مهمان
این ماه
آزاده دواچی
شا عر- مترجم
متولد 22 بهمن 1358
- مشهد . فارغ التحصیل رشته مترجمی زبان انگلیسی و در حال
حاضر در حال ادامه تحصیل در رشته ادبیات زبان انگلیسی در مقطع فوق لیسانس در
دانشگاه پوترا مالزی می باشم. سرودن شعر را از کودکی آغاز کردم اما از اواخر
مقطع دبیرستان به طور جدی این کار را ادامه دادم. پس از آن تنها در یک
جشنواره دانشجویی شرکت کردم که موفق به کسب مقام نخست شدم . گذشته
از فعالیتهایی که در چند نشریه دانشجویی داشتم با سایت های ادبی ایرانی
همکاری هایی نیز داشته ام .هم اکنون یک مجموعه شعر آماده چاپ دارم.
weblog :
http://nice-writings.blogfa.com
Email :a_davachi@yahoo.com
آرام خفته ای
آرام آرام
آن گونه که پرندگان حرمت پروازشان را از خاطر برده اند
آن گونه که باد صدایش را به
لالایی شب سپرد
آرام خفته ای
آرام آرام
در بارگاه شعرم کدامین واژه می تواند
حس جاویدت را بسراید
کدامین اندیشه فضای مسموم خاطره را
به فراموشی سپارد
مگر می شود که از خاطر برد
که اینک تو
نازنین بس شکیب
آرام زیر بستر خاک خفته ای
مگر می شود دل را به ذهنی عبث سپرد
نه!
کدامین سرود میتواند
این چنین سبک وار
این چنین بی هنگام
وزن رویشت را از خاطر دور سازد
کدا مین مهربانی می تواند
پروازت را
صدایت را
قسمت تنهایی های شب
کند
هنوز هم آرام نگرفته ام
هنوز هم جانم
در بی نشانی ها
از تو می جوید
سر بر شانه های که این چنین می توان سرود
که نامی چون تو
آوایی
چون من
دربدر خستگی های ابدی شود
آرام خفته ای
آرام آرام
بر بستری سترگ
بر سایه ای گرم
هنوز هم خاک مقبره ات غبار
را می زداید
آرام خفته ای
بر سیمای مهربانت
دیگر ملالی نیست
بر چشمان آرزومندت
دیگرهراسی نیست
دیگر سرودی
حرمت شبهایت را نمی شکند
دیگر شبی مهتابش را به تو نمی فروشد
دیگر باید رفت
باید دلهره فردا را از
تو دور ساخت
باید رفت
تا تو آرام گیری
آرام آرام
تو می گریی
چشمانت وسعت باران را در می
یابد
و شکوه فراموشی خاطره را
در غربت نگاه تو
با باد هماغوش می شوم
دستم را در دستانت می گذارم
نفسم را به نفسهایت
می بخشم
و اشکهایم را
با چشمانت قسمت می کنم
آرام می گیرم
در آغوشت
و تو با معصومیت نوزادی بی پناه
مرا به لذت عشق
نزدیک می کنی
از تو می
خواهم که بمانی
لبخند می زنی
بی صدا و
در سکوت
و به آسمان می نگری
بی کلام و اشک در
چشمانت
و من نا باورانه
با اشتیاقی که فرازش را
نمی دانم
خیره می شوم به مهتاب
و تو از من دور می شوی
دورتر و
دورتر
و من
در سکوت در می یابم که چه قدر تنهایم
آزاده
دواچی