با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

ادبیات کهن

.
 
 

پارادوکس در سبک هندی

در این مقاله، پژوهنده روی تاریخچه نقیض در ادب پارسی دقیق شده و بسامد آن را در ادوار شعر پارسی (از دورههای پیشین تا قرن معاصر) بررسی کرده، سپس به واجست نقیض در سبک هندی پرداخته و ویژگیهای مهم آن را برشمرده، آنگاه تعریفی از نقیض (پارادوکس) به دست داده و به ذکر چند شاهد مثال بسنده کرده است. و بالاخره، نقیض را در برخی از صنایع لفظی و معنوی بررسی کرده است که عبارتند از: استعاره در نقیض، اسلوب معادله در نقیض، ایهام در نقیض، تتابع اضافات در نقیض، تشبیه در نقیض، تعدد در نقیض، تناسب در نقیض، حسامیزی در نقیض، عکس در نقیض و کنایه در نقیض.

نقیض، بر وزن فعیل، صفت است در معنی مخالف و ضد و در اصطلاح عبارت از صورت خیال یا تصویری است که در آن از نظر منطقی تضاد وجود دارد. این تضاد لفظی، معنی اعجابانگیز و لطیفی به دست میدهد. مانند این ابیات حافظ:

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

(دیوان حافظ، ۱۳۶۶: ۴۲۸)

جمع کن به احسانی حافظ پریشان را

ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی

(همان، ص ۶۴۵)

در بیت اول، “خراب آباد” ترکیبی متضاد الطرفین است و از نظر منطق، ناممکن؛ ولی در ادبیات توجیه دارد و می گوییم آبادی آن هم خراب است و مقصود دنیا است.

در بیت دوم، “مجمع پریشان” ترکیبی و صورتی نقیض است، زیرا ممکن نیست د رآن واحد هم مجمع و هم پریشان باشد.

● تاریخچه نقیض در ادب پارسی

نقیض بر وزن فعیل عربی، صفت است در معنی ضد و مخالف. در منطق، نقیض آن است که دو طرف نه جمع شوند و نه معدوم گردند مانند: حیات و ممات، هست و نیست، وجود و عدم. (فرهنگ فارسی معین، ۱۳۷۱: ذیل واژه نقیض)

اگر در تعبیرات عامه مردم دقت شود، هسته های این نوع تصویر و تعبیر وجود دارد: “ ارزانتر از مفت”، “هیچکس”، “مفت گران است”، “پر از خالی”، “خورش دل ضعفه”، “گشنه پلو” یا این تعبیر زیباتر عامه قدیم که می گفته اند: “فلان هیچکس است و چیزی کم” یا “فلان از هیچ دو جو کمتر ارزد”.

تناقض، معادل پارادوکس است که در فارسی به “بیان نقیضی” و “متناقض نما” نیز ترجمه شده است. زیبایی تناقض در این است که ترکیب سخن به گونه ای باشد که تناقض منطقی آن از قدرت اقناع ذهنی و زیبایی آن نکاهد. مانند این ابیات حافظ:

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار

کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

(دیوان حافظ، ۱۳۶۶ :۷۴)

در این بیت، “فقر” به “دولت” تشبیه شده و این تصویر پارادوکسی و تلمیحی است به حدیث نبوی “الفقر فخری” (درویشی، افتخار من است)، یعنی در همه حال خود را نیازمند حق دیدن و سربندگی بر آستان ایزد سودن.

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من

کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

(همان، ص ۴۳۱)

“خلاف آمد” در معنی “ناسازگاری و ناموافق پیش آمدن” به کار رفته و “جمعیت” در معنی “آسودگی دل و خاطر” آمده است. پریشانی زلف معشوق، باعث آسودگی دل عاشق می شود (هرچه زلف معشوق پریشان تر باشد، عاشق خوشحال تر است.)

