با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

 

 

 

تاریخ ‌ نوروز در ایران‌

سارا امینی
    
    

نوروز باستانی‌ كه‌ از هزاران‌ سال‌ پیش‌ تاكنون‌جشن‌ ملی‌ ایرانیان‌ است‌، جشن‌ رستاخیز طبیعت‌ ونوشدن‌ زندگی‌ است‌، جشن‌ جنبش‌ و تكاپو و كار وكوشش‌ و جشن‌ سرشت‌ است‌. عید نوروز و گرامی‌بودن‌ آن‌ نزد ایرانیان‌ بسیار دیرین‌ و كهن‌ است‌،چنان‌ كه‌ پیدایش‌ آن‌ را به‌ جمشید پیشدادی‌نسبت‌ داده‌اند. با بررسی‌ نوشته‌های‌ پیشینیان‌، به‌انگیزه‌های‌ بسیاری‌ درباره‌ برپایی‌ جشن‌ نوروزبرمی‌خوریم‌ كه‌ بیشتر جنبه‌ داستانی‌ دارد تاباستانی‌. ایرانیان‌ شمالی‌ كه‌ كیش‌ و آیین‌ زرتشتی‌داشتند، آغاز سال‌ را با فرارسیدن‌ بهار و ایرانیان‌جنوبی‌ آغاز سال‌ را با آغاز فصل‌ زمستان‌ جشن‌می‌گرفتند.
    
