با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

ادبیات کهن

.
 

نثر كهن       

سیاست نامه

خواجه نظام الملک طوسی

 

اندر شناختنِ قدرِ نعمتِ ایزد،تعالی، ملوك را


شناختن قدر نعمت ایزد تعالی نگاه داشتِ رضای اوست،عَزَّ اسْمُهُ، و رضای حق، تعالی، اندر احسانی باشد كه با خَلق كرده شود و عدلی كه میان ایشان گسترده آید. چون دعای خلق به نیكویی پیوسته گردد، آن مُلك پایدار بوَد و هر روز زیادت باشد، و آن مَلِك از دولت و روزگار خویش برخوردار بوَد و بدین جهان نیكو نام بوَد و بدان جهان رستگاری یابد و حسابش آسان تر باشد كه گفته اند بزرگان دین كه:"المُلكُ بیقی مَعَ الكُفِر و لا بیَقی مَعَ الظُلمِ "، معنی آن است كه ملك با كفر بپاید و با ستم نپاید.

حكایت اندر این معنی
چنین آمده است اندر اخبار كه یوسف پیغامبر، صلوات الله علیه، چون از دنیا بیرون رفت،می آوردند او را تا اندر حَظیرة ابراهیم، صلوات الله علیه،نزدیك پدران او دفن كنند. جبرئیل، علیه السّلام، بیامد،گفت: "هم اینجا بدارید، كه آن جایِ او نیست؛ چه، او را جوابِ مُلك كه رانده است ، به قیامت می باید دادن!" پس چون حال یوسف پیغمبر چنین باشد، بنگر تا كار دیگران چگونه بوَد.
و در خبر از پیغمبر، صلّی الله علیه، چنان است كه: "هر كه را روز قیامت حاضر كنند از كسانی كه ایشان را بر خَلق دستی و فرمانی بوده باشد، دست های او بسته بوَد. اگر عادل بوده باشد، عدلش دست او گشاده كند و به بهشت رساند، و اگر ظالم بوَد جورش همچنان بسته با غُل ها او را به دوزخ افكند".
و هم در خبر است كه: " روز قیامت هر كه او را بر كسی فرمانی بوده باشد در این جهان بر خَلق یا بر مقیمانِ سرای و بر زیردستانِ خویش، او را بدان سؤال كنند شبانی كه گوسفندان نگاه داشته باشد، جواب آن از او بخواهند!".

 

امان نامه

چنین گویند كه در روزگار عمر بن عبدالعزیز قحط افتاد و مردم در رنج افتادند. قومی از عرب نزد وی آمدند و بنالیدند و گفتند یا امیرالمؤمنین ما گوشت ها و خون های خویش بخوردیم اندر قحط یعنی لاغر شدیم و گونه ها زرد شد از نیافتن طعام و واجبِ ما اندر بیت المال تو است. این مال آنِ تو است یا آنِ خدای عزّ و جلّ یا آنِ بندگان خدای است. اگر از آنِ بندگان خدای است از آنِ ماست و اگر از آنِ خدای است خدای را بدان حاجت نیست و اگر از آنِ توست وَ تَصدّق عَلَینَا اِنَّ اللهَ یَجزی آلمُتَصَدِّقَین، تفسیر چنان است كه بر ما صدقه كن كه خدای تعالی مكافات كنندﮤ نیكوكاران است. و اگر از آنِ ماست به ما ارزانی دار تا از این ننگی برهیم كه پوست بر تن های ما خشك شد عمر بن عبدالعزیز را دل بر ایشان بسوخت و آب به چشم اندر آورد، گفت همچنین كنم كه شما گفتید، هم در ساعت بفرمود تا كار ایشان بساختند و مقصود حاصل كردند و چون خواستند كه برخیزند و بروند عمربن عبدالعزیز گفت ای مردمان كجا می روید چنانكه سخن بندگان خدای با من گفتید سخن من با خدای تعالی بگویید یعنی مرا دعا كنید. پس اَعرابیان روی سوی آسمان كردند و گفتند یا ربّ به عزّت تو كه با عمربن عبدالعزیز آن كنی كه با بندگان تو كرد، و چون دعا تمام كردند هم در وقت ابری برآمد و بارانی سخت اندر گرفت و از ژاله یكی خشت پخته بر سرای عمر آمد و شكست و از میانِ وی كاغذی بیرون آمد، نگاه كردند به روی نبشته بود: هَذَا بَرائَه مِن الله العزیزِ اِلَی عُمَربن عَبدِالعزیز مِنَ النّار و به پارسی چنان است كه امانی است از خدای عزیز به عمر عبدالعزیز از آتش دوزخ. و در این معنی حكایات بسیار است این قدر یاد كرده آمد و كفایت است.

 


توجه : با دوبار كلیك بر روی یك  واژه ، معانی مختلف آن در اختیار شما قرار خواهد گرفت.

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