اگر به تعبیرات ساده ای از نوع “لامکان” یا “لامکانی که در او نور خدا است”، توجه کنید، تا حدی به مفهوم تصویر پارادوکسی نزدیک شده اید: از یک طرف “لامکان” است و از یک طرف “در او نور خدا” که نفس تعبیر “در او”، اثبات نوعی مکان است. به این ابیات مولوی توجه کنید:

هرکسی رویی به سویی برده اند

وین عزیزان رو به بیسو کرده اند

هر کبوتر می پرد زی جانبی

وین کبوتر جانب بی جانبی

هر عقابی می پرد از جا به جا

وین عقابان راست بی جایی سرا

ما نه مرغان هوا نی خانگی

دانه ی ما دانه بی دانگی

زان فراخ آمد چنین روزی ما

که دریدن شد قبادوزی ما

سنایی با اشعار مغانه اش، نقیض را در معنی دقیق کلمه آغاز کرد:

برگ بی برگی نداری لاف درویشی مزن

و مولوی، اینگونه نقیض را گسترش داد:

برگ بی برگی تو را چون برگ شد

جان باقی یافتی و مرگ شد

چون تو را غم، شادی افزون گرفت

روضه جانت گل و سوسن گرفت

و حافظ از او گرفته است:

وز خدا شادی این غم به دعا خواسته ام

عارفان ایرانی، خالق نقیض هستند؛ از جمله ابویزید بسطامی که مقامی شامخ دارد، می فرماید: روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم [ و سخنی به از بی سخنی نشنیدم. ساکن سرای سکوت شدم و صدره صایری در پوشیدم. مرغی گشتم چشم او از یگانگی، پر او از همیشگی. در هوای بی چگونگی می پریدم.]

در همه ادوار شعر فارسی، تصاویر پارادوکسی وجود دارد. در دورههای پیشین، کم و ساده است و در دوره گسترش عرفان، مخصوصا در ادبیات مغانه (شطحیات صوفیه در نظم یا نثر)، نمونههای فراوانی دارد. باوجود این، فراوانی این تصاویر در شعر سبک هندی بیشتر میشود و در بین شعرای این سبک، “بیدل” مقامی والا دارد:

ای هوس! رسوایی دیبا و اطلس روشن است

بیش از ین جامه عریانیم عریان مخواه

در میان سخن سنجان معاصر نیز نمونههایی از اینگونه تصویرها یافت میشود.

ابتهاج در غزلی گوید:

جان دل و دیده منم گریه خندیده منم

یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

حمیدی شیرازی هم باتوجه به شعر سنایی، چنین گفته است:

نه خنده کرد و نه گریید بل به خنده گریست

به روز آخر هر سال چون دلم نگریست

(شفیعی کدکنی، ۱۳۷۶:۵۴ -۵۸، با تلخیص)

سبک هندی (اصفهانی)

در هیچ پرده نیست نباشد نوای تو

عالم پر است از تو و خالی است جای تو

(دیوان صائب،۱۳۴۵:۷۰۵ )

سبک هندی از اوایل قرن یازدهم تا اواسط قرن دوازدهم در ادبیات پارسی رواج داشت. قالب شعر در این دوره، تک بیت است، نه غزل.

شعرای سبک هندی را به دو دسته میتوان تقسیم کرد:

۱) دسته اول، بزرگان این سبک هستند مانند صائب و کلیم و حزین؛ که در درجه اول، بیتهای آنان قابل فهم است دوم، بین بیتهای آنان به سبک قدما ارتباط وجود دارد و شعر کم و زیاد وحدت موضوع یا ارتباط عمومی دارد سوم، فراوانی بیتهایی که ساختار سبک هندی دارند، در شعرشان زیاد نیست چهارم؛ زبانشان روان و درست است.

۲) دسته دوم، شعرایی که بیش از اندازه خیالبند و رهرو شیوه خیالاند و این سبک را به افول کشاندند: اول آنکه اساس شعرشان بر تک بیت استوار است؛ دوم، فراوانی ابیات هندی در شعرشان زیاد است سوم، درک ارتباط بین دو مصرع دشوار است چهارم، در زبان سهلانگار هستند. میرزا جلال اسیر شهرستانی، قدسی، محمد قلی سلیم و بیدل دهلوی، از این دستهاند.

مختصات سبک هندی

۱) زبان:

رو آوردن طبقات مختلف مردم - که بیشتر آنها تحصیلات ادبی نداشتند - به شعر باعث شد که زبان کوچه و بازار به شعر راه یابد؛ در نتیجه، از یکسو واژگان شعری گسترش یافت و از دیگر سو بسیاری از لغتهای ادبی قدیم از شعر خارج شد به نحوی که میتوان گفت زبان شعر سبک هندی، زبان جدید فارسی است که ویژگیهای زبان قدیم بویژه سبک خراسانی در آن وجود ندارد و از آنجا که زبان حقیقی مردم آن روزگار زبان سبک هندی بود، میتوان آن را زبانی واقعگرا به حساب آورد.