استاد عبدالعظیم‌ رضایی‌ در كتاب‌ خود با عنوان‌"تاریخ‌ نوروز" می‌نویسد: گاه‌شماری‌ به‌ صورت‌كنونی‌ در 73 سال‌ پیش‌ در ایران‌ پدیدار گشت‌ وسال‌ شمسی‌، سال‌ رسمی‌ ایرانیان‌ قرارگرفت‌;یعنی‌ گردش‌ سال‌ را از آغاز فرارسیدن‌ بهار حساب‌كرده‌ و كبیسه‌ را در هر سال‌ قرارداده‌ و نوروز را كه‌در گردش‌ بود، پابرجا و در آغاز نخستین‌ روز بهاربنا نهادند. پیش‌ از آن‌ در ایران‌، سال‌ و ماه‌ قمری‌بنای‌ تاریخی‌ و آغاز سال‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و سپس‌پدیده‌ تاریخ‌ در ایران‌، سال‌ هجرت‌ قرار گرفت‌ وبه‌ جای‌ سال‌ شمسی‌ و ماههای‌ ایرانی‌، سال‌ و ماه‌قمری‌ پدید آمد، ولی‌ زرتشتیان‌، همچنان‌گاه‌شمار ساسانی‌ را نگه‌ داشته‌ و حساب‌ سال‌ وماهشان‌ با سال‌ و ماه‌ شمسی‌ بود.
در سال‌ 1304 هجری‌ شمسی‌ برابر با 1343هجری‌ قمری‌، بنابر قانون‌ مصوب‌ یازدهم‌فروردین‌، آغاز سال‌ با آمدن‌ بهار، به‌ گونه‌ای‌رسمی‌، آغاز سال‌ ایران‌ اعلام‌ و به‌ جای‌ ماههای‌قمری‌، ماههای‌ ایرانی‌ به‌ كارگرفته‌ شد.
ناگفته‌ نماند كه‌ قراردادن‌ نوروز در آغاز بهار، ازروزگار ملكشاه‌ سلجوقی‌ (465 تا 485 هجری‌قمری‌) برقرار گشت‌ كه‌ به‌ نام‌ سازنده‌ آن‌ (تاریخ‌جلالی‌- تاریخ‌ ملكی‌) نام‌گذاری‌ شد. در این‌هنگام‌ به‌ فرمان‌ ملكشاه‌، اخترشناسانی‌ همچون‌عمر خیام‌، حكیم‌ لوكری‌، میمون‌بن‌ نجیب‌واسطی‌، ابوالمظفر اسفزاری‌ و چند تن‌ دیگر به‌اصلاح‌ تقویم‌ دست‌ یازیدند. باید دانست‌ كه‌ پیش‌از آن‌، نوروز درگردش‌ بود و هیچ‌گاه‌ در جای‌اصلی‌ خود; یعنی‌ برج‌ حمل‌ و آغازین‌ روز بهار،قرار نمی‌گرفت‌.
حال‌ می‌خواهیم‌ در رابطه‌ با عید نوروز درایران‌ قدیم‌، به‌طور گذرا برایتان‌ بنویسیم‌:
از ورود برج‌ اسفند; یعنی‌ ماه‌ حوت‌ بود كه‌كم‌كم‌ اندیشه‌ عید نوروز در دلهای‌ اغنیا و غم‌ وغصه‌ آن‌ به‌خاطر فقرا نشسته‌ و جنب‌ و جوش‌دادوستد در بازارها و دكاكین‌ ظاهر گشته‌، مردم‌ به‌تهیه‌ وسایل‌ عید برمی‌خاستند و مقدم‌ بر همه‌،رخت‌ و لباس‌ دوخته‌ و ندوخته‌ برای‌ خود واطفال‌ بود كه‌ دغدغه‌ و وقت‌ زیادتر می‌طلبید.
البسه‌ عید اطفال‌ غالبا از رنگهای‌ زنده‌ سبز وسرخ‌ و زرد و آبی‌ تهیه‌ می‌شد كه‌ نشاط داشته‌ باشدو بعد از آن‌ نوبت‌ كفش‌ و كلاه‌ و احیانا جوراب‌می‌رسید كه‌ می‌بایست‌ خریداری‌ می‌شد.
بعد از آسوده‌ شدن‌ از رخت‌ و لباس‌ و كفش‌و كلاه‌ خود و بچه‌ها نوبت‌ به‌ خانه‌تكانی‌ می‌رسیدو این‌ سنتی‌ بود كه‌ در خانه‌ هیچ‌ اعیان‌ و گدایی‌تعطیل‌پذیر نمی‌گردید و كل‌ و جزء خانه‌ بایدبیرون‌ ریخته‌ و پاكیزه‌ و نظیف‌ و شسته‌ و گردگیری‌شده‌ و مرتب‌ به‌ جاهای‌ خود عودت‌ داده‌می‌شدند و با همین‌ خانه‌تكانی‌های‌ عید هم‌ بود كه‌اشیای‌ زاید یك‌ساله‌ بیرون‌ ریخته‌ و دلها به‌ دریازده‌ شده‌ و حلبی‌ها كه‌ بیش‌ از قیمت‌ خود پول‌لحیم‌كاری‌ برده‌ بود و چراغ‌ موشی‌های‌ نشتی‌ كه‌به‌ كلفتی‌ خود به‌ اطرافشان‌ قره‌قروت‌ چسبیده‌ و به‌داخلشان‌ گچ‌ ریخته‌ شده‌ بود و شیشه‌ پیله‌های‌شكسته‌ بی‌مصرف‌ مانند كاسه‌ پیاله‌های‌ترك‌خورده‌ و لب‌پریده‌ كه‌ تا این‌ هنگام‌ دل‌ به‌طرد و دور افكندنشان‌ راضی‌ نمی‌گردید، به‌ بیرون‌افكنده‌ شده‌ یا برای‌ فروش‌ به‌ دوره‌گردها، كنارگذاشته‌ می‌شدند.
 در این‌ خانه‌ تكانی‌ها اطاق‌ها كاملا از اشیا واثاث‌ تخلیه‌ گردیده‌ و جزء و كل‌ آن‌ به‌ حیاطهاریخته‌ شده‌ تا پس‌ از نظافت‌ و خاك‌گیری‌ وشستشو به‌ جاهای‌ خود برگردانده‌ شوند و ایضا درهمین‌ خانه‌تكانی‌ها بود كه‌ قیافه‌ اطاقها تغییرات‌كلی‌ یافته‌ و ظروف‌ چینی‌ مكان‌ عوض‌ كرده‌ و به‌جای‌ دیگر قرار می‌گرفت‌ و تنوعی‌ به‌ وجودمی‌آورد.
پس‌ از آن‌ نوبت‌ سبزكردن‌ سبزی‌ می‌رسیدكه‌ به‌ نسبت‌ (سنگینی‌ و سبكی‌) دست‌ سبزكننده‌، ازبیست‌ تا ده‌ روز به‌ عید مانده‌ صورت‌ می‌گرفت‌ واین‌ نیز به‌ این‌ ترتیب‌ بود كه‌ زن‌ خانه‌ به‌ تعدادجمعیت‌ خانواده‌، مشت‌ مشت‌ گندم‌، عدس‌، ماش‌و یا هر چه‌ خواسته‌ عقیده‌شان‌ بود، به‌ طوری‌ كه‌بعد از مشت‌كردن‌ و به‌ طرف‌ ظرف‌ بردن‌ چیزی‌ ازمشتش‌ به‌ زمین‌ نیفتد، برداشته‌ و در ظرفی‌ سفالین‌می‌ریخت‌ و با هر مشت‌، نیت‌ سلامتی‌ و تندرستی‌ وخوشی‌ و خوشبختی‌ و مال‌ و گشایش‌ و آنچه‌ را كه‌به‌ هر یك‌ از افراد مربوط می‌گردید، كرده‌، آب‌نیم‌گرم‌ ریخته‌، در جای‌ گرم‌ و اگر هوا زیاد سردبود و جای‌ گرم‌ نبود، در پای‌ كرسی‌ می‌گذاشت‌ وهر روز آب‌ خورد رفته‌اش‌ را به‌ اومی‌رساند تادانه‌ها در ظرف‌ كجه‌ (نیش‌) زده‌ و به‌ سفیدی‌گرایند.
