زندگی و شرح احوال بهمن علاء الدین
(مسعود بختیاری)
نویسنده: فرزاد پیلتن(
مدرس
دانشگاه، نویسنده و محقق)
بهمن علاءالدین (متخلص به مسعود بختیاری) خواننده ،
ترانه سرا و آهنگسازمشهور بختیاری روز"بیستم مهرماه سال 1319 " در شهرستان"
مسجدسلیمان" و در خانواده ای پرجمعیت، سنتی و با فرهنگ از تیره " زیلایی"
درطایفه"بهداروند" از ایل" هفت لنگ " بختیاری متولد شد.
پدر وی "میرزا محمد کریم" ،مردی صاحب سواد وفرهنگ،
مومن و متدین، روشن ضمیر و نیکو سرشت بود که به ادامه تحصیل و آموزش
فرزندان خود بسیار علاقمند بود و مادرش "حاجیه لیمو خانم" زنی پاکدامن و
مادری مهربان بود که از صدایی خوب و سیرتی نیکو برخوردار و در تادیب و
تربیت فرزندان خود بسیار کوشا و مراقب بود.
بهمن علاءالدین در سال 1324بعلت تغییر محل خدمت
پدرخود که در آنزمان در شرکت نفت مسجد سلیمان مشغول خدمت بود، به همراه
خانواده به" لالی" نقل مکان نمود و در سال1328 که اولین مدرسه ابتدایی
بنام" دبستان فردوسی" در این شهر راه اندازی شد؛شروع به تحصیل نمود و سپس
سالهای اول و دوم دبیر ستان را در "اَمبَل" و در "دبیرستان هنر" به پایان
رساند و در سال 1336 و به دنبال باز نشسته شدن پدر از خدمت شرکت نفت ؛مجددا
به مسجد سلیمان بازگشت و تا سال 1340در "دبیرستان امیر کبیر" این شهر دوره
تحصیلات دبیرستانی خود را به پایان رساند.
علاءالدین در مهر ماه سال1341 در" سپاه دانش" به
خدمت نظام وظیفه درآمد ودر دیماه همین سال پس از پایان دوره آموزش اولیه
خدمت، به "دهستان قیدار" از بخش سلطانیه شهرستان زنجان اعزام و اقدام به
تاسیس اولین مدرسه ابتدایی در آنجا نمود.
وی در تابستان 1342و در ادامه خدمت سپاه دانش به"
دهستان تِمبی" از بخش " قلعه تُل" منتقل و تا پایان خدمت سربازی و بعد از
آن که بلافاصله به استخدام آموزش و پرورش در آمده بود، تا سال 1348 در
آموزش و پرورش شهرستان های " ایذه" و "باغملک" به خدمت خود ادامه داد.در
سال 1348 به آموزش و پرورش " اهواز" ودانشسرای مقدماتی این شهر منتقل و ضمن
انجام ادامه خدمت،موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم ادبیات گردیده و سپس در
مدرسه "ماندانا" ( شهید شجرات) بعنوان دبیر و ناظم به ادامه خدمت مشغول گشت
و سرانجام در سال 1373 نیز به افتخار بازنشستگی نایل گردید.(1)
بهمن علاءالدین در سال 1379 به شهرستان" کرج" نقل
مکان نمود و پس از طی یک دوره بیماری کلیوی وعمل جراحی مثانه در "صبحگاه
روز جمعه،دوازدهم آبانماه 1385 "،در سن 66 سالگی،به علت نارسایی قلبی در
بیمارستان" کسری" جهانشهر این شهر دار فانی را وداع گفت.
پیکر بهمن علا الدین علیرغم میل درونی خانواده ،
بستگان و طایفه اش و با وجود درخواست های گسترده و اصرارهای فراوان
همتباران و علاقمندانش، بنا به برخی دلایل و از جمله ضرورت انجام مشورت و
بررسی های لازم به منظور انتخاب یک مکان مناسب در دیار پهناور ایل و تبار
خود ، طی یک مراسم با شکوه،با حضور جمع کثیری از دوستان ،هوادارن،هنرمندان
ملی و محلی و همتبارانش
که سراسیمه از سراسر کشور خود را به کرج رسانده بودند و
با اجرای برنامه های مختلف توسط فرهیختگان و هنرمندان کشور و بختیاری تبار
و با بدرقه نوای ساز چپی محلی بختیاری به رسم بزرگان قوم خود،تشییع و
درجوار تربت برخی از هنرمندان و فرهیختگان برجسته کشور نظیر استاد غلامحسین
بنان ، حبیب اله بدیعی،مرتضی حنانه ،هوشنگ گلشیری ، احمد شاملو ، دلکش ،احمد
عبادی،تقی ظهوری، پوران ،آغاسی ، قوامی ،احمد محمود(اعطاء)، وزیری،محمود
مشرف(م .آزاد) و.... "بطور امانت" در "بقعه متبرکه امامزاده طاهر(ع) کرج"
به خاک سپرده شد.
بهمن علاءالدین خواندن آواز و سرودن ترانه را از
همان سالهای دوران تحصیلات ابتدایی در "لالی" و به صورت غیرحرفه ای آغاز
کرد و از سال 1350 با ارایه نخستین و جاودانه ترین اثر خود" دختر لچک ریالی"،
دوره اول فعالیت
حرفه ای خود را بطور رسمی با همکاری رادیو و تلویزیون
اهواز ونفت ملی آبادان و اجرای کنسرت هایی در هفت تپه ،کرمان و ماهشهرآغاز
کرد و با ورود خود به عرصه موسیقی، موسیقی بختیاری را وارد فاز جدیدی از
تجربه خود نمود.(2)
وی در این دوره با همراهی استاد"منصور قناد پور"،
نوازنده برجسته سنتور و رهبر وقت ارکستر اهواز و تنظیم کننده توانمند اکثر
آثار خود و همچنین استاد "محمد موسوی" نوازنده ممتاز و مشهور نی کشور و
برخی دیگر از هنرمندان و شاعرانی مانند "سیروس احمدی فر" ،"جمشید
احمدی"،"حبیب اله ریخته گر"،"بهمن فردوسی"،"رسول ایزد یار"و"عبد العلی
خسروی" علاوه بر ارایه چند اثردیگر به گویش بختیاری نظیر" گل ناز"،"تنگ
بلور"،"بهار"،"گل باوینه" و .... چند ترانه دیگر به زبان فارسی نظیر" گلهای
کاغذی"،" باغ آباد"،"دلتنگی"،" قاصد خوش خبر"،"باغ ستاره ها"،"باید فراموشت
کنم" و....را از طریق رادیو وتلویزیون سراسری و محلی اهواز و آبادان نیز به
علاقمندان ارایه کرد که تمام این آثار نه تنها در دوره خود بلکه هنوز هم به
عنوان آثاری ماندگار و ممتاز مطرح هستند.(3)
علاءالدین پس از انقلاب اسلامی سال 1357 ،اگرچه
متاثر از شرایط سیاسی و اجتماعی و تعطیلی نسبی فعالیت های هنری در سطح
کشور و با وجود فراهم بودن شرایط و امکان ادامه فعالیت در خارج از کشور، از
ادامه رسمی فعا لیت های هنری اش باز ماند،لیکن درکنار ادامه شغل معلمی،با
اختیار کردن گوشه گیری ، خلوت و خاموشی، به سرودن شعر،ترانه و ساختن آهنگ
وتحقیق و مطالعه در زمینه شعروموسیقی بختیاری و فارسی ادامه داد، تا اینکه
پس از سپری شدن سالها، در سال 1365 نخستین کاست خود را به نام "مال کنون "
با آهنگسازی و تنظیم ماهرانه استاد " عطاء جنگوک" ، آهنگساز برجسته کشور و
با الهام و استفاده از برخی ترانه ها و اشعار فولکلور و بعضی سرود ه های "
عبد العلی خسروی" و نوازندگی جمعی از هنرمندان و نوازندگان مشهور و حرفه
ای کشور نظیر"مسعود شناسا"، "مهدی آذرسینا"،"علینقی افشارنیا"،"حسین بهروزی
نیا"،"مرتضی اعیان"و...ارایه کرد و بدین ترتیب دوره دوم فعالیت رسمی هنری
خود را آغاز نمود .
مال کنون با معرفی قطعات بی کلام وبی نظیری مانند"
سحرگاه کوچ" به شکل استادانه ای بامدادان" مال کنون" ونوای دلنشین نی
چوپانان و طنین زنگ "زنگُل"صبحگاهان گله را مجسم میکند و یا با اجرای بی
نظیرآواز "شُلیل" به زیبایی و هنرمندی هرچه تمامتر غم "دیری" و "سُحده دلی"
ایلیاتی و به میان افتادن "کوه" بین عاشق و معشوق را تصویر و عاشق دردمند
را به "کُنار سر رهی" که "پکَدِس نَمَنده" تشبیه و یا تجسم آرزوی دیدن و
وصال یار را که به
"مُرغ مِنِه حَوش" ودر حال" چیدن دانه از زیر کوش" یار
و یا همچون" کوگی بر چشمه سارون" و یا به" گلی زیر اَور بهارون" مجسم
میکند و یا با آواز "نامدار خان" یکی از وقایع مهم حماسی _تاریخی ایل را به
تصویر می کشد ؛ به عنوان اثری بی نظیر ،فاخر و غنی از موسیقی و شعر بختیاری
از یک سو و ممتاز در موسیقی نواحی ایران از سوی دیگر مطرح و نه تنها باعث
تحولی شگرف در موسیقی بختیاری گردید ،بلکه بهمن علاالدین را در نقطه اوج و
دست نیافتنی این عرصه قرار داد.
بهمن علاءالدین که هیچ علاقه ای به کسب شهرت برای
خود نداشت وآشکارا می کوشید ناشناس باقی بماند، در دوره جدید فعالیت رسمی
خود، هرگزعلاقه ای به حضور در رسانه ها ومجامع عمومی نشان نداد و برای آنکه
ناشناخته باقی بماند، آثار خود را با نام مستعار و هنری" مسعود بختیاری"
منتشر نمود.وی با وجود اینکه تا این زمان اولین و تنها خواننده محبوب و
مشهور بختیاری به شمار میرفت،لیکن بدلیل شان والا و وارستگی و فرهیختگی خاص
خود و همچنین طبع شهرت گریز و خلوت گزین خود، تا سالهای طولانی ،بسیاری از
طرفداران و همتباران وی نام واقعی و چهره ایشان را نمی شناختند.حتی شاگردان
وی در مدارس ایذه و اهواز نمی دانستند که مسعود بختیاری همان معلم آنها
یعنی بهمن علاءالدین است.(4)
علاء الدین با ایمان به غنا و اصالت و خصوصیت هویت
بخشی موسیقی بختیاری،از نوازندگان محلی آن ،یعنی" میشکال ها" یا " توشمال
ها " به عنوان مهمترین منبع و سرچشمه های موسیقی ایل خود یاد میکرد و از
آنجا که همواره برای آنها ارزش و احترام خاصی قایل بود، نه تنها اولین و
شاخص ترین کاست وی یعنی" مال کنون" به آنها هدیه شد ، بلکه همیشه از اینکه
موسیقی محلی ایل خود و توشمال ها بعنوان میراث داران آن،همواره و بویژه در
سالهای اخیرو از جمله در مراسم هاو آیین های ایلی مورد بی مهری قرار
میگرفتند ،اظهار تاسف میکرد.
بهمن علاءالدین با اعتقاد راسخ به تولید و ارایه
آثار اصیل و مبتنی بر فرهنگ،گویش و هویت ایلی و عشایری خود و به علت علاقه
شدیدی که به موسیقی اصیل و خالص عشایری داشت ،اغلب در فصول پاییز و زمستان
که عشایر بختیاری در کوچ گرمسیری خود به مناطق اطراف لالی و مسجد سلیمان و
شوشتر نقل مکان می کردند،به میان آنها میرفت و به صورت ناشناس ، برای آنها
آوازهای محلی میخواند،به آوازهای آنها گوش میداد و یا نواهای آنان را ضبط
می کرد و از آنها برای ساختن آهنگهای خود ایده می گرفت. (۵)
علاءالدین سرانجام پس از سالها ممارست،در سال
1371،یعنی 6 سال پس از ارایه اولین اثرخود و با تحمل بسیاری از مشکلات ،
اثر شاخص دیگری را به نام" هی جار" با تنظیم و آهنگ سازی "عطاء جنگوک" و با
استفاده از اشعار و ملودی های ساخته شده توسط خود و برخی اشعار و ترانه
های فولکلوریک،با همراهی استادانه نی" علی حافظی" نوازنده برجسته نی
بختیاری و جمع دیگری از بهترین نوازندگان کشور مانند" رضا شفعیان" ،"منصور
سینکی"،"افشار نیا"،"اردشیر و بیژن کامکار"،"بهروزی نیا"،"محمود فرهمند"در
قالب گروه "شهرآشوب" به دوستدارا ن موسیقی بختیاری ارایه کرد.
دکتر" اردشیر صالحپور"،شرح نویس همیشگی آثار بهمن
علاالدین و دیگر آثار بختیاری، در شرحی که بر روی جلد این اثر نوشت ، آورده
است علا الدین در"هی جار" با اجرای ماهرانه تصنیف "می نا بنوش" که از اصیل
ترین و قدیمی ترین آواهای بختیاری است و بعنوان اثری با ابعاد عاشقانه و
تغزلی که از یک سو از عشق های پاک و بی آلایش عشایری سخن میگوید و از سوی
دیگر انعکاسی از جغرافیای منطقه ای سرزمین بختیاری نظیر "کوهرنگ" ،
"دیمه"،"لَلَر" ، "کُتُک"،و....و موقعیت های مکانی این سرزمین مانند
"پاچشمه" ، "دِر"،"برافتو" و...یا تصویر کوچ بهاره ایل در "کوگ خوانی" و
با بکارگیری استادانه عبارات و اصطلاحات فراموش شده گویش بختیاری نظیر"
همدرنگ" ، "تش و تنگ" ، "دنگل" و...در سروده های خود که درترکیبی تازه و
درعین وفاداری به اصالت های موسیقی بختیاری ساخته شده اند(6) ، موج دیگری
را در موسیقی بختیاری ایجاد کرد.
