با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

احمد شاملو


 

اشعاری منتخب از مجموعه شعر شکفتن در مه



سرودی برای مرد روشن كه به سایه رفت

قناعت وار
تكیده بود
باریك وبلند
چون پیامی دشوار
در لغتی
با چشمانی
از سئوال و
عسل
و رخساری بر تافته
از حقیقت و
باد.
مردی با گردش ِ آب
مردی مختصر
كه خلاصه خود بود.

خرخاكی ها در جنازه ات به سو‏‎‍ء ظن می نگرد.
***
پیش از آن كه خشم صاعقه خاكسترش كند
تسمه از گرده گاو ِ توفان كشیده بود.
بر پرت افتاده ترین راه ها
پوزار كشیده بود
رهگذری نا منتظر
كه هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت.
***
جاده ها با خاطره قدم های تو بیدار می مانند
كه روز را پیشباز می رفتی،
هرچند
سپیده
تو را
از آن پیشتر دمید
كه خروسان
بانگ سحر كنند.
***
مرغی در بال های یش شكفت
زنی در پستانهایش
باغی در درختش.

ما در عتاب تو می شكوفیم
در شتابت
مادر كتاب تو می شكوفیم
در دفاع از لبخند تو
كه یقین است و باور است.

دریا به جرعه یی كه تواز چاه خورده ای حسادت می كند.

 

كه زندان مرا باور مباد ...

كه زندان مرا بارو مباد
جز پوستی كه بر استخوانم.

باروئی آری،
اما
گرد بر گرد جهان
نه فرا گرد تنهائی جانم.

آه
آرزو! آرزو!
***
پیازینه پوستوار حصاری
كه با خلوت خویش چون به خالی بنشینیم
هفت دربازه فراز آید
بر نیاز و تعلق جان.

فرو بسته باد و
فرو بسته تر،
و با هر در بازه
هفت قفل ِ آهنجوش ِگران!

آه
آرزو!آرزو

 

صبوحی

به پرواز
شك كرده بودم
به هنگامی كه شانه هایم
از توان سنگین بال
خمیده بود،
و در پاكبازی معصومانه گرگ ومیش
شبكور گرسنه چشم حریص
بال می زد.
به پرواز شك كرده بودم من.
***
سحرگاهان
سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ
در تجلی بود.

با مریمی كه می شكفت گفتم"شوق دیدار خدایت هست؟"
بی كه به پاسخ آوائی بر آورد
خسته گی باز زادن را
به خوابی سنگین
فروشد
همچنان
كه تجلی ساحرانه نام بزرگ؛
و شك
بر شانه های خمیده ام
جای نشین ِ سنگینی ِ توانمند
بالی شد
كه دیگر بارش
به پرواز
احساس نیازی
نبود
 

 

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