آنگاه‌ آن‌ را در دستمال‌ ریخته‌ و سه‌ روز نیز بارطوبت‌ معتدل‌ در دستمال‌ نگاه‌ می‌داشت‌ تانقره‌ای‌ شده‌ و كاملا نیش‌هایش‌ بالا بیاید. سپس‌ دردوری‌ مسی‌ یا بشقاب‌ و دوری‌ چینی‌ و مانند آن‌ ویا مطابق‌ جمعیت‌ خانه‌ در ظروف‌ كوچك‌ و بزرگ‌پهن‌ كرده‌ و رویش‌ را دستمال‌ می‌كشید و آب‌پاشیده‌ و روزها در معرض‌ آفتاب‌ و شبها درگرمترین‌ اطاق‌ یا مكان‌ می‌گذاشت‌ تا سبزه‌ها رخ‌كشیده‌ و رو به‌ سبزی‌ بیاورند، آنگاه‌ روبان‌ قرمزی‌به‌ دورش‌ بسته‌، پاپیون‌ مانند گره‌ زده‌ و با گلهای‌پارچه‌ای‌ رنگارنگ‌ كه‌ به‌ اطراف‌ روبان‌می‌دوخت‌، آن‌ را زینت‌ كرده‌ و آماده‌ می‌نمود.
از همین‌ روزها هم‌ بود كه‌ دكانهای‌ شیرینی‌فروش‌ها، آجیل‌فروشها، خیاطها، كفاشها،كلاهدوزها، گیوه‌ فروشها، ماهی‌فروشها وسبزی‌فروشها رونق‌ بسزا گرفته‌ و ناهار بازارشان‌شروع‌ می‌گردید. كسبه‌ و پیشه‌وران‌ دیگری‌ نیزبودند كه‌ به‌ دور كوچه‌ها و گذرها به‌ راه‌ افتاده‌ وورود بهار را بشارت‌ می‌دادند. از جمله‌ نعناع‌ترخونی‌ها كه‌ با لاوك‌های‌ چوبی‌ پونه‌وحشی‌های‌ پرعطر و بوی‌ ترخون‌های‌ پاكوتاه‌ وتربچه‌ نقلی‌های‌ آب‌زده‌ خود، آهنگ‌ "آی‌ گل‌پونه‌، نعنا پونه‌، نوبر بهاره‌ گل‌ پونه‌، تربچه‌ نقلیه‌، نعناو ترخون‌" سر می‌دادند.
 و بستنی‌ فروشهای‌ چرخی‌ و قالبی‌ كه‌ باراه‌انداختن‌ چرخها و سرگرفتن‌ بشكه‌ قالب‌بستنی‌شان‌ "بیا كه‌ بهار آوردم‌، نوبر بهار آوردم‌،جیگر و جلا می‌ده‌ بستنی‌، پر هل‌ و گلابه‌ بستنی‌"داد می‌زدند.
و آب‌ آلویی‌ كه‌ لگن‌های‌ آلو خیس‌ كرده‌ خودرا سر هر سه‌راه‌ و چهارراه‌ بر روی‌ چهار پایه‌های‌بلند خود گذارده‌ و "سرآبه‌ آب‌آلو، تشنه‌ بیا آب‌آلو، صفرا بره‌ آلو" داد می‌زدند.
و همچنین‌ باغبان‌ها كه‌ بیل‌ به‌ دوش‌ "آی‌باغچه‌ بیل‌ می‌زنیم‌، آی‌ مو هرس‌ می‌كنیم‌" دادمی‌زدند.
    
