با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

مطالبی درباره نیما و شعر او


 

نیما یوشیج

 نام اصلی نیما یوشیج  علی اسفندیاری است او نام نیما را برای تخلص انتخاب نمود . نیما نام یكی از پهلوانان اساطیری مازندران است او در دهكده یوش از توابع نور به دنیا آد و در تهران با زندگی وداع گفت .

كسانی كه او را یار و شاكر بودند می توان از زنده یاد جلال آل احمد و همسر ایشان سیمین دانشور و یار همیشگی زندگی خود عالیه خانم نام برد . فرزند وی شراگیم نام دارد از نحوه ی نام گذاری نیما مشخص می شود كه او به شمال و اسم های شمالی ارادت خاصی داشته است .

نیما یوشیج را پدر شعر نوی فارسی می نامند . قبل از نیما هر شاعری سبك كلاسیك را انتخاب می كرد و با تحول در شعر فارسی سبكی را پایه گذاری نمود كه شاعرانی همچون سهراب سپهری ، اخوان ثالث ، احمد شاملو ، فروغ فرخزاد راه او را ادامه دادند .

نیما در ابتدای كار با عده ای از متحجرین به مبارزه پرداخت و در این راه مقاومت و پایداری نمود . انمگیزه های تحول شعر فارسی را می توان از چند قسمت بررسی نمود ابتدا آشنایی نیما با اشعار اروپاییان . نیما از اشعار و نوشته های اروپاییان بهره می جست و خود به سبك آنان شعر می سرود.

شعر نیما به شكل خاصی است . شعر او دارای وزن و قافیه است . این پندار كه شعر نیمایی از قافیه و وزن بری است خیالی باطل و بیهوده است . زیرا شعر نیما در عین برابری مصراع ها ، موزون و دارای قافیه است . به عنوان مثال :

در آن نوبت كه بندد دست نیلوفر به پای سرو كوهی دام

گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی كاهم

تو را من چشم در راهم

مشاهده می گردد كه این شعر دارای وزن است و قافیه ان مشخص است .

اینك در اینجا ، دراین سرزمین سراسر عشق و هستی و نیستی ، آشوبناك با روحی مضموم و عمیقا رنجور برای خیل شهیدان كه گلگونه های تاریخ تمدن انسانی اند برای زندگان كه رنگ مردگی دارند ، برای همه عاشقان از والاترین آنان تا حقیر ترینشان ، برای صداهای یك آلورد خودشان ، برای فریاد آن مرد جاوید ، به پاس محبت ، آن دیرین شعار مسیحا گون در حقارت ناتمام خویش به فغان و درد می گرییم . اینجا سخن از عشق است آن مهر پاك ، فرزان فرزانگان ، اینجا سخن از شعر است ، مخلوق شاعر ، نابترین كلمات ، زیبا ترین جملات ، اینجا سخن از شعر است ..

رستاخیز كلمه .

از هستی می برند ، به جهان یكتنه می تازند ، هستی از نامردمان می ستانند و خود هستی می بازند تا جهانی سازند ،به رنگ آبی سبز به رنگ زرد و نسانی ، به رنگ سپیدار سحر ، به رنگ دانه های برف آن زمانكه پرده مهتابند ، به رنگ فریاد بی امان گلوله های آلوده به بغضی كهنسال ، به رنگ تابلو های آن نقاش بزرگ فرانسوی گوگن . اینان سنت كلمه را می شكنند در كوره عواطف و احساسات آتش می زنند بر روی سندان تفكر و تعمق می كوبند و سپس در شبنم گونه ها آبدیده شان می كنند ، و این آفرینش شعر است . كه هر زاده ای ار از منبع زایش ، شیره جان به ارمغان داده اند .