بهمن علاءالدین دو سال بعد ،یعنی در سال 1373 سومین
کاست خود را مزین به نام" تاراز"که خود نام کوهی پر رمز و راز و خاطره
انگیز در مسیر کوچ ایل خود ومعروف به داشتن کبک های خوش آواز بود را با
استفاده از اشعار وملودی های ساخته شده توسط خود و تک نوازی ماهرانه نی
"حافظی"و همراهی ضرب" محمود فرهمند "و تنظیم استادانه استاد "قنادپور" به
دوستداران خود هدیه کرد. وی در این اثر نیز براساس ملودی ها ،مقام ها و
اشعار و ترانه ها وقطعاتی نظیر" چوب بازی" ، "شباش" ، "گله داری" بخش
دیگری از فرهنگ، آداب و رسوم ایلی بختیاری را ترسیم کرده است.در مجموع این
اثر که در آن با تصنیف ها و آوازهایی مانند "کوگ تاراز "که در آن ضمن
معرفی" کوگ "بعنوان پرنده مورد علاقه در ایل ،شادی حزن انگیزی را که مخصوص
همتباران خود است و "بی قرار" که به لحاظ ادبی از طنزهای ظریف روستایی
برخوردار است و یا "آخی وای" که تجسم حسرت ها و دلتنگیهای" وارگه نشینان"
گرمسیری است و یا" ستین دل" و" هیاری" که وقایع مهمی نظیر همبستگی و
سلحشوری مردان و زنان ایل را با رمزی و اعجازی که باب تازه ای به لحاظ
مضمون و گام جدیدی در ادبیات آهنگین و حماسی ایل است و... بعنوان اثری
ممتاز که جدای ازتازگی و تنوع شعر و موسیقی و اجرا ،به لحاظ کاربرد مفاهیم
فرهنگی و غنای فولکلوریک و بدلیل استفاده از اصطلاحات بکر و اصیل و نیز
صراحت و صحت و سلامت دقیق گویش بعنوان منبع ومرجعی برای زبانشناسان معرفی
شده است(7).
بهمن علاءالدین در سال 1375 چهارمین کاست خود را با
نام "بر افتو " این بار هم با تنظیم "استاد منصور قناد پور" و نوازندگی"
شهریار فریوسفی"،"جمال جهانشاد"،"حسن ناهید" ،"اردشیر ،اردوان وارژنگ
کامکار" و تک نوازی نی "استاد حافظی" و به اهتمام استاد"فریدون شهبازیان"
منتشر کرد. بنا به اظهار دکتر صالح پور وی در این اثر نیز بخش دیگری از
زندگی و فرهنگ ایل بختیاری بویژه توقف و ماندن جوانان و مردان را در گرمسیر
برای "دِرو" ، بهنگام کوچ ایل به "سردسیر" و حدیث حسرت، دلتنگی،هجران ودوری
از دیار ویار و گرما وکار طاقت فرسا و نفس گیر "دِ رو" در "آواهای برزیگری"
یا" گرمسیری" را روایت کرد. علاوه براین "براَفتو" در مجموعه خود تنوع و
گوناگونی موسیقی ایل بختیاری را در بر داشته ،همچنانکه در تصنیف زیبای
"بهار" با مضمونی اجتماعی و پویا و با بدعتی تازه انسان را چون چشمه ای
جوشان نه چون مردابی ایستا به جنبش و حرکتی زلال و برای همبستگی بیشتر و
تاراندن دشمن نوید داده و جانفشانیها و از خود گذشتگی ها را یادآوری میکند
و یا تصنیف "بهار" که حکایت قول و قرار و بهار به عاشقان ساده دل ایل است و
یا" گُلِ ناز" که دلخونیهای پر رنج و بیوفایی هاست که گویی شبهای بی مهتاب
کوچ را تصویر می سازد و یا در تصنیف" برافتو" ناپایداریهای بهار زود گذر
عشق و جوانی را اشارت می کند.همچنین در قطعه بی کلام "چهار دستمالی "چوپی
رقص بختیاری به شکلی زیبا احساس می شود و یا آواز" شَووخی" که دیگر بار
حکایت شرف و خون و حماسه های ایل را به قالبی بیاد ماندنی روایت میکند و در
نهایت "دی بلال" که شناخته شده ترین ملودی تغزلی بختیاری چونان حدیث عشق
گویی،کز هر زبان که می شنوی نا مکرر است.(8)
علاءالدین در تداوم و استمرار تلاشهای خود و با وجود
گلایه های بسیا ر از وضعیت حاکم بر شعر وموسیقی اصیل وسنتی و فولکلوریک ،
بخش دیگری از سروده ها و ساخته های خود را در سال 1377 در کاست دیگری با
نام"آستاره" با تنظیم ماهرانه و قطعات بدون کلام "استاد قنادپور "و همراهی
برخی دیگر از نوازندگان برجسته کشوراز جمله" حسن ناهید" ، "شهریار
فریوسفی"،" جمال جهانشاد"، "مجید اخشابی" ، "محمود فرهمند"،"رسول بهبهانی"
،"سهیل ایوانی" و...طراحی جلد "بهروز غریب پور" منتشر کرد .
صالح پور در شرح خود بر روی جلد این کاست نیز از "
آستاره"،بعنوان مجالی ویژه برای بازپردازی به اصالتها و ارزشهای ایل یاد
کرد که در آشفته بازار چند ساله موسیقی بختیاری ، فارغ از دغدغه های
سوداگرانه روزگار تنها و تنها به حفظ اصالتها می اندیشید و همچنان پاسدار
ارزشهای غنی و ادبی موسیقی بختیاری به شمار میرفت.به اعتقاد وی کاست
"آستاره" در نقش "بهار دلتنگی ها" و "صدای راستین ایل" است که از حنجره
صمیمی و بی آلایش بهمن علاء الدین در دغدغه غربت دلتنگیها مترنم
گردید.آوایی برگرفته از چشمه سارهای زلال کهسار بختیاری همراه با بغض های
جاری کارون و عطش حسرتنا ک کوچی خاموش به" وارگه های فراموشی"...در ادامه
نوشته وی آمده است: در آوانگاره های قومی،"آستاره" و ماندگاری تصاویرش از
حداکثر ظرفیت ها و قابلیت های گویشی و موسیقایی بختیاری مدد بسیار گرفته و
علاءالدین بعنوان خواننده آن با توان والای نغمه سرایی اش و اشراف به چم
وخم های زندگی کوچ زیستی، مضامینی بکر و مبانی فرهنگ اصیل عشایری را به
حنجره تغزل کشانده،بی آنکه از مردم فاصله گرفته باشد، با استعانت از واژگان
از یاد و "ویر" رفته و زبان محاوره برگرفته از زندگی عشایر،آینه دار تمام
نمای مظاهر مختلف زندگی آنان گردیده است.
ترانه "کاشکی" نیز سروده ای آرمانی است که از اعماق
حسرتها و دلتنگی های همیشگی ایل برخاسته است که تغزلی سرشار از تصاویر شفاف
و زلال که هر بختیاری روح و جان اصیل خود را در انعکاس چشمه های جوشان پر
مهر و محبت و لبریز همیشگی اش باز می یابد و همنوا میگردد...بی گمان در
کاشکی" طنین صدای ایل "خلاصه می شود.همچنانکه در ترانه "کَوگِ نازنین" به
سبب برخورداری و دیرینگی اسطوره ها و همزیستی انسان وطبیعت ،خواننده در
توالی و تناوب تنهایی و دلتنگی هایش با کبکی خوشخوان به همدلی و همنوایی
نشسته است و از بخت و رنج روزگار و"رشته شدن دل" و "لیشی تنهایی"خویش به
صورت حزین شکواییه سر می دهد که :مرا دیگر تاب و توانی نمانده است... و..."