    

آداب‌ شب‌ چهارشنبه‌ سوری‌


از یكی‌ دو روز به‌ شب‌ چهارشنبه‌ سوری‌ مانده‌،آب‌های‌ حوض‌ و حوضچه‌های‌ خانه‌ را خالی‌ وعوض‌ می‌كردند، به‌ این‌ صورت‌ كه‌ قبلا زنها ظروف‌دم‌دستی‌ و سپس‌ هر چیز كثیف‌ و شستنی‌ خود،مانند البسه‌، علی‌الخصوص‌ لباس‌های‌ زیر را داخل‌هم‌ شسته‌، آب‌ كشیده‌ و به‌ روی‌ بند پهن‌ می‌كردندو به‌ نیت‌ اتصال‌ خانواده‌ از بغل‌ به‌ همشان‌ گره‌می‌زدند.
بعد از آن‌ كمی‌ سركه‌ و زغال‌ به‌ هر كدام‌ ازحوض‌ و حوضچه‌ها ریخته‌ و آب‌ حوض‌كش‌ خبرمی‌كردند، یا دسته‌ جمعی‌ كمك‌ كرده‌ و آنها راخالی‌ و آبهایشان‌ را به‌ نیت‌ بیرون‌ ریختن‌ سیاهی‌ وترشی‌ و چرك‌دلی‌ از خانواده‌ به‌ جوی‌ كوچه‌می‌ریختند و هركدام‌ از اهل‌ خانه‌، حب‌ نبات‌ یاحبه‌ قندی‌ در آب‌ تازه‌ حوض‌ و حوضچه‌می‌انداختند كسی‌ تا در رفتن‌ توپ‌ سال‌ نو وآمدن‌ عمونوروز حق‌ دست‌زدن‌ به‌ آبی‌ كه‌روشنایی‌ و صفای‌ تازه‌ به‌ خانه‌ آورده‌، را نداشته‌ ودرصورت‌ اضطرار باید تا برگزاری‌چهارشنبه‌سوری‌ صبر می‌كردند.
    
    

فال‌ گوش


در این‌ شب‌ بود كه‌ با فال‌ گوش‌ ایستادن‌ وگوش‌ به‌ سخنان‌ رهگذران‌دادن‌، سرنوشت‌ وآینده‌ سال‌ جدید معلوم‌ می‌گردید و این‌ نیز چنین‌بود كه‌ هر كس‌ از زن‌ و مرد، كه‌ بیشتر آنها را زنان‌تازه‌ سال‌ و دختران‌ به‌ خانه‌ مانده‌ تشكیل‌می‌دادند، بعد از غروب‌ این‌ شب‌، در پس‌ درهای‌خانه‌ها و سرپیچ‌ كوچه‌ها و بالای‌ بامها، كه‌ اشراف‌به‌ كوچه‌ داشته‌ و خفای‌ گذرگاههای‌ كم‌تردد باشد،به‌ گوش‌ دادن‌ فال‌ ایستاده‌ و استراق‌ سمع‌رهگذران‌ می‌كردند و اول‌ رهگذری‌ كه‌ از آنهامی‌گذشت‌ و چیزی‌ بر زبان‌ می‌آورد، یا جمعی‌ كه‌با هم‌ حرف‌ می‌زدند، كلماتشان‌ تفال‌ آینده‌ آنهامی‌گردید; به‌ این‌ معنی‌ كه‌ مثلا اگر رهگذر، درحرف‌ یا آوازش‌ كلمات‌ پول‌ و مال‌ و وصال‌ و ماننداین‌ها را آورده‌ یا چند نفری‌ كه‌ با هم‌ می‌گذشتند،شوخی‌ و خنده‌ و نشاط داشته‌ یا سخنان‌ دل‌آویزسفر و زیارت‌ و عروسی‌ و كسب‌ و رواج‌ و مانند آن‌را بر زبان‌ می‌آوردند، دلیل‌ آن‌ را بود كه‌ آن‌ سال‌بر آنها خوش‌ گذشته‌ و كامشان‌ روا و حاجاتشان‌ اداخواهد بود و هر آینه‌ برخلاف‌ اینها سخن‌ از غم‌ وبدبختی‌ و بی‌كاری‌ و مرض‌ و بیماری‌ و درد وناهمواری‌ و مرگ‌ومیر و این‌گونه‌ مسائل‌ به‌ میان‌می‌آوردند، نمودار آن‌ بود كه‌ در آن‌ سال‌روزشان‌ تباه‌ و روزگارشان‌ سیاه‌ می‌بود و بایدانتظار بدبختی‌ها و مصائب‌ پیش‌بینی‌ نشده‌ای‌ راداشته‌ باشند و به‌ همین‌ جهات‌ نیز بود كه‌ بی‌مزه‌هاو ننرهای‌ رهگذر هم‌ از این‌ مطلب‌جویی‌هااستفاده‌ زشت‌ كرده‌ و برای‌ خنده‌، گاهی‌سخت‌ترین‌ و دردآورترین‌ كلمات‌ را مانند مردن‌پدر فلانی‌ و از بام‌پرت‌شدن‌ فلان‌ كس‌ و شوهرفراری‌ فلان‌ قوم‌ و خویش‌ و در چاه‌ افتادن‌ فلان‌بچه‌ و امثال‌ آن‌ را بر زبان‌ می‌آوردند كه‌ جوابهای‌آنها هم‌ از طرف‌ شنوندگان‌ غم‌گرفته‌ جز آن‌ نبودكه‌ "حناق‌ به‌ توی‌ گلویت‌ بیفتد و خفقان‌ مرگ‌بگیری‌" و این‌ قبیل‌، كه‌ در هر صورت‌ قهقهه‌ راسرداده‌ و آن‌ را وسیله‌ تفریح‌ و تفنن‌ خودمی‌ساختند، اما در عوض‌ خیرخواهان‌ ونیك‌اندیشان‌ و مژده‌رسانهایی‌ هم‌ بودند كه‌ با آوازو صدا و مكالمه‌ شاد، شنوندگان‌ را شادمان‌ وامیدوار ساخته‌ و در این‌ شب‌ سخنان‌ خوش‌می‌گفتند.
    