ای كاش می توانستم تمام وجود خود را یكسره چون شنعی سوزان در پای معشوق خود فرو ریزم تا جهانی بداند كه عشق در كدام است و عاشق كیست ؟ ای كاش آلانچه بر دل بود بر لب داشتیم كه مهر شعری ناسروده است كه سرود مهر را مهر ورزان و مهر جویاغن توانند ستود .

دفترمان سرتاسر ، ممملو از بوی عطر آگین تصوف صوفیان قرن است . آنانكه در راه عشق سر از پا نشناخته و به قول رانیرماریار بلكه شعر را میوه زندگی خود و نغمه ای از كنه یهستی خویش نامیدند

اینجا ما در این دفتر ، تمام عاشقان قرن ، در خطه ای از زمین ، عاشقانه ترین سرود های خویش را به انسان نثار كرده اند ، انسانی كه دیگر در قرن ماشین وازده و بیچاره شده است . اینان با تمام وجود خودهر كدام در روش جداگانه در جاده عظیم شعر امروز اقدام به گره گشایی و فریاد رسی انسانی كرده اند كه اشرف مخلوقات نامیده می شود . اینان گاهی با شعر خود هب نیایش بر خاسته اند ، زمانی با شعر به جنگ رفته اند و زمانی برای شعر خود عالیترین گلهای سرخ تن و روان خویش را فدا كرده اند . اینا عاشقانند كه برای غشق به تمام عیارترین ایثار ها كه فقط در فسانه های محل می توانش یافت ، دست یازیده اند و تاریخ شعر امروز را سراسر افتخار آمیز كرده اند . نیمای بزرگ آن جاوید پیر ، زنده با آن همه عظمت و شكوهش ، فروغ خوب با آن تولد های نوینش هر كدام نویدی تازه به انسان ماتم زده داده اند . آنها با تمام خستگی ها ، شكستها ، اندوه ها و پیرو زیهای خود را به شعر گفته اند كه تنها ترین بیانشان نیز همان بود . شعر این اولین هنر این موزون گویش از دیر های دیر فریاد رس تمام ادراك كنندگان و ادراك شدگان خود بوده است . شعر این رود به شكوه روان از دل های آدمیان به بیان پیچیده ترین رموزی كه هرگر امكان گفتارش نبوده  پرداخته است . و به قولی :

شعر را در وادیش هرگز سراغی نیست ،

كه راهی نیست

راه راه عشق و ایمان است ،

فدا بودن ، فنا گشتن

فنا بودن ، فدا گشتن

شعر این شكوه دیرین  از همان گاهان كه در بلندی های پارناس و هلیكون یونان تحت نظر موزها ، نه الهه مشهور هنر می زیست ، تا یوش مازندران كه در اندیشه نیمای بزرگ جانی تازه می گرفت و موجب جنجالی نوین می شد تا آینده ای ناشناخته ، نوید ارهی تازه و رفاقتی  نخستین است نیما قیود را د رهم ریخت تا هارمونی كلمات را پیش آورد . نیما ها در تاریخ هر مدت یك بار پا به عرصه ظهور می گذارند و یك بار نیز غروب می كنند كه عوام را نه آمدنشان و نه رفتنشان مفهوم نیست .

شعر از اوج قله های غم می زداید كه غم نیز سیلی است كه به قول شاعر بزرگ آلمانی وبلكه : غم سحر گاه نوینی است كه در آن نادیده ها به دیدار ما می آیند . رنج بردن ، آموختن است كه ما را نیز رنج آموخت . بقول اندیشمندی زیستن ، حزنی كوچك در اقیانوس بزرگ هستی است و در این اندهكده دیرین شعر را تنها به چشم نمی توان خواند كه باید اندیشه را تیز كرده و به سویش روان ساخت ، كه هر قد ردنیا از مفهوم راستین دور می شود ، نیاز به شعر واقعی نهایت محسوس می گردد. كه هنر مند شاعر برای افكار تنهایی خود و تنهاییهای دیگران می نویسد . دردا كه هنر مند باید اندوه همه جهان را به دوش كشد و به قول نیما وقتی دست به كار ی اینچنین می زند باید مقامی شبیه مقام شهادت را بپذیرد . كجا می شود گفت ، كی می توان یافت ، برای خاطر كدامین می توان پذیرفت كه همیه زیستن شعری نا سروده بوده و هست . به اعتقاد شاملو شعر رهایی است نجات است و آزادی است . تردیدی است كه سر انجام به یقین می گراید . آهی به رضای خاطر است از سر آسودگی .