بیو برس به دادم" . در تصنیف"گِردِواری " نیز سوزو بریزهای انسانی را در می
یابیم که چشم انتظار ره می پاید و شب هنگام که سیاه چادرها به سیاهی شب
پیوند می خورند در آستانه " بُهون"آستاره ای با تیغِشت تابناکش "تَش به کار
به شوگار" می نهد . (9)
اما، دوره سوم فعالیت هنری بهمن علاءالدین با کوچ وی
از اهواز به "کرج"درسال 1379 شروع و تا پایان حیات پربارش ادامه پیدا
میکند.در واقع وی علیرغم درخواستهای مکرر هواداران و دوستان و دوستداران
خود جهت سکونت یا سفر به خارج از کشور،نه تنها به دیدار از مناطق روستایی و
عشایری علاقه بیشتری نشان می داد بلکه با وجود دوری از دیار خود ، همچنان
ارتباط خود را با عشایر و مناطق عشایری و روستایی حفظ کرده و این بار که
علاوه بر " سرگرونی روزگار" و " تهینایی و سنگینی دل " مجبور به تحمل غم"
دِیری" و فاصله از دیار و سرزمین نیاکان خود نیز شده بود ، با احساسی حسرت
برانگیزتر و علاقه ای تازه تر و جدیتی بیشتر به سرودن شعر و ترانه و ساختن
و خواندن آهنگ پرداخت و در حالیکه در "تنهایی غریبانه" و" خلوت محجوبانه"
خود ترانه ها و ملودیها و اشعار بی نظیری مانند"چَو" ، "بِندار"
،"کُنار"،"مالِ زیر"و...را ساخته و در تدارک انتشار رسمی برخی از آنها در
قالب دو کاست جدید خود بنامهای" بهیگ "و "گرفگار" بود و در حالیکه هنوز
نغمه ها و نواهای دل انگیز و ناگفته های بسیار در دل آیینه ای و حنجره
بلورین خود داشت،"خسته" از"رسم زمونه " و" دَنگ و فَنگ روزگار"و با "دل چی
آسمون پاک" و همواره "تهینا" و "عاشق" خود،"گرفگار نیرنگ زمونه شده "و با
دل ِ"همیشه بیقرار" و" ِ دردمند " خویش با ایل و دیار و تبار و همتباران و
دوستداران خود بدرود گفت و همچون "کوگ تاراز" ، با "دو بال اِسبید ی" که
همیشه از خدا طلب میکرد ،"بال اَوشنون" به "آسمون"،همانجایی که به گفته خود
هیچ" غم نیِد" پرکشید وبرای ابد خاموش شد وغم عمیقی را بر پیکر ایل و دیار
خود نهاد.بهمن علاالدین،اگرچه خیلی زود و از همان ایَام کودکی به رسم و جبر
زمانه مجبور شده بود به خاطر ادامه تحصیل و کار از شیوه زندگی ایلیاتی
وعشایری نیاکان خود دوری گزیند،اما وی که همانند سایر همتباران اصیل خود از
روحیه ای "آزاد منش "و "ایلیاتی" و از بسیاری دیگر صفات و خصلت های انسانی
و نیکوی" عشایری "برخوردار بود ، همواره به تحولات و رویداد های
سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی جامعه که منجر به ایجاد فقر اقتصادی
وفرهنگی در جامعه و فراق و دوری هموطنان و همتباران خود از یکدیگر و از
بسیاری از اصالت های فرهنگی ملی و محلی و قومی خود شده بود،"حساس"
،"ناراضی"و"بسیار نگران" بود.وی اگرچه خود همیشه از این وضعیت احساس
ناراحتی کرده و "خسته" بنظر میرسید،ولی متاثر از تحولات فوق، همواره سعی
داشت در آثار خویش همتباران خود را به وحدت ،همدلی،همیاری،عشق،امید،پیکار
با درماندگی وسیاهی،نیکی ،تلاش و کوشش و صفا وصمیمیت و بازگشت به هویت و
اصالت های فراموش شده فراخوانده و مرحمی بر رنجها و آلام آنها باشد.این
احساس خستگی را که در اواخر عمرش افزونتر نیز شده بود، میتوان در آخرین
اشعار و ترانه های سروده شده وی به خوبی درک کرد.
بهمن علاءالدین با وجود درخواستهای مکرر و بیشمار،
از داخل و خارج از کشور،بجز حلقه ای محدود ازنزدیکان و دوستان قدیمی و
عمدتا همکاران فرهنگی خود، بندرت کسی را به حضور می پذیرفت ،و نه تنها
علاقه ای به حضور در مجالس و محافل رسمی و غیر رسمی نداشت، بلکه علیرغم
درخواست ها و دعوت های مکرر از طرف رسانه های صوتی –تصویری،بویژه برنامه
ها وکانال های سراسری و مراکز مختلف استانی صدا و سیما و ماهواره ای و
همچنین مطبوعات سراسری و محلی برای اجرای برنامه یا انجام مصاحبه ویا
تقاضا های متعدد از جانب افراد ، مقامات، نهادها و گروههای مختلف داخل و
خارج از کشور برای برگزاری کنسرت و یا حضور در مراسم های مختلف و ... بنا
به برخی دلایل و از جمله ویژگیهای شخصیتی خود اعتنایی نشان نداد و به مدت
حدود 25 سال حاضر به پذیرفتن این دعوت ها و درخواستها و حضور در رسانه ها و
یا ظاهر شدن در انظار عمومی نشد.
وی حتی حاضر به درج هیچ توضیح ، عکس یا تصویری از
خود بر روی جلد هیچ یک از کاست های خود نشد و بجای آن سعی داشت بر روی جلد
هرکاست تصویر یکی از نماد های ایل خود را که با محتوای آن کاست بیشتر
تناسب و همخوانی داشت به جامعه معرفی کند.در واقع وی درحالیکه در طول
سالهای طولانی حتی چهره اش برای بخش زیادی از همتباران و هوادارانش
ناشناخته مانده بود، اما طی این مدت طولانی در کنج و خلوت تنهایی خود
بزرگترین خدمات را به ایل خود کرد تا اینکه سرانجام وی درسالهای
1379،1380،1381و با مساعد تر شدن اوضاع عمومی کشور برای فعالیت های فرهنگی
و هنری، بنا به اصرار دوستان نزدیک خود و به منظور ترویج ارزشهای فرهنگی
ایلی خود حاضر به اجرای کنسرت در شهر اهواز شد که بدنبال استقبال چشمگیر و
سپس تقاضاهای مکرر دیگر هم تباران خود، در برخی دیگر از شهرها نظیر مسجد
سلیمان ، باغملک ، ایذه ، شهرکرد و.....با برگزاری مجدد کنسرت و اجرای
مستقیم برخی آهنگ های قدیمی و جدید خود برای علاقمندان وهمتباران خود در
این شهرها موافقت کرد.