    

قاشق‌زنی


از دیگر كارهای‌ این‌ شب‌ قاشق‌زنی‌ به‌ وسیله‌زنها و دخترها بود كه‌ از دو سه‌ ساعت‌ از شب‌گذشته‌، كه‌ تردد مردم‌ در كوچه‌ها اندك‌ گشته‌ وآنها به‌ خانه‌ها رفته‌ بودند، شروع‌ شده‌، چادر به‌سر كرده‌ و همراه‌ پیاله‌ مسی‌ و قاشق‌ چوبی‌ كه‌صدای‌ بم‌ لطیف‌ داشته‌ باشد، به‌ پشت‌ در خانه‌هارفته‌ و به‌ زدن‌ قاشق‌ها به‌ لب‌ پیاله‌ها می‌پرداختندو منتظر می‌ماندند تا از طرف‌ ساكنان‌ منازل‌ چیزی‌در پیاله‌های‌ آنها افكنده‌ شود كه‌ باز این‌ نیز تفالی‌بود كه‌ به‌ وسیله‌ اشیای‌ دریافتی‌، خود را در نیات‌كامروا یا ناكام‌ می‌انگاشتند.
    
    

شب‌ سال‌ نو، رشته‌ پلو


شب‌ سال‌ نو یعنی‌ شب‌ بعد از تحویل‌، شب‌خوردن‌ رشته‌پلو بود كه‌ با آن‌ سررشته‌ كارها به‌دست‌ می‌آمد; مخصوصا اگر خرمای‌ مفصلی‌ هم‌لای‌ آن‌ گذارده‌ و كشمش‌پلوی‌ سرخ‌كرده‌ای‌ رازینت‌بخش‌ روی‌ آن‌ می‌كردند تا ضعف‌ سستی‌برنج‌ را از تنشان‌ برای‌ تا آخر سال‌ دور كرده‌ وقوتشان‌ بدهد و همین‌ رشته‌پلو بود كه‌ خوردن‌آن‌ در این‌ شب‌ رشته‌ كار و بخت‌ و زندگی‌ به‌دستشان‌ می‌داد; در كارهایی‌ كه‌ با آن‌ انجام‌می‌دادند.
اگر مرد و سرپرست‌ خانواده‌ بود و رشته‌ كسب‌ وكار از دستش‌ به‌ در رفته‌ بود، اولین‌ بشقاب‌ این‌ پلورا برای‌ او می‌كشیدند. اگر دختری‌ بختش‌ بسته‌ ودر خانه‌ مانده‌ بود، زیر دیگ‌ اجاق‌ را، او روشن‌می‌كرد و موقع‌ كشیدن‌ غذا، در دیگ‌ را، اوبرمی‌داشت‌.
اگر كسی‌ بی‌پول‌ بود، رشته‌ غذا را خشك‌ كرده‌و در كیسه‌ پولش‌ می‌انداختند. اگر برای‌ مهر ومحبت‌ و عقد دوستی‌ و مودت‌ به‌ خورد كسی‌می‌دادند، محبت‌ و پیوستگی‌شان‌ همیشگی‌می‌گشت‌ و این‌ دستور برای‌ بخت‌گشایی‌ برو برگردنمی‌نمود; به‌ این‌ صورت‌ كه‌ كسی‌ كه‌ می‌خواهندبختش‌ باز شود، باید موقع‌ كشیدن‌ پلو از خانه‌بیرون‌ رفته‌ و در می‌زد و مادر یا مادربزرگ‌ اوبشقابی‌ از آن‌ غذا كشیده‌، پشت‌ در برده‌ و باپرسیدن‌ كی‌ هستی‌ و جواب‌ او كه‌ بگوید: "بازبكن‌"، در را به‌ رویش‌ باز كرده‌ و بشقاب‌ پلو را به‌دستش‌ می‌داد و سوره‌ "انا اعطینا" را خوانده‌ و به‌صورتش‌ فوت‌ می‌كرد و می‌گفت‌ كه‌ از پلو بخوردو بخت‌ بسته‌، با دو لقمه‌ خورده‌ وارد خانه‌ بشود وكاملتر و مجرب‌ترش‌ این‌ كه‌ تمام‌ بشقاب‌ پلو راپشت‌ در بخورد، اما آنچه‌ این‌ عمل‌ را خاطر جمع‌می‌نمود، این‌ بود كه‌ باید پزنده‌ آن‌ از ابتدا تاآخر، نه‌ از آن‌ چشیده‌ و نه‌ چیزی‌ از آن‌ به‌ دهان‌ببرد.
    
    

نور و چراغ‌


از دیگر اعتقادات‌ شب‌ سال‌ نو این‌ بود كه‌ بایدشعله‌ و نور و چراغ‌ زیاد در خانه‌ باشد; یعنی‌اجاقشان‌ روشن‌ و چراغهایشان‌، هر چند كه‌ دارندو حداقل‌ در هر اطاق‌ یكی‌ دو چراغ‌، روشن‌باشد، كه‌ سوای‌ سنت‌ ملی‌، روایت‌ مذهبی‌ نیزداخل‌ آن‌ شده‌ بود; روایتی‌ كه‌ مصرف‌ نور وچراغ‌ را هر چه‌ باشد، اسراف‌ ندانسته‌، به‌همان‌گونه‌ كه‌ مصارف‌ سفر حج‌ هر چه‌ تبذیر و به‌هر خاطر كه‌ شود، اسراف‌ به‌ حساب‌ نیامده‌ ومواخذه‌ نخواهد داشت‌ و همین‌ چراغها بود كه‌باید یك‌سره‌ تا صبح‌ یك‌ روز بعد از سال‌ نو; یعنی‌روز دوم‌ نوروز روشن‌ مانده‌ و خللی‌ در روشنایی‌آنها به‌ وجود نیاید، در حدی‌ كه‌ حتی‌ درنفت‌گیری‌ آنها باید كمال‌ دقت‌ به‌ عمل‌ می‌آمد تاخاموش‌ نشده‌ و لطمه‌ای‌ به‌ شعله‌ و لوله‌ و لاله‌ آنهااصابت‌ ننماید.
و جالب‌ این‌ كه‌ عقیده‌ داشتند اگر چراغها ازابتدا تا انتها همچنان‌ صحیح‌ و منور مانده‌ ونورافشانی‌ كنند، سال‌ صاحب‌ آن‌، پربركت‌ ونعمت‌ و با دلخوشی‌ و تندرستی‌ و سلامت‌ توام‌می‌گردید.
اگر لوله‌ها یا لاله‌ها، دودزده‌ یا شمع‌ آنها به‌یك‌سو می‌افتاد، تاریكی‌ و تلخی‌ و كدورت‌ درزندگی‌ آنها بروز كرده‌ و تحول‌ ناگوار پدیدمی‌آمد.
    