هنر مندان در كل تاریخ هنر با پذیرفتن شهادت و ذبح شدن در پای حقیقت راه و طریقی راستین را كه  از اخلاصی والا دیدار می گردد ، به وجود آورده اند آنان هر كدام با وسیله ای بیانی خود در بیان اصول عالیه اعتقادات متعالی رزمیده اند. آنان فریاد بر آورده اند كه هنر جنگی است و جان بر آن داده اند تاریخ دردناك هنر مملو از حوادثی تاسف بر انگیز است كه زمان و سرنوشت ان ها را بنیان گذاشته اند. هیچ هنر مندی نبوده است  كه در زمان خودش ادراك شود  چرا كه آنها در مرتبه ای بالاتر واقع می شده اند و دیدی وسیعتر از افراد معمولی می یافته اند و بدین ترتیب از محدوده ادراك مردم دور می شدند . تمام هنرمندان از شاعران تا فیلم سازان و دست اندركاران هفتمین هنر رنجبران راستین و رنجوران مجسم بوده اند . رنجها در آثار آنها بی تاثیر نبوده و این تاثیرات در قرالب مختلف كه شعر یكی از آنها بوده جسمیت می یافته است كه عدهع ای در شكل كلاسیك آن و عده ای دیگر در حالت شعر روز به راحتی سخن گفته اند . آنها هرگز علاقمند درگیر یبه همدیگر نبوده اند كه دوستدار همدیگر بوده اند چه كسی می تواند فردوسی را طرد كند یا به حافظ ایرادی بگیرد یا جسارتی به مرد بزرگ رومی ، مولانای دانا بكند. كی می تواند از انسان دوستی سعدی نگوید یا خیام بزرگ این فیلسوف و شاعر و ریاضیدان را عبث انگارد ، آنانكه چنین كنند . حتی اگر در لباس شعر و هنر نیز باشند ، ناخالصانند . در صف اخلاص و نا خالص ، سخن خالص نتواند دریافت .كلام خاص را خاص دریابد كه عام نا محرم باشد به حیطه ی محرمان و هرگز نبوده است كه از هنری به خصوص حمایت شود و آن هنر جان گیرد .

چرا كه تمام هنر دركل تن و روانی واحد است دو بقول سعدی دین بزرگ  گل آرای شیراز :

چو عضوی به درد آورد روزگار         دگر عضو ها را نماند قرار

تن و روان واحد ار تغذیتی واحد و ادراكی واحد خواهد ، كه هیچ حركت ماندگار نیست مگر به غسل هنر و هیچ هنری جاودانه نیست مگر در محدوده اصالت و حقیقت و راستی علم .

