فاسد شده تمامی ساختمان را فرا گرفت.
لغات:
permeate:
to spread
throughout. usually odor
نشت
کردن _ فرا گرفتن _ منتشر شدن
100-
Max seems to be unusually
taciturn
today. Something must be bothering him.
به نظر می آید که امروز مکس به شکلی غیر عادی کم حرف شده است . باید چیزی
مایه آزدگی او شده باشد.
لغات:
taciturn:
saying little
کم حرف _ تو دار.