    

حاجی‌ فیروزها


حاجی‌ فیروزها گروهی‌ بودند كه‌ از دوران‌ارباب‌ و نوكری‌ و حرمسراداری‌ وخواجه‌سرانگه‌داری‌ به‌ وجود آمده‌ بودند;به‌این‌خاطر كه‌ چون‌ آزاد و یا رانده‌ شده‌ و یاتشكیلات‌ اربابانشان‌ به‌هم‌ ریخته‌ بود،بی‌سروسامان‌ می‌شدند، به‌ ناچار به‌خاطر بی‌مویی‌صورت‌ و سیاهی‌ چهره‌ مورد مسخره‌ مردم‌قرارگرفته‌ و امرار معاش‌ می‌كردند. آنها با سیاه‌كردن‌ چهره‌ و پوشیدن‌ لباس‌ سرخ‌ به‌خاطرنشاطبخشی‌ و داشتن‌ نام‌ فیروز، كه‌ یكی‌ از اسامی‌بعد از خریده‌شدنشان‌ بود كه‌ صاحبانشان‌ به‌خاطرشگون‌ به‌ رویشان‌ می‌گذاشتند; مانند: مبارك‌،سعادت‌، شربت‌، بشیر، زمرد، الماس‌، یاقوت‌ وامثال‌ آن‌.
    
    

محل‌های‌ سیزده‌به‌در


اماكنی‌ را كه‌ در آن‌ به‌ سیزده‌به‌در می‌رفتند،عبارت‌بود از بیرون‌ هر دروازه‌; مانند: بیرون‌دروازه‌ دولت‌، زیر سایه‌ درختهای‌ باغ‌صنیع‌الدوله‌ و كنار نهرهای‌ منشعب‌ از آن‌ و باغاتی‌كه‌ از آن‌ مشروب‌ می‌شدند. بیرون‌ دروازه‌شمیران‌، كنار جوی‌ خیابان‌ شمیران‌ و سایه‌درختهای‌ اقاقیا و زبان‌ گنجشك‌ آن‌ تا باغ‌ صبا وبالاتر. بیرون‌ دروازه‌ دوشان‌ تپه‌ تا خود دوشان‌تپه‌و سلیمانیه‌ و باغ‌ وثوق‌الدوله‌. بیرون‌ دروازه‌دولاب‌ تا منتهاالیه‌ دولاب‌ و سبزی‌كاری‌ها وسرآسیاب‌های‌ آن‌ و كنار جویها و زیر هر تك‌درخت‌ و رشته‌ درختی‌ كه‌ می‌توانست‌ قابل‌ نشستن‌باشد، چه‌ این‌ مرغوب‌ترین‌ محل‌ برای‌ سیزده‌به‌دربود كه‌ تهرانی‌ها به‌ آنجا هجوم‌ بردند.
همچنین‌ بیرون‌ دروازه‌ خراسان‌ كه‌ آن‌ نیز بازمنتهی‌ به‌ دولاب‌ و اكبرآباد و گوشه‌ زوایای‌ آن‌می‌گردید و بیرون‌ دروازه‌ شاه‌عبدالعظیم‌ كه‌ به‌آب‌ متكا و چشمه‌ علی‌ و باغ‌ بی‌بی‌زبیده‌ و باغات‌ابن‌بابویه‌ و مسجد ماشاءا... و صفاییه‌ و باغ‌شاه‌سلطنه‌ و باغ‌ درویش‌ صفا و سرآسیاب‌ و خود شاه‌عبدالعظیم‌ و غیره‌ می‌انجامید، منهای‌ دروازه‌غارو دروازه‌ خانی‌آباد; زیرا بیرون‌ دروازه‌های‌ آن‌،جز برای‌ بازی‌ اطفال‌ و بزرگسالان‌ و قمار و الواتی‌و رذالت‌، به‌ كار دیگری‌ نمی‌آمد و سبزه‌ و درختی‌در آن‌ به‌ نظر نمی‌رسید. ساكنان‌ خود آن‌ نیزنصفی‌ به‌ طرف‌ دروازه‌ گمرك‌ و سبزه‌كاری‌های‌امین‌الملك‌ و مثل‌ آن‌ و نصفی‌ به‌ طرف‌ شاه‌عبدالعظیم‌ و دولت‌آباد و منصورآباد و عبدا...آبادو باغات‌ فرح‌آباد رومی‌آوردند.     

 

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