فروغ گوید : شعر اصلا جزیی از زندگی است و هرگز نمی تواند جدا از زندگی و خارج از دایره ی نفوذ تاثیراتی باشد كه زندگی واقعی به آدم می دهد . زندگی عنوی حتی زندگی مادی را هم می شود كاملا با دیدی شاعرانه نگاه كرد . اصلا شعر اگر در محیط و شرایطی كه در آن به وجود می آید و رشد می كند بی اعتنا بماند ، هرگز نمی تواند شعر باشد . به هر حال شعر امروز ما یك شعری باید باشد كه خصوصیات این دوره را داشته باشد ، و در عین خال سازنده ی این شعر باید آدمی باشد كه بك حدی از تجربه و هوشیاری برسد كه به محتوای شعرش ارزش بدهد كه بتواند در حد كار هایی كه توی دنیا عرضه می شود ، میان آنها خودش را جا بدهد و اگر غیر از این باشد ، كارش چیزی می شود كه خوب همه دیگران می كنند . فروغ ادامه می دهد شعر نیما برای من آغازی بود . می دانید نیما شاعری بود كهئمن در شعرش برای اولین بار یك فضای فكری دیدم . و یك جور كمال انسانی ، مثل حافظ . به هر حال نیما برای من مرحله ای بود از زندگی شعری ، و اگر شعر من تغییر كرد البته تغییر كه نه، چیزی كه از انجا تازه می شود شروع كرد ما بدون شك از همین مرحله و همین آشنایی است . نیما چشم مرا باز كرد و گفت ببین . اما دیدن  را خودم یاد گرفتم ولی پیش از نیما ، شاملو بود ، شاملو خیلی مهم بود ، ولی بیشترین تاثیر نیما برایم از جهت زبان و فرم های شعریش بود . نیما معتقد بود شعر یك قدرت است . یك قدرت حسی و ادراكی كه توسط معانی و صور گوناگون در بروز خود قوت پیدا می كند. شعر عبارت از واحد های احساسات ماست و امروز با مسائل اجتماعی و اخلاقی و فلسفی و علمی ارتباط دارد .

آریان پور معتقد است شعر سخنی است موزون . داستان سخنی است بی وزن .. و موسیقی وزنی است بی سخن . شعر به سبب مایه یا  محتوای خود چیزس است بیش از سخن موزون ، شعر سخن موزونی است كه ادراكات و عواطفی در بر دارد به عبارت دیگر شعر ماننهد هنر های دیگر ، گذشته از نظام حدودی خود شامل تصویر های عواطفی شدید است . پس شعر از سه عنصر آفریده  شود :

1-              وزن . 2- تصاویر جزیی حسی . 3- عواطف شدید .

شاعر بر خلاف عالم ، معمولا كلماتی را بر می گزیند كه بار عاطفی سنگین تری  دارند . واحد شعر و نثر كلمه نیت تركیب لغات است چنانچه واحد موسیقی معودی است و واحد نقاشی خط . همچنین تصاویر شعری جزء تصاویر جزیی حسی نیست . تصویر شعری ادراكی است . سر شار از عاطفه كه در لحظه ای معین ، مدار اندیشه هنرمند است و به وسیله تراكیب لغوی خاصی كه او بر می گزیند به شنونده ، یا خواننده منتقل و لحظه ای مدار اندیشه او می شود و بی گمان چنین ادراك جانداری ، نمی تواند جزیی و حسی نباشد . پشعر ، شعر عالی ، هیچ گاه انتزاعی و كلی نیست . شعر عالی و نیز نمونه های عالی سایر هنر ها هرگز به نمایش مفاهیم كلی نمی پردازد و مثلا خشم مجرد ، یا عشق یا نیكی انتزاعی را نمایش نمی دهد . تصویر ذهنی شاعر ، عین ادراكات حسی او نیست . بلكه تركیبی است از ادراكات حسی كه بوسیله شاعر تنظیم شده است . شاعر موافق حال خود از میان سرمایه ی تصاویر زبانی ی، برخی را عینا بر می گیرد . برخی را دگرگون می كند . و از این گذشته دست به ساختن بعضی تصاویر جدید می زند ، به این معنی كه پس از ادراكات حسی ،به تامل و تعمق می پردازد و به نیروی بینش خود ، با كلمات و اوزان ، نظام و مایه و توانایی عظیمی می بخشد از این تصاویر شاعرانه نمودار شخصیت شاعر و متضمن فلسفه ی حیات اوست . این هم خاص شاعرین ، دیگر هنر مندان نیز تصاویر ذهنی خود را به فلسفه زندگی خود پر مایه دار می كنند حتی آثار نقاشان هلندی كه اشیای بیجان را در حد اعلای دقت و امانت نمایش می دهند ، گویای  فلسفه و شخصیت آنان نیز هست . چگونگی رفتار شاعر در زمینه انتخاب سنن هنری و قبول ، رد و تغییر تصاویر لفظی و موجود و رایج ، كاری بس دشوار ، و ملاك توانایی شاه=عر است . در این مدت شعر را چنین میتوان تعریف كرد