۲) فکر:

شاعران سبک هندی به معنی بیش از زبان توجه کردند و شعر آنان معنیگرا است. ادبیات این دوره، ادبیات مینیاتوری است که در یک بیت بیان میشود. شاعران این عهد، به ترجمه مطالب عرفانی و فلسفی و غنایی پیشینیان به بیان سبک هندی همت گماردند و در نهایت، این ترجمه خلاصهتر و ساده فهمتر شد. همچنین، در مضمونیابی و ارائه خیال خاص و معنی برجسته تلاش کردند. شاهد مثال، بیت زیر:

تلخ کردی زندگی بر آشنایان سخن

این قدر صائب تلاش معنی بیگانه چیست

(صائب)

شایان یادآوری است که افکار و اندیشهها و لغتهای مربوط به مذاهب و آداب و رسوم هندیان، به شعر این دوره راه یافت.

۳) ادبیات:

شعر سبک هندی، شعر مضمونهای شگفتانگیز و ایجاد روابط غریب است. در این دوره، به بدیع و بیان توجه زیادی نشده است ولی تلمیحات رایج در شعر وجود دارد. البته اساس این سبک را تشبیه تشکیل میدهد. قالب شعری این دوره، تک بیت است نه غزل اما این تک بیتهای مستقل با قافیه و ردیف به هم وصل شده و شکل غزل یافتهاند. تک بیتها جنبه ارسال المثلی دارند و به همین دلیل میتوان تمثیل را به عنوان مهمترین عنصر ادبی در شعر به حساب آورد. ابهام، اغراق، تعقید و دشواری را میتوان مختصه دیگر شعر این دوره محسوب کرد.

موتیف (بن مایه) هم در این سبک بسامد فراوانی دارد از جمله: عاشق بودن قمری یا فاخته به سرو، سنگ زدن کودکان به دیوانه و ... شاهد مثال:

قمری ریخته بالم به پناه که روم

تا به کی سرکشی سرو خرامان از من

(کلیم)

(شمیسا ،۱۳۷۶:۱۹۳ -۱۹۸، با تلخیص کامل)

تصویرهای متناقض

تصویر پارادوکسی آن است که دو روی ترکیب آن به لحاظ مفهوم، یکدیگر را نقض میکنند (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۶ :۵۴)؛ به سخن دیگر: آوردن دو کلمه یا دومعنی متناقض در گفتار به گونهای که زیباییآفرین باشد، مانند “سلطنت فقر”.

نمونههایی از اینگونه تصویرها:

جهان در عالم بیگانگی شد آشنای من

سراب آینهام گل میکند نزدیکی از دورم

(دیوان بیدل، ۱۳۷۱ :۹۳۰)

نمیتوان ز نشان پی به بینشان بردن

وگرنه سنگ نشان است سنگ راه تمام

(صائب)

در نگار خانه دوستی رنگی است از بیرنگی که جز والهان از بیچشمی نبیند.

(میبدی؛ به نقل از رکنی ،۱۳۶۸:۲۱۰)

بیرنگی: محبت خالص حق تعالی و پاک بودن از هر وابستگی دیگر.

آب آتشفروز عشق آمد

آتش آبسوز عشق آمد

(سنایی؛ به نقل از دانشپژوه، ۱۳۷۶)

عشق، آبی است که آتش میافروزد و شعلهها در دل مشتعل میکند و عشق، آتشی است که اگر به جان آب هم بیفتد او را ملتهب و سوزان میکند.

اگرچه زیر بالای فراقم، دوست میدارم

که چون تو سرو بالایی نمیبینم، نمیبینم

(دیوان خاقانی، ۶۴۶ :۱۳۵۷)

کی شود این روان من ساکن؟

این چنین ساکن روان که منم

(مولوی، کلیات شمس، ۱۳۶۳: ج ۴، ص ۸۰)

هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای

من در میان جمع و دلم جای دیگر است

(دیوان غزلیات، سعدی، ۱۳۶۶)

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

(دیوان حافظ،۱۳۶۶: ۹۸)

معما (پارادوکس) در این بیت این است که چطور این سقف هم ساده (بینقش) است و هم پرنقش؟

خاک لب تشنه خون است، ز سرچشمه دل

آب آتشزده چون چاه سقر بگشاید

(دیوان خاقانی، ۱۳۵۷:۱۵۸ )



منبع : روزنامه رسالت

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