سال شمار زندگی فریدون مشیری
۱۳۰۵
- تولد فریدون مشیری سی ام شهریور در تهران، خیابان عین الدوله (خیابان ایران)
۱۳۱۱
- شروع تحصیل در دبستان ادیب ، پشت مسجد سپه سالار
۱۳۱۳
- حركت به مشهد و سكونت در آنجا و تحصیل در دبستان همت
۱۳۱۹ -
ادامه تحصیل در دبیرستان شاهرضا در مشهد
۱۳۲۰ -
بازگشت به تهران و ادامه تحصیل در دبیرستان ادیب و دارالفنون
۱۳۲۳ -
چاپ شعر " فردای ما " در روزنامه ایران ما
۱۳۲۴ -
درگذشت مادر در
۲۸
خرداد در
۳۹
سالگی ـ ادامه تحصیل در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف و تلفن( بعدها دانشكده
مخابرات)
۱۳۲۷ -
انتقال به اداره تلگراف تجریش با سمت تلگرافچی مورس
۱۳۲۸ -
خبرنگار روزنامه " شاهد " جبهه ملی درمجلس شورای ملی و آغاز فعالیت های مطبوعاتی
۱۳۳۳ -
ازدواج با اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشگاه تهران ـ آغاز همكاری با مجله
روشنفكر به مدت۱۸
سال
۱۳۳۴ -
انتشار كتاب " تشنه طوفان " در نوروز ـ تولد دخترم بهار در آبان ماه
۱۳۳۵ -
انتشار كتاب " گناه دریا "
۱۳۳۶ -
انتشار چاپ دوم تشنه طوفان با افزوده هایی به نام " نایافته "
۱۳۳۸ -
تولد پسرم بابك در اسفند ماه ـ دریافت نشان پیام از وزارت پست وتلگراف و تلفن
۱۳۳۹ -
اول اردیبهشت انتشار شعر كوچه
۱۳۴۰ -
انتشار كتاب " ابر " ـ همكاری دائمی با مجله سخن به مدیریت شادروان دكتر خانلری
۱۳۴۱ -
قبول عضویت شورای نویسندگان رادیو ایران
۱۳۴۴ -
دریافت دیپلم ششم ادبی و راه یافتن به دانشگاه تهران
۱۳۴۵ -
انتشار كتاب " یكسو نگریستن " ماجراهای شیخ ابوسعید ابوالخیر
۱۳۴۶ -
انتشار چاپ دوم كتاب " ابر" با افزوده هایی به نام " ابر و كوچه"
۱۳۴۷ -
انتشار كتاب " بهار را باوركن " ـ شعر خوانی در شهر كرمان
۱۳۴۸ -
انتشار كتاب " پرواز با خورشید"
۱۳۴۹ -
انتشار كتاب " برگزیده اشعار" در قطع جیبی
۱۳۵۰ -
همكاری با شورای موسیقی رادیو ایران ، سخنرانی در رضاییه ،
شیراز و مدرسه عالی دماوندمدیركل روابط عمومی شركت مخابرات
۱۳۵۲ -
مسافرت به اروپا ، بازدید از شهرهای هامبورگ ، پاریس
۱۳۵۳ -
شركت در سمینار شاهنامه فردوسی
۱۳۵۴ -
مسافرت به لندن برای بازدید از نمایشگاه هنر اسلامی ، مشاور مطبوعاتی مدیر عامل
شركت مخابرات ایران
۱۳۵۶ -
انتشار كتاب " از خاموشی " - مسافرت به هندوستان، سخنرانی دركشمیر برای استادان
زبان فارسی در سراسر هند
۱۳۵۷ -
دریافت حكم بازنشستگی پس از
۳۳
سال خدمت اداری در فروردین ماه ـ استخدام در شركت عمران و نوسازی تهران تا بهمن
ماه
۱۳۶۰ -
درگذشت پدر
۱۳۶۴ -
انتشار كتاب " گزینه اشعار " ( ریشه در خاك )
۱۳۶۵ -
انتشار كتاب " مروارید مهر "
۱۳۶۷ -
انتشار كتاب " آه ، باران "
۱۳۷۱ -
انتشار كتاب " از دیار آشتی "
۱۳۷۲ -
انتشار كتاب " با پنج سخن سرا "
۱۳۷۵ -
انتشار كتاب " لحظه ها واحساس " شب شعر در آلمان در شهریور ماه
۱۳۷۷ -
انتشار مجموعه " یك آسمان پرنده " در امریكا و سخنرانی و شعرخوانی در
۲۳
شهر و ایالت
ـ انتشار مجموعه " دلاویزترین "
ـ انتشار نوار شب شعر در آلمان و سخنرانی در فرانكفورت ،
برلین ، دوسلدرف
ـ انتشار مجموعه " زیبای جاودانه " با مقدمه عبدالحسین
زرین كوب
ـ انتشار كتاب " آواز آن پرنده غمگین "
۱۳۷۸ -
انتشار چاپ هفدهم مجموعه پرواز با خورشید ـ برگزاری مراسم بزرگ و بی سابقه برای
گرامیداشت فریدون مشیری به وسیله جوانان فرهنگ دوست در پارك نیاوران در شهریور
ماه و اهدای كتاب " جشن نامه " به فریدون مشیری ـ انتشار كتاب جشن نامه فریدون
مشیری با عنوان " به نرمی باران " ، - سخنرانی در بزرگداشت بزرگان موسیقی در
جزیره كیش ـ انتشار كتاب " شكفتن ها و رستن ها " مجموعه اشعار شعرای معاصر ایران
۱۳۷۹ -
انتشار كتاب " تا صبح تابناك اهورایی " ، بهار
۱۳۷۹سخنرانی
در دانشگاه شیراز در خرداد ماه-
شركت در مراسم روز پزشك در همدان در شهریور ماه
ـ درگذشت در بامداد سوم آبان
بوی باران
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید ،
برگ های سبز بید ،
عطر نرگس ، رقص باد ،
نغمه ی شوق پرستوهای شاد ،
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار !
خوش به حال چشمه ها و دشت ها ! ،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها !
خوش به حال غنچه های نیمه باز ! ،
خوش به حال دختر میخک ، که می خندد به ناز !
خوش به حال جام لبریز از شراب !
خوش به حال آفتاب ! .
پر کن پیاله را
پر کن پیاله را
کاین جام آتشین
دیری ست ره به حال خرابم نمی برد !
این جام ها � که در پی هم می شود تهی �
دریای آتش است که ریزم به کام خویش ،
گرداب می رباید و ، آبم نمی برد !
من ، با سمند سرکش و جادویی شراب ،
تا بی کران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا ،
تا شهر یادها ...
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر ، خوابم نمی برد !
هان ای عقاب عشق !
از اوج قله های مه آلود دوردست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد !
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد !
در راه زندگی ،
با اینهمه تلاش و تمنا و تشنگی ،
با اینکه ناله می کشم از دل که : آب ... آب !
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد !
پر کن پیاله را ...