" بیان واقعیت به صورت لفظی ، یعنی باز نمایی عینی و حسی و جزیی واقعیت به وسیله تصاویر لفظی جزیی ، در مقابل شعر ، موسیقی بیان واقعیات است كه به وسیله تصاویر صوتی جزیی . پیكر نگاری بیان واقعیت است به وسیله تصاویر جزیی . شعر با تصاویر جزیی خود ، عواطف وابسته ی اشیاء و امور زندگی را منعكی می كند ، و تاثیر عمیق آ“ از اینجاست " شاعر با شعر گویی " عمل پراكندگی های اندیشه خود را از بیان می برد و شنونده به وساطت دنیای  مشترك واقعیت و تصاویر و اوزان زبانی ، در این آزمایش شاعر ، شریك می شود . شعر به مدد وزن و تصاویر عینی ،عواطف شدید در خود پدید می آورد ، او را از واقعیت ادراكی حال غافل می كند ، به دنیایی موزون و دلنشین می برد و از ناسازگاری های موجود آزادش می سازد ، ولی كار شعر تنها همین نیست . این نیمی از وظایف شعر است . نیمه منفی ، نیم دیگر نیمه مهم و مثبت است . سیر دنیای به سامان آرزوها ، تغییری بر انسان عارض می كند ، به طوری كه چون به ندای واقعیت از خیال بیرون آمد ، خود ار دگرگون می یابد ، او دگر گون شده است ، وحدت ادراكی و عاطفی تازه ای بدست آورده است ، اما واقعیت ظاهرا تغییری نكرده است . همان است كه بوده است . پس موافق ، انتظام پر شور تازه ای كه در وجود خود احساس می كند ، برای تغییر واقعیت ، به مقابله آن می شتابد . افسان به نیروی شعر ، از واقع به خیال ، و از ممكن به محال می رود . در آنی بسر مست می شود و این سر مستی او را دگرگون می سازد .پس با حال تازه ای به عالم واقع و حوزه ممكنات باز می گردد و برای نزدیك كردن واقع به خیال و ممكن به محال ، تلاش می ورزد . بنابر این دنیای شعر دنیایی ظاهرا ثابت " وجود " یا " بودن " نیت ، دنیای متغیر دركون " یا " ضرورت " است. كار شعر دگرگون ساختن هستی و تحقق هستی بالقوه است . شاعر هنر مندی است كه فعالیتی انسانی می كند و مانند سایر فعالیت های نظری جامعه، وظیفه یا رسالتی دارد . اكنون با لب های سوخته و قلبی مالامال از درد و رنج ، با چشمانی بارانی و نگاهی عاشق از آبشار بلند بودن سبوی دنیای شعر پرواز می كنیم  و خویشتن خویش را به شعر می سپاریم كه تنها ترین امین نیز شعر است و شاعر ، زندگی تمام شاعران به شعر آنان است كه متفكری با قدرت نوشته بود " سبك هر كس خود اوست " شاعر عاشق كه به جز عشق خویش ندیدند و غیر از آ“ به خاطر هیچ كس مگر مقدس ترین سرودند . با هم به آن دادی پر شكوه ترین گلها و پر رنگ ترین شكوفه ها را در آن می توان یافت به سرزمین های موسیقی های جادویی و شعر های زیبای عاشقان معاصر قدم بگذاریم و تكرار كنیم چه چیزی زیبا تر از این كه آدمی به حقیقت نزدیك شود و پرتو آنرا به وسیله هنر بر نوع انسان بتاباند .

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