علاءالدین، نه تنها به عنوان یک خواننده ،برخوردار
از لحن و صوتی آریایی و اسطوره ای بود ،بلکه بدلیل برخورداری از پشتوانه،
پیشه و پیشینه فرهنگی در سرودن شعر و ترانه و همچنین خلق ملودی تبحر خاصی
پیدا کرده بود و به بنا به گفته یکی از صاحب نظران شاید از محدود خوانندگان
ویا تنها خواننده ای بود در ایران_ واحتمالا در جهان_ که بیشتر آثارش از
نظر شعر ،ترانه وملودی ساخته شده توسط خود وی باشد.(10) وی که بدون بهره
گیری مستقیم از محضر هیچ استاد و معلمی و تنها به مدد ذوق و استعداد ذاتی و
الهی و همچنین پشتکار و سلامت نفس خویش توانسته بود،بنا به گفته یکی از
صاحب نظران ،به چنان شناخت و تسلطی در اجرای آواز بختیاری برسد که همطراز
اساتیدی مانند" قمر" ، "اقبال آذر"،"صیف"و"شجریان" از اندک خوانندگان "آواز
خوان" ایران قرار گرفته" (11) و" نقش مهمی در بازسازی ،گردآوری،خوانش جدید
و مدرن و برکشاندن موسیقی بختیاری ایفا کند واین موسیقی را با ردیف آوازی
موسیقی ایرانی هماهنگ نموده و به نمایش بگذارد"(12)و علیرغم اینکه حتی یکی
دیگر از صاحب نظران از ایجاد سبک مستقل و متمایزی از موسیقی بختیاری توسط
آن هنر مند فقید که از آن به "موسیقی علاء الدین" نام می برد، یاد
میکند،(13) لیکن وی در مقابل درخواستهای مکرر افراد مختلف برای پذیرفتن
مقام استادی ایشان و پذیرش آنان بعنوان شاگرد ، با متانت و فروتنی خاص خود
،با رد این درخواست ها، همواره منکر چنین مقامی برای خود شده واگرچه گاهی
برخی ازخوانندگان جوان را به حضور می پذیرفت و راهنماییهایی را نیز به
ایشان ارایه و یا مورد تشویق قرارمی داد ،ولی هیچگاه حاضر به پذیرفتن عنوان
و کسوت استادی وپذیرش کسی بعنوان شاگرد رسمی خود نشد.
وی که خود پر آوازه ترین راوی عشق های پاک و ساده
ایلیاتی بود و همواره عاشقانه ترین ترانه های ایلی خود را می سرود ،هیچگاه
دل به عشق های زمینی نسپرد و پس از فوت پدر خود ، متعهد انه و دلسوزانه
سرپرستی خانواده وبویژه مادرخود، که او را عاشقانه دوست می داشت و همچنین
خواهران خود و فرزندان آنها را بعهده گرفته وهرگز تن به ازدواج نداد و روح
همیشه عاشق ، ساده و نجیب ایلیاتی خود را به عشقی آسمانی، ابدی و جاودانه
پیوند زد.
بهمن علاء الدین که عمر خود را عاشقانه و بی هیچ
خواهش و آلایشی وقف احیا و پاسداشت فرهنگ ،ادبیات،گویش وتاریخ وشعر و
موسیقی ایل خود کرده بود و شهرت و محبوبیتش نه به مدد حضور در رسانه ها و
یا تبلیغات ،بلکه تنها بواسطه ارائه آثاری،هرچند بسیار محدود ،اما فاخر و
اصیل بود؛ نزد صاحب نظران و هوادارن جایگاه شاخص و ممتازی یافت و علاوه بر
اینکه از دیدگاه آنان در کنار بزرگانی همچون "سردار اسعد بختیاری" و "داراب
افسر بختیاری"، بعنوان یکی از بزرگان قوم بختیاری به شمار رفت که هر کدام
نقش مهمی در حفظ هویت و اصالت های این قوم و شناساندن و سربلندی آن در میان
سایر اقوام گردیدند، بلکه به عناوین مختلفی نظیر:"پدر شعر و موسیقی و آواز
بختیاری"،"صدای ماندگار ایل "،" اسطوره موسیقی بختیاری"،"خسرو آوازبختیاری"
،"خواننده ی بی همتا"،" سلطان آواز بختیاری"، "آخرین راوی زندگی کوچ
نشینی"،"یک اتفاق تکرار ناشدنی در موسیقی بختیاری" ،"صدای راستین ایل
بختیاری"،"پدر موسیقی بختیاری"،"ققنوس آواز بختیاری"، "خنیاگر بزرگ جنوب"
،"کبک خوشخوان بختیاری"،"کبک تاراز"،"فردوسی بختیاری"،"خنیاگر خوش
قریحه"،"تک ستاره موسیقی بختیاری"،"نغمه سرای ایل"،"حنجره قبیله"،"پرچمدار
شعر و موسیقی بختیاری"،"بلبل زاگرس"،"بزرگمرد ایل بختیاری"،"هنرمند و
فیلسوف پر آوازه کشور"،"سردار سخن و سالار آواز بختیاری"،"صدای
آریایی"،"صدای زردکوه"،"صدای ملکوتی"،"آستاره بی بدیل آسمان ایل"و....ملقب
گشت و همچنین بعنوان صاحب نقش هایی مانند :"مسلط به فرهنگ ،تاریخ ،ادبیات و
لهجه بختیاری"،"وفور و چیرگی در استفاده و بیان الفاظ واژگان اصیل و
کهن"،"احاطه به تصنیف ها و آواز های محلی"، " بی نظیر" در "پاسداشت گویش"
،"احیای کلام ولغات و اصطلاحات محجور" ،"معرفی اسطوره ها و مشاهیر بختیاری"
، "واقعه خوانی و خوانش تاریخ بختیاری" ، "پردازش سمبل ها و نمادهای ایلی"
،"سرشناس ترین خواننده موسیقی فولکلوریک ایران"، "معرفی موسیقی و آواز
بختیاری در گستره ملی و سایر اقوام ایرانی" ، "پویا نمودن و هماهنگی میان
موسیقی و ترانه های بختیاری با سایر سازها"،"اشراف به زندگی وجغرافیای
بختیاری"،"باز آفرینی هویت ایلی و.."شناخته شده است .(14)
درگذشت ناگهانی بهمن علاءالدین (مسعود بختیاری)که
عمر خود را دلسوزانه در راه اعتلای فرهنگ و هنر قوم خود صرف نمود و با وجود
محبوبیت و معروفیت خاص و ممتازش نزد هواداران و همتباران ،همواره مظلومانه
ومحجوبانه و به دور از هر گونه میل مادی و دنیوی در خدمت فرهنگ مرز و بوم
خود و ساختن وسرودن دل انگیز ترین نوا ها و نغمه های تبار و دیار خود بود
،آنچنان تاسف و تاثری عمیق بر همتباران وی در تمام طوایف و تیره های
بختیاری اعم از چهارلنگ و هفت لنگ ، هواداران، دوستان وآشنایان وی در داخل
و خارج از کشورگذاشت که علاوه بر انعکاس گسترده آن در استانهای مختلف لر و
بختیاری نشین مانند تهران ،خوزستان،چهار محال و بختیاری
،اصفهان،لرستان،کهگیلویه و بویر احمد،ایلام و...رسانه های مختلف،بویژه
مطبوعات محلی و سراسری ، به نحوی ستایش برانگیز وکم نظیر و بطور خودجوش در
شهرها ،روستا ها ومناطق بسیاری در داخل و خارج از کشور از جمله:
تهران ، کرج ، اهواز ، شوشتر ، مسجد سلیمان ،
آبادان ، ماهشهر ، دزفول ، اندیمشک ، اصفهان ، فولاد شهر، شهرکرد ، لردگان
، باغملک ، ایذه ، هفتگل ، لالی ، قلعه تل(ایذه)،یزدان
شهر،دورود،ازنا،الیگودرز،گُتوند(شوشتر)، اندیکا(مسجدسلیمان)،جنّت
مکان(شوشتر) ،عقیلی(شوشتر)،دیناران،رامهرمز،دهدز(ایذه)،بنادر خارک و
قشم،منطقه عسلویه و....در کشورهای آلمان ، هلند ، انگلیس ، کانادا ، کویت
و ... مراسم ها و آیین های سنتی و ایلیاتی و با شکوه مختلفی در سوگ از دست
رفتن و بمناسبت های سو مین، هفتمین و چهلمین روز درگذشت وگرامیداشت یاد و
خاطره وی برگزار گردید.
در این مراسم ها و آیین ها که به همت غیرتمندانه
برخی دوستان و هواداران و حضور با شکوه و گسترده همتباران از تیره ها و
طوایف و مناطق مختلف سراسر کشور ،بویژه همتباران زاگرس نشین،آشنایان،
علاقمندان و هواداران وی و باشرکت بزرگان و دیگر همشهریان خود ازسایر اقوام
نظیر: "فارس"،"لر" ، "کرد" ، " عرب" و همچنین باشرکت هنرمندان ، فرهنگیان
،دانشجویان ،اساتید،اعضا و مدیران موسسات،باشگاهها،انجمنهاوکانونهای فرهنگی
و هنری،ورزشی ،مدیران و کارکنان برخی نهادها،ارگان ها و ادارات دولتی و غیر
دولتی،موسسات مطبوعاتی،کسبه و اصناف،اعضای شورای شهر و روستا،نمایندگان
مجلس،مقامات استانی و محلی و...برپا شد، برنامه های مختلفی نظیر: چپ نوازی
توشمال ها، نی نوازی، مدیحه سرایی ،مرثیه خوانی ،شاهنامه خوانی ،قرآن خوانی
، شعرخوانی ، نوازندگی ، ترانه سرایی،آواز خوانی و سخنرانی و... توسط
فرهنگیان،فرهیختگان ، وهنر دوستان و بویژه توسط هنرمندان ملی و محلی مانند
:علی حافظی،علی تاجمیری،کورش اسدپور،سینا سرلک ،دیدار محمودی، غلامشاه
قنبری، ملک محمد مسعودی ،شهرام براتپوری ، رحیم عدنانی،رضا صالحی ، نریمان
فاضلی و برخی دیگر هنرمندان جوان...اجرا و با برپایی "سیاه چادر" و
"بُهون" و " کُتل" و "مافه گه" وتزیین اسب و مادیان به سبک سنتیِ بزرگداشت
بزرگان و ایلمردان ایل خود،یاد وخاطره و خدمات ارزنده آن هنرمند فقید گرامی
داشته شد.
همچنین در بسیاری از این شهر ها و مناطق و روستا ها،
همتباران وی از اقشار مختلف مردم و نخبگان فرهنگی ،هنری و سیاسی واجتماعی و
مدیران و مسئولان و مقامات وکارکنان نهادهای دولتی و غیر دولتی با نصب
پرچم سیاه و پلا کارد وپوستر ویا با ارسال پیام و تاج گل و پارچه نوشته و
یا درج آگهی تسلیت و مطلب در مطبوعات سراسری و محلی و سایت های اینترنتی
یاد وی را گرامی وبا خانواده و بستگان و سایر همتباران خود ابراز همدردی
نمودند.
در واقع درگذشت بهمن علاءالدین که در طول حیات و
آثارش دعوت به همدلی و اتحاد و زندگی و عشق و صفا وصمیمیت و پاسداشت ارزشها
و نمادهای ایلی را ترویج میکرد و حیات و هنر خود را وقف پاسداشت اصالت ها
و هویت و ارزشها و نمادهای قوم خود کرده بود، و" عشق ها ،شور ها،ناکامی
هایا کامیابیهای جوانان بختیاری با آثار وی پیوند یافته و بخشی از هویت
زندگی امروز آنها مدیون آواز ها و ترانه های اوست" نه تنها بازگشت به هویت
ایلی را میان همتباران و بویژه جوانان و نوجوانان قوم خود موجب گردید و
جوششی بی سابقه را میان نخبگان و فرهیختگان و هنرمندان بختیاری و لر تبار و
بویژه نسل جدید آنها بوجود آورد و انتشار حجم گسترده ای از آثار مختلفی از
مقالات ، متون ادبی ، شعر ،ترانه ، سرود و...در مطبوعات سراسری و محلی و
بویژه در قالب انتشار ویژه نامه های متعدد و چاپ عکس ،پوستر ،سر
رسید،تقویم و....مزین به تصاویر وی و زندگی قوم بختیاری و با مضمون توصیف و
تحلیل و تمجید از نقش و جایگاه ارزنده وی در شعر ،موسیقی،ادبیات،تاریخ
،فرهنگ و....بختیاری را موجب شد ، بلکه همتباران خود از طوایف و تیره های
مختلف و نقاط گوناگون را –پس از گذشت سالهای متمادی-یکبار دیگر آنهم به
شیوه گذشتگان از جمله با پوشش و آیین های محلی گرد هم آورد و صمیمیت و
"گوگری"(برادری) را بار دیگر میان بختیاریها به نمایش گذاشت.شدت حزن و
اندوه وتاثر حاکم بر مراسمات و محتوای برنامه ها و مطالب منتشر شده به قدری
بود که از یک سو حکایت از نقش بستن زخمی عمیق بر عواطف واحساسات یک قوم و
شدت محبوبیت و منزلت آن هنرمند فقید نزد نخبگان و مردم داشت.
کثرت ، شکوه و مشارکت اقشار مختلف در مراسمات و
آیین های گرامیداشت آن هنرمند یگانه آنچنان فراگیر بود که بنا به گفته یکی
از اساتید دانشگاه و تاریخ نگاران بختیاری، در تاریخ ایران و قوم بختیاری
بی سابقه بوده و کمتر میتوان برگزاری چنین بزرگداشت هایی را حتی برای هیچ
سلطان و پادشاه وصاحب منصبی، که به نحوی کاملا خودجوش توسط مردم و بدون
دخالت هیچ نهاد دولتی و در نقاط مختلف کشور برگزار شده باشد ،یافت.(15)در
واقع هیچکس تصور نمی کرد که خبر مرگ این هنرمند گوشه گیر تا این حد بتواند
بختیاری ها را تحت تاثیر قرار دهد،بطوری که اغلب در سوگ او بگریند و با
تحسین و ستایش عمیق قلبی بدرقه اش نمایند.بدون تردید تنها او بود که از
چنین جایگاهی در بین همتبارانش برخوردار بود. (16)
از سوی دیگر تعدد مراسمات و درخواست ها جهت برگزاری
و ایفای نقش در برگزاری و اجرای برنامه در این مراسم ها از سوی همتباران و
علاقمندان آنچنان گسترده بود که بمنظور هر چه بهتر برگزار کردن و ایجاد
هماهنگی میان برگزار کنندگان مراسمات در شهرها و نواحی مختلف و خانواده
وبستگان آن هنرمند فقید،جمعی از فرهیختگان ایل بختیاری وبرخی
ازعلاقمندان،دوستان و بستگان وی بنام ستاد گرامیداشت آن هنرمند فقید تشکیل
وتحت نظارت خانواده وی، هماهنگی و مدیریت مرکزی این مراسم ها وآیین ها را
به عهده گرفت تا علاوه بر نظارت بر برنامه ریزی و اجرای این مراسمات، در
آینده نیز به طور دایمی به مدیریت برگزاری مراسم ها و آیین های گرامیداشت
این هنرمند فقید ایل بپردازد.
این ستاد در مدتی کوتاه پس از برگزاری مراسمات و
آیین های گرامیداشت فوق،با پیشنهاد و همکاری خانواده آن هنرمند فقید،علاوه
بر چاپ آگهی های وزینِ تشکر از کلیه برگزار کنندگان و شرکت کنندگان در
مطبوعات سراسری و محلی (17)،در یک اقدام بی سابقه و تحسین بر انگیز نسبت به
تهیه و ارسال تقدیر نامه هایی برای حدود 500 نفر از برگزار کنندگان و
زحمتکشان اصلی این آیین ها و همچنین جمع آوری تصاویر و فیلم های این
مراسمات و تلاش جهت تهیه آرشیو وآماده کردن فیلمی کامل در این زمینه اهتمام
نمود ه است.
همچنین بمنظور جمع آوری ،حفظ و انتشار آثار بجا
مانده و منتشر نشده از آن هنرمند فقید،کمیته ای متشکل از برخی صاحب نظران
،فرهیختگان و هنرمندان ودست اندرکاران انتشار نزدیک به وی نظیر استاد منصور
قناد پور،حسین سیفی زاده، علی حافظی ،دکتر اردشیر صالح پور، بهرام علاء
الدین ،محمدرضا پیلتن،علی بداغی،امیر مولوی ،ارژنگ سیفی زاده،منوچهر آزادی
و.... با نظارت خانواده ایشان تشکیل، که این کمیته طی جلسات متعدد وانجام
مشورت ها و بررسی های مختلف، ضمن مهیا کردن مقدمات و انتشار کاست " بَهیگ
"، برنامه ریزی جهت جمع آوری ، ثبت و انتشار سایر آثار شامل اشعار ،ترانه
ها ،ملودیها و آهنگ های باقی مانده وی و همچنین تاسیس یک موسسه یا مرکز
فرهنگی –هنری به نام آن هنرمند فقید را آغاز نمود ه است.
کاست بهیگ که بر مبنای نسخه ای از ضبط خانگی آن
منتشر شده است، اثری است که قبلا براساس برخی ملودی ها و سروده های جدید و
به یاد ماندنی آن استاد فقید نظیر "وارِ نو(گرمسیر)" ،"دل اشکنده"،"آواز
کوگ خوشخون"،"شّوِ چارده"،"مُژده گونی"،"دَنگ و فَنگ" و" بَهیگ" و با نی
استاد حافظی و تنبک سعید حسین پور بصورت آزمایشی و با ضبط خانگی اجرا شده و
اگرچه پیش از این نیز بطور غیر مجاز و براثر سهل انگاری یکی از دست
اندرکاران سابق انتشار آن در سطحی محدود به دست عده ای افتاده بود،اما با
پالایش ،قطعه بندی مجدد، و در بخش هایی اجرای نوای جدید نی(حافظی) ودهل و
دایره(حسین قربانی)و اضافه کردن برخی قطعات بی کلام با ضبط استودیویی ، با
همکاری استاد منصور قناد پور،حسین سیفی زاده،مجتبی صادقی و دکتر اردشیر
صالح پوروکیانوش غریب پور(طراحی جلد)آرش میر لوحی(عکس) ، در تیرماه سال
جاری(1386) آماده و به دست علاقمندان رسید.
بهیگ،اگرچه دست تقدیر مهلت و مجال وصالش را به خالق
آن یعنی بهمن علاالدین نداد، اما اثری است که به لحاظ قرار گرفتن علاءالدین
در اوج بلوغ و پختگی از نظر سرودن شعر و ترانه های غنی و استفاده فراوان از
ترکیبات و استعاره ها ی بدیع و واژگان اصیل بختیاری و خلق آهنگ ها و ملودی
های جدید ،متنوع و بی نظیر ،اجرای استادانه و ماهرانه آوازها و تصنیف ها و
برخورداری از صوت و لحنی اسا طیری، می تواند نمونه ای دیگر از جایگاه رفیع
وی در موسیقی نواحی و فولکلورایران و منشاء تحولی دیگر در موسیقی و شعر
بختیاری قرارگیرد.
دکتر صالح پور بار دیگر در شرحی که بپیوست بهیگ
نوشته است،در ابتدا با اشاره به باور ناپذیر بودن مرگ آن هنرمند فرهیخته ،
از نوا و حنجره بهمن علا الدین بعنوان یک اتفاق در موسیقی بختیاری یاد
میکند که دیگر تکرار نخواهد شد،صدایی که عصاره فرهنگ چند هزار ساله نژادگان
زاگرس بود،آوایی برآمده از زخمها،درد ها،ورنجهای همیشگی که عشق و صمیمیت
ایل در تار و پود حریرگون صدایش موج می زد.صدایی که هویت ما بود....و سپس
می نویسد:... دریغ از صدای راستین ایل بختیاری که به خاموشی نشست.دریغ از
آن آفتاب روشن فرهنگ و هنر ایل که با حنجره تغزل و حماسه، عمری برای ما
خواند و مواریث کهن و نغمه های اجدادی را در گوش گنبد گیتی طنین انداز
کرد....حنجره ای که سبزی بهار را تداعی میکرد و...غرور گمشده ایل را در ما
زنده میکرد....آوایی که نشانگر هویت ماست...و ادامه می دهد:... دریغا که ما
سزاوار چنین شیونی نبودیم و...سرتاسر زاگرس غرق ماتم است و بخت انگار
سالهاست که از بختیاری ورگشته...همه جا نوای سرنا و دهل بلند است و دختران
گیسوان را در باد پریشان کرده اند..از آن همه شکوه و هیبت ایل تنها یک صدا
مانده بود که آنهم از ما دریغ شد....وحالا ما در جستجوی صدای تو
میگردیم،صدایینظر کرده" و "خداخو کرده" که از چشمه جانت می جوشید و گویی از
موهبت فره ایزدی برخوردار بود....صدایی ژرف و لطیف که به بُهونی و سیاه
چادری می مانست که به مهر خود همه فرزندان ایل را به رسم و آیین ایلی کنار
یکدیگر می نشاند....وی در ادامه می نویسد: ....خواندی از عشق وهجر وتنهایی
و جوانان بختیاری با صدای تو عاشق می شدند...واز عشق و وفا و آزادگی سخن
ساز کردی...خواندی در انزوا وتنهایی دور از ایل،در غربت...با یاد ایل ، ،بی
هیچ توقع وچشمداشتی...ترانه هایی که نماد همبستگی و صلابت ایل بود... ایلی
غمگین که تنها دلخوشی اش صدای تو بود....وی در ادامه با اشاره به تلاش
همراه با دلتنگی و خستگی خود و دست اندرکاران انتشار بهیگ ، بعنوان اولین
اثری که قرار است بی حضور آن هنرمند فقید تولید و به علاقمندان وی عرضه
شود، مینویسد: اشکهای ما در غم تو بر کاست میچکد.یاد تو و لحن اساطیری ات
فضا را پر کرده است،تو هستی ،همه جا هستی و اینجا جهان بی حضور تو خالی
ست...
وی همچنین در مورد برخی ویژگیهای این کاست می نویسد:
بهیگ نامی که خود برای این کاست انتخاب کرده بودی آینه تمام نمای عروسی
ایل،با همه زیباییها که نشان مهر و پیوند هاست...آداب و مناسک کامل با
اشعار زیبا و دراماتیک که شنونده به لطف صدای تو خود را در حال و هوای
عروسی احساس میکند و همه را به شادی و اشتراکات فرهنگی ایلی سهیم می
نماید...و در پایان می نویسد: ...واکنون تقابل و تعارض نام بهیگ پس از مرگ
تو و عزای تو که همیشه مردم را شاد می خواستی...و با مردم بودی و برای مردم
میخواندی...و حالا کمی آنسوتر در دشت و دمن زاگرس ...بابونه ها وشقایق های
اقلیمی به یاد تو می رویند و...صدای تو با بوی بابونه ها در هم آمیخته
است...و کبک های زاگرس ترانه های تو را عاشقانه می خوانند....تو با صدایت
فرهنگ بختیاری را منزلتی رفیع بخشیدی و تا قله های اوج وافتخار بالا
کشاندی...صدایت هر موجودی را محسوس می کرد و محسوسی را موجود....بخوان ،باز
هم بخوان،ایل تشنه صدای توست و...بدان که آیین صدا خاموشی نیست.(18)
در تحلیل دیگری ، یکی از دیگرنویسندگان همتبار معتقد
است با خوانش شعر قطعه بهیگ ،آن چه بیش از همه به چشم می آید استعاره های
فراوان و ستاره های درخشانی است که علاءالدین درواپسین روزهای زندگانی این
جهانی اش به دوستداران ایل بزرگش تقدیم کرده است. استعاره به مجاز برای
بسیاری از صور خیال نهفته در متن، وتصویر سازی های شاعرانه وکنایات
وتلمیحات ، وستاره به معنای اشارات دقیق استاد به آیین عروسی دربختیاری
است؛ و اصراری که ایشان در نکو داشت و نگه داشت این آیین دارد.
در این قطعه، هر دو مورد یاد شده با ظرافت و هنرمندی
تمام گنجانده شده است.
ابیاتی که به این تصویرسازیهای بیبدیل ، چیده شدند بسیار جاندار و جذابند
و شکوه خاصی به فرم و محتوا دادهاند...و بیتردید تکتک ابیات این
غزلوارهی محلی به انواع صورخیال و آرایههای برجسته و تفکر برانگیز ادبی
آذین بسته شده است.
از نظر وی مشخصهی دیگر این قطعه ،سرشاریاش از
ستارههای آیینی بختیاری آن هم از نوع شادیانهی جشن ازدواج است... که
مسعود بختیاری در این قطعه و نیز با شناخت و تسلطی که بر سطور مستور موسیقی
و پردهها و مقامهایش دارد، این آیین نیکو را همچون نسخهایی مانا و قاب
گرفته به یادگارگذاشته است.
وی در ادامه می نویسد: مسعود در آخرین اثر خود
برای چندمین بار علاقهاش را،بل آرزویش را به دور هم جمع شدن تمام مال و
ایل ،در یک شب پرستاره در دشتهای فراخ بختیاری نمیتواند کتمان کند! و...
معتقد است آن هنرمند فقید بااستفاده از واژه های کهن و با اصالت مانند
"اَنگِشت" به جای "ذغال".... یادآور دغدغههای فردوسی بزرگ در واژه گزینی
فارسی بوده است.درادامه این نوشته آمده است :مسعود،نوازندهی ساز سرنا،این
ساز سازگار با صفا و صلابت ایل را فرا میخواند تا در مقامهای"چوپی"
و"ترکه بازی" و "سحرناز" آهنگهای خویش را ساز کند و در پینواختن مقام
"ترکی"،جوانان را به رقص"سه پا" دعوت میکند و به دهل زن هلهله آفرین ایل
میگوید آن چنان بر دهل بکوب تا گوش شیطان کَر شود و فرار کند و نتواند در
مراسم پاک عروسی جوانان ایل رخنه کند.
وی در پایان می نویسد: بازخوانی آیینی شعر بهیگ
، گویی آخرین پلان فیلم ضبط شدهای از یک مراسم عروسی است که هیچ کدام از
دقائق و رسوم ایل از چشم تیزبین شاعر پوشیده نمیماند.همه را به حضور در
جشن فرا میخواند و چشمان نگرانش، میهمان تازهی ایل را میپاید که نکند
بهیگ ِ سپید جامه در برابر چشم زخم اهریمن قرار گیرد .بنابراین در میان
اشعارکهن ومعاصر بختیاری، بدون شک شعر"بهیگ" جایگاه بس والایی خواهد داشت.
زیرا بسیاری از وجوه شعری را با خود دارد و از هرگوشه که به برون و درون
متن نگاه کنید جز ستاره و استعاره نمی بینید.(19)
در تحلیلی دیگر از بهیگ،یکی دیگر از همتباران جوان نیز با اشاره به
اینکه ...نام او اکنون و در غیابش چه شباهتی با غمآهنگی ترانه های بختیاری
دارد!....آورده است: بهمن علاءالدین با بهره گیری از پشتوانه ای غنی از
ترانه های کهن این قوم و البته با نگاهی معاصرتر و تغزلی جوان تر ، اثری به
یادگار باقی گذارده است که..... در هر کرشمه رنگی از تجلی با هم بودن و
برای هم بودن را می توانی درک کنی.... موسیقی بهیگ همچون دیگر آثار
علاءالدین به همین علائق ساده دست دراز کرده است و خوشبختی خویش را در
غنیمت شب نشینی ایل و تبسم روز می داند ... "بهیگ" می توانست "بهیگ" آثار
بهمن علاءالدین باشد،اگر نسیم وصل او را به همنوایی با خود کمی دیرتر فرا
می خواند.(20)و....سر انجام به گفته یکی از صاحب نظران، مرگ علاءالدین
میتواند نقطه پایان عصرکوچ نشینی در ایران تلقی شود؛چرا که او آخرین راوی و
نماد این عصر بود.عصری که از چهار هزار سال پیش در ایران آغاز شده و اکنون
با یک جا نشینی اجباری کوچ نشینان واپسین روز ها را می گذراند... مرگ وی
غافلگیر کننده بود وانگار زود بود که مخاطبان زاگرسی اش را در سوز بادها
رها کند و برود و انگار هنوز بودند ترانه هایی که آرزو داشتیم با صدای
سحرآمیز مسعود بشنویم اشان... و برای زاگرسیان او همان بود که" لورکا" برای
"اندلس"...و انگار این آواز مشترک همه راویان دوران های از دست رفته است که
: ترانه ای که نخواهم سرود من هرگز،خفته است روی لبانم،... ترانه ساعات گم
شده در سایه های تار...ترانه ستاره های زنده در روز جاودان...(21)و... با
این وجود،واگرچه او غریبانه رفت ،چندان که میلیونها شیفتگان وی نتوانستند
وداعی درخور با وی داشته باشند و خاک بختیاری از در بر گرفتن تن وی محروم
ماند، که دوست داشت در کفنی از برگ بلوط خاکش کنند(22)،اما.... نام ویاد او
برای همیشه در دل و بر زبان همتباران بختیاری و زاگرسی اش زنده وجاری خواهد
ماند، چون،صدا ونوای ملکوتی او برای همیشه بر فراز سرزمین بختیاری و زاگرس
می ماند،و...چون: تنها صداست که می ماند!
منبع مطالب
:http://bahman-alaeddin.blogfa.com