رسوای زمانه، مجموعه ای
دیگر از آثار استاد همایون خرم است که با صدای علیرضا قربانی عرضه شده است.
زمان عرضه آلبوم بسیار زیبا و ارزشمند رسوای زمانه زمستان سال گذشته اعلام شده
بود و حدود شش ماه تاخیر در عرضه شدن ایجاد شد .
این آلبوم، سومین مجموعه با صدای علیرضا قربانی است که در چهار ماه اخیر منتشر
شده است. پیش از این آلبوم های سرو روان ( اسفندماه 87) و قاف عشق ( خردادماه
88) با صدای این خواننده خوش صدا عرضه شده بود که می تواند دلیل اصلی برای به
تعویق افتادن آلبوم باشد. با این وجود، به خاطر آثار قبلی علیرضا قربانی و
همزمانی اتفاقی ارائه فعالیت های هنری او با گروه ها و هنرمندان، نمی توان به
سادگی از کنار این مجموعه گذشت. ملودی های به یاد ماندنی، ماندگار و زیبای
استاد همایون خرم، فضایی خلق می کند که با هیچ یک از آثار قبلی، قابل مقایسه
نیست. انتظار می رود این مجموعه با استقبال گسترده دوستداران موسیقی مواجه شود.
"تیر 88"
خواننده : علیرضا قربانی
آهنگساز : اثری از استاد همایون خرم
ترانه سرا : حضرت مولانا، حضرت حافظ، مرحوم استاد بهادر یگانه، مرحوم استاد
تورج نگهبان
نوازنده ها: بابک شهرکی، علی زارع، رضا محمدی، کریم قربانی، وحید وفایی، ناصر
رحیمی، ایمان جعفری، سامان احتشامی، حسین فاضل، بهزاد رواقی، فضل اله شهرکی،
محمد رجبی، فرهاد عندلیبی، بهنام شهرکی
"راز دل" شاعر : بهادر یگانه
ای بی
وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من
این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب
که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم
وقت دیدن او ، راه دیده مگیر
دل
دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند
شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند
منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند
به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند
ای بی
وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
دلم
گیرد هر زمان بهانه ی تو ، سرم دارد شور جاودانه ی تو
روی دل بود به سوی آستانه ی تو
تا آید شب ، در میان تیرگی ها ، گشاید تن ، روح من به شور و غوغا
رو کند چو مرغ وحشی ، سوی خانه تو
ای بی
وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب
که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم
وقت دیدن او ، راه دیده مگیر
"از
من بگذر" شعر از : "تورج نگهبان"
غمگین
چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم
بگذشته در آتش همچون روزم
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
بگذار
ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم
بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم
دیگر
ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم
دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم
بگذر از من تا به سوز دل بسوزم
آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم
بگذر از من تا به سوز دل بسوزم
آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم
بگذر
تا در شرار من نسوزی ، بی پروا در کنار من نسوزی
همچون شمعی به تیره شب ها
می دانی عشق ما ثمر ندارد ، غیر از غم ، حاصلی دگر ندارد
بگذر زین قصه ی غم افزا
غمگین
چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم
بگذشته در آتش همچون روزم
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
"فراق"
شعر از : حافظ
زبان
خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ ، مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که
بر سر گردون به فخر می سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر ، که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون
چه چاره که در بحر غم به گردابی فتاد ، زورق صبرم ز بادبان فراق
به گردابی فتاد ، به گردابی فتاد ، زورق صبرم ز بادبان فراق
اگر به
دست من افتد ، فراق را بکشم
اگر به دست من افتد ، فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد ، که روز هجر سیه باد
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
سری که
بر سر گردون به فخر می سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر ، که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
که روز هجر سیه باد ، که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق