ضرورت آشكار نواندیشی و
نوگرایی در ادبیات معاصر و شیفتگی بسیاری از اهل ادب امروز
به نوجویی و نوآوری در شعر فارسی، گاهی سوءتفاهمی گزنده را
نیز در پی داشته و داوریهای ناشایستی را در پیوند با
ادبیات گذشتهی ایران باعث شده است. تا آن حد كه برخی از
خاماندیشان، ادبیات گذشتهی ایران را بیارزش و ناكارآمد
انگاشتهاند. و در برابر آنان، در آن سوی میدان، بسیاری از
سنتگرایانِ سنگ شده، همچنان در نشئگی غرورانگیز ادبیات
گذشته ماندهاند و از درك بسیاری از ضرورتهای نوگرایی
عاجزند.
پس از دورهی بیداری، در شعر و نثر فارسی دگرگونیهای
بنیادی ایجاد شد. اما آن همه درگیری، پرخاش و ستیزی كه از
سوی سنتگرایان علیه نیما صورت پذیرفت هرگز علیه كسانی چون
جمالزاده و هدایت صورت نگرفت. این خود نشان میدهد كه شعر
گذشتهی ما تا چه اندازه در جامعهی ادبی معاصر نفوذ
داشته و تأثیر نهاده است.
هنگامیكه نیما، با پیگیری مداوم خود، طرحی تازه در شعر
فارسی درافكند و پیشنهادهای جدیدی را برای شعر ایران مطر ح
كرد، برخی از ادیبان و شاعران سنتگرای ایرانی به خشم
آمدند،برآشفتند و در انجمنهای كهنهگرای خود برای خاموش
كردن صدای او محفلها گرفتند و توطئهها چیدند. اما از آنجا
كه حق با نیما بود، صدای او آرام آرام گسترش یافت و روز به
روز بر پذیرندگان نظرات او افزوده شد.
فریاد بلند نیما آنقدر مؤثر بود كه پردههای گوش برخی از
همان شاعران سنتگرا را لرزاند و اندكی از جذمیتهای آنها
را در هم شكست. اگر شاعرانی چون وحید دستگردی، حبیب یغمایی،
رعدی آذرخشی، لطفعلی صورتگر، جلالالدین همایی و . . .
هیچ تغییری را در روشهای سنتی بر نتافتند، شاعرانی دیگر
همچون: پرویز ناتلخانلری، محمدحسین شهریار، مهرداد اوستا،
مشفق كاشانی، حسین منزوی، سیمین بهبهانی و . . . با
تأثیرپذیری از جریانهای نوگرای شعر معاصر، هر كس به
اندازهای، در قالبهای سنتی شعر فارسی نوآوری كردند و
فضاهای تازهای تجربه شد. اشتیاق به نوگرایی و نوآوری
همچنان تا به امروز ادامه یافته و شیوههای گوناگونی تجربه
شده است.
از میان قالبهای گذشتهی شعر فارسی، غزل، در دورهی معاصر
بیش از دیگر قالبها، پذیرش یافته و بسیاری از مضمونهای
اجتماعی و انقلابی در این قالب ریخته شده است.
برخی از صاحبنظران معاصر، هیچ كدام از قالبهای شعری
گذشته و از آن جمله غزل را شایستهی شعر امروز نمیدانند؛
براهنی میگوید:
"غزل ساختمانی ایستا دارد. به دلیل این كه از عمر روابط
متحول خاصی كه منجر به پیرایش غزل شده، قرنها میگذرد. به
همین دلیل پس از گذشت پنجاه سال از عمر شعر نیمایی، بازگشت
به شكل غزل، و یا شناختن آن به صورت یكی از اشكال زنده،
فكری است ارتجاعی. میگویید نه. یك غزل نشان بدهید كه
جامعه را تصویر كند، خواهید گفت: غزل با درون انسان سر و
كار دارد. من میگویم درون ما آنچنان عوض شده كه غزل عوض
نشده نمیتواند از عهدهی ارایهی آن برآید.
… صرفنظر از اینكه ردیف و قافیه و تساوی طولی مصرعهای
غزل با دوران معاصر ما و درون پویای هستی اجتماعی و تاریخی
عصر حاضر تطبیق نمیكند، در آن، با در نظر گرفتن خشونت و
ستم حاكم بر روابط تولیدی جامعهی ما،صفایی هست كه فقط میتوان
به آن پناه برد، و چون آن صفا از آنِ زیربنای ما نیست و
مربوط به بقایای روبنای فرهنگی سابق است، سرایندهی غزل با
پناه بردن به غزل، همان كاری را میكند كه حمیدی و امثال
او با قصیده میكنند. یعنی او از طریق خطای باصرهی درونش
خیانت میكند. یعنی پناه بردن به یكی از جلوههای روبنای
فرهنگی كه زیربنایش با زیربنای معاصر فرق میكند."
یكی از كسانی كه در برابر این موضعگیری ایستاده، سیمین
بهبهانی است، او كه از نامدارترین غزلسرایان نوگرای معاصر
است، در پیوند با كاركرد غزل امروز میگوید:
"اعتقاد من این است كه غزل نوعی از شعر است كه هرگز نخواهد
مرد. البته باید بگویم كه در این دوران دیگر سرودن غزل به
سبك و شیوهی گذشتگان بیهوده و بیحاصل است. بر روی هم غزل
شاید بیشتر از انواع شعر كلاسیك بتواند با روزگار ما
سازگار باشد.
میتوانم بگویم كه الآن دورهی تجدید حیات غزل است. غزلی
كه شاعران نوآور عرضه میكنند، مفاهیم گستردهتر از حدود
معاشقه و مغازله دارد. در غزلهای بسیاری از گذشتگان تمام
اشارات به اوضاع زمان و شكایاتی از وضع محیط، در مه غلیظی
از معاشقات و مغازلات پنهان شده است. چنین است كه به نظر
میرسد غزل گذشتگان، وظیفهای غیر از پرداختن به مسایل
عرفانی و عشقی نداشته است."
ورود پدیدههای تازهی مربوط به زندگی معاصر، در قالبهای
سنتی شعر فارسی از دورهی قاجار آغاز شد، اما تفاوتی كه
سرودههای كسانی چون سیمین بهبهانی با اشعار دورهی قاجار
و مشروطه دارد، این است كه این اصطلاحات و واژههای جهان
معاصر در شعر دورهی مشروطه، آن قدر غیر هنری به كار رفته
بود كه شعر را بیشتر به یك شوخی و طنز بازاری تبدیل میكرد.
در حالی كه در بیشتر شعرهای كسانی چون سیمین بهبهانی، این
واژهها محكم و هماهنگ با دیگر اجزا و عناصر شعر، به گونهای
منطقی و اغلب تلخ و گزنده به كار رفتهاند؛ برای نمونه،
هنگامی كه ناصرالدین شاه قاجار، برای نخستین بار تلگراف
خانه را در ایران تأسیس میكند، سروش اصفهانی (وفات 1285
قمری) با همان زبان، صور خیال و بیان كهنه، در وصف تلگراف
كه پدیدهای نو بوده است، میگوید:
زین همایون كارگه كاندر جهان شد آشكار
با نگارین در میان فرسنگ اگر سیصد هزار
جاودان از من بدو این نام بادا یادگار
عاشق ار در قیروان معشوق اگر در قندهار
تا كه آگاهی مرا آرد زیار و از دیار
لحظهای از هفت منزل بیعنای انتظار
چاكر این كارگاهم، شاكر پروردگار
نافرستاده رسول و نادوانیده سوار
شادمان گشتم دعا كردم به جــان شهریــار منت ایزد را كه
آسان كرد بر عشاق كار
عاشقان بیپیك و نامه در سؤال و در جواب
كارگاه وصل خواهم كرد از این پس نام او
در یكی لحظه برد پیغام و پاسخ آورد
بامدادان آمدم گریان برِ این كارگاه
من بدو پیغام دادم زو به من آمد جواب
راست گفتی پیش اویم با هم اندر گفت و گوی
او زحال من خبر شد من خبر از حال او
چون زشهریار من آمد بدیـــن زودی خــــبر
همان گونه كه دیده میشود، جز موضوعِ تلگراف خانه، هیچ
عنصر تازهای در این شعر وجود ندارد. این شیوهی بیان در
دورههای بعد - بویژه دورهی رضاخان- نیز رواج داشت. گروهی
از شاعرانِ دورهی رضاخان به "شاعران صنایع جدیده" لقب
یافته بودند و پدیدههای تازهای چون هواپیما، اتومبیل،
دوچرخه، كارخانه، قطار، راه آهن و … را با همان زبانِ كهنه
وصف میكردند همچنان كه بهار در یكی از اشعارش مسافرت خود
را با ماشین (رخش آهنین پی) چنین به نظم كشیده است:
نشستیم و برون جستیم از ری
نخوابیدیم و میراندیم مركب
به تنها میزبان از عدد بیش(؟)
فـــــرو مــــاندیم یك ســــاعت زرفتـار من و یاران به
رخش آهنین پی
میان شهر تهران و قم آن شب
اُتُل سنگین و بار ما زحد بیش
میـــــان راه پـــــنچر گشـــــت رهـــوار
برخی از شاعران اندكی معاصرند، برخی تقریباً معاصرند و
برخی بسیار معاصرند. آنان كه در همهی حوزهها و عرصهها
آشناییزدایی و نوآوری میكنند از دیگران معاصرترند.
آن دسته از شاعران معاصر كه خواستهاند در قالبهای سنتی
نوآوری كنند، هرگز همانند هم نیستند. برخی از آنان تنها در
حد بیان مضامین و مفاهیم جدید نوگرایی كردهاند، و در حوزههای
دیگر كاملاً سنتی ماندهاند. برخی از آنان، به تصویرسازیهای
تازه روی آوردهاند و در حد آفرینش صورتهای تازهی خیال
از شعر گذشته فاصله گرفتهاند. برخی دیگر با فاصله گرفتن
از مفهومهای كلی و روی آوردن به عینیتهای جهان پیرامون
خود، كوشیدهاند تا سرودههایشان چونان آینهای روشن،
تصویرهای زندگی امروز را بازتاب دهد. بیشتر این سرودهها
بدون رخداد حادثهای در زبان پدید آمدهاند. اما برخی
دیگر از سرودههای معاصر تنها همانندی كه با شعر گذشته
دارند، در وزنِ عروضی آنهاست و بجز عنصر وزن، هیچ همسانی
با شعر سنتی ندارند. در این مجال اندك فرصت پرداختن به همهی
اینگونهها و امكان بررسی جریانهای موجود در قالبهای
سنتی شعر معاصر وجود ندارد. اما برای آشنایی اندك با اینگونه
از نوآوریها، برخی از آنها را باز مینماییم.
شعر دورهی مشروطه تنها در به كارگیری زبان مردمی و بیان
مفاهیم تازهای همچون آزادی، قانون، مجلس و … با شعر گذشتهی
خود تفاوت كرد. اما از آنجا كه گلویِ فریاد مردم شده بود،
تپنده و انگیزنده بود. از دیدگاه ادبی ضعیف و از دیدگاه
اجتماعی پویا و پُربار بود. این شعر بیش از اینكه "شعورانگیز"
باشد "شورانگیز" بود، اما نمیتوانست سمت و سویی فرازمانی
و فرامكانی بیابد. شعر این دوره تنها، وسیلهای برای بیان
مضامین جدید اجتماعی شده بود. در هیچ دورهای از دورههای
شعر فارسی به شدت دورهی مشروطه، زبان به ابزار و وسیلهی
صِرف تبدیل نشده بود. در این دوره، مفاهیم انتزاعی و ذهنی
پیشین و مضامینی چون مدح پادشاهان، وصف فصلها و … جای خود
را به مضامینی عینی و اجتماعی داد.
رابطهی جامعه و ادبیات، رابطهای دوسویه است. همان گونه
كه تحولات اجتماعی بر ادبیات تأثیر میگذارد، ادبیات نیز
در روند تحولات اجتماعی میتواند نقشی بسزا داشته باشد.
تأثیر این رابطهی دوسویه در دورهی مشروطه به خوبی
هویداست. جریانات انقلاب مشروطه، زبان ادبی، بویژه شعر را
از سلطهی دربار و تكلفات ادبی ناشی از آن رهانید و با
خروج شعر و نثر از انحصار خواص، موجب رواج آن ها در میان
عامهی مردم شد. این رهایی نیز به نوبهی خود بر روند
انقلاب مشروطه و پیروزی آن اثر گذاشت. ادبیات برای نخستین
بار آینهی انعكاس دردها و رنجهای مردم به زبان آنان شد و
این امر از سوی دیگر موجب نشر حقایق در میان مردم، بالا
رفتن آگاهی سیاسی و در نتیجه ترغیب آنان به انقلاب شد.
بعد از آن كه شور و التهاب جریانات دورهی مشروطه فرو نشست
و شعر نیمایی در جامعهی ادبی ایران راه باز كرد، در شیوهی
بیان و زبان بخشی از شعر سنتی نیز تغییراتی پدید آمد:
خانلری كه از خویشان نزدیك نیما بود، در دورهی دوم زندگی
خود روابط مناسبی با نیما و اندیشههای او نداشت، اما تا
حدودی به نوعی تازگی و نوجویی و تحول ادبی اعتقاد داشت. او
اوزان و بحور فارسی را آن قدر متعدد و فراوان میدانست كه
لازم نمیدید، شاعر برای گفتن هر نوع شعر، اوزان را بشكند
و یا شعر آزاد بگوید.
از شاعرانِ دیگری كه در این دوره، به برخی از نوگراییها،
روی خوش نشان دادند، توللی است. فریدون توللی كه در آغاز
شاعری از شیفتگانِ نیماست، آثار نیما را كه پس از افسانه
سروده شده نمیپسندد، و آن را "كلاف سردرپیچ" و نوعی
انحراف در شعر فارسی گمان میكند. توللی نوگرایی را در حدِ
ساخت صور تازهی خیال، زبانِ سادهی امروزی و بیان احساسات
فردی و شخصی میپذیرد. او در مقدمهی نخستین مجموعه شعر
خود (رها) كه در سال 1329 منتشر میشود، شیوهی بیانی سنت
گرایانِ دورهی خود را محكوم میكند و با بیانی طنزآمیز
مینویسد:
"برای كهن سرایان مقلد امروز، یك بسته شمع، چند بوته گل،
چند شاخه عود، چند مثقال زعفران، چند سیر بادام، یك قرابه
شراب، یك ظرف نقل، یك دسته سنبل، چند قبضه كمان، چند دانه
لعل، چند اصل سرو و سه چهار بلبل و پروانه كافیست تا
آنها را با كلماتی از قبیل كنعان و مصر و خسرو و شیرین و
یوسف و زلیخا در هم ریخته، پس از پركردن فواصل وسیع الفاظ
با ساروجهای ادبی "همی" و "همیدون" و "مرمرا" و استخدام
عناصر اربعه و اصطلاحات شطرنج و احیاناً آوردن چند لغت
مصدوم و عجیب الخلقه از قبیل "نوز"، "نك"، "هگرز" و
"افرشته" كه به عقیدهی ایشان باعث استحكام كلام خواهد شد،
چند منظومه ساخته و پرداخته تحویل شما دهند و شگفت این كه
این گروه با افروختن صد "شمع" در یك چكامه نیز - كه گاه
منظرهی شب هنگام زیارتگاهی مرادبخش بدان میبخشد -
نخواهند توانست تابش دلپذیر یك شمع حافظ را در اشعار
تقلیدی خویش منعكس نمایند."
خانلری، توللی، ابتهاج، مشفق كاشانی و شاعران دیگری كه در
این دوره در قالبهای سنتی شعر فارسی به نوآوری روی آورده
بودند، بیش از همین مقدار، پیش نیامدند. شكل ذهنی غزلهای
اینان همانند غزلهای سنتی بود و پیوند طولی ابیات این
غزلها همچنان ضعیف مانده بود. مضمون اشعار این شاعران
اغلب در سوز و گدازها و آه و نالههای عاشقانه و رمانتیك
باقی مانده بود و در برخی از این سرودهها هنوز صورتهای
كهنهی برخی از واژگان به چشم میخورد: گهی (به جای گاهی)،
نگه (به جای نگاه)، اوفتادم (به جای افتادم)، اِستادهای
(به جای ایستادهای) و …
تفاوت این سرودهها با سرودههای كاملاً سنتی در شیوهی
سادهی بیانی، نزدیك شدن به زبانِ مردم، صور تازهی خیال و
فرو نهادن برخی از سنتهای كهنهی ادبی بود. و شاعرانی
همچون مهدی حمیدی، معینی كرمانشاهی و شهریار اشعاری سرودند
كه كاملاً شخصی، فردگرا و جزیینگر بود و این ویژگیها از
همان ویژگیهایی بود كه در شعر نیما و پیروان او برجسته
شده بود.
محمدحسین شهریار، از شاعران صمیمی و ارجمند معاصر نیز در
این دوره نامی بلند برآورده بود، اما با همهی ارادتی كه
به نیما پیدا كرد، كوششهای او برای نو شدنِ شعرش، چندان
به كامیابی نرسید و در همان سطح شعر باقی ماند. ذهنیت
شهریار یك ذهنیتِ سنتی بود و بیشترین نمودِ نوگراییهای او
به استفاده از واژگان و تعبیرات عامیانه محدود ماند و
سرودههای او از نظر یكدستی و سلامت زبانی حتی به اشعار
كسانی چون رهی معیری هم نمیرسد. اما یادآوری این نكته نیز
ضروری به نظر میرسد كه نیما در پیوند با شهریار و شعرِ
"هذیانِ دل" او گفته است: "شهریار، تنها شاعری است كه من
در ایران دیدم. دیگران، كم و بیش، دست به وزن و قافیه
دارند. از نظر آهنگ به دنبال شعر رفتهاند و از نظر جور و
سفت كردن بعضی حرفها، كه قافیهی شعر از آن جمله است. اما
برای شهریار، همه چیزی علیحده است ... ." 9
شعر "دو مرغ بهشتی" شهریار كه در سال 1323 سروده شده،
اشاره به پیوند نیما و شهریار دارد. و این بجز غزل "شاعر
افسانه" است كه شهریار در وصف نیما سروده است. نگاهی گذرا
به چند بیت اول این غزل ، نشان میدهد كه شهریار صادقانه و
صمیمانه نیما را دوست دارد ولی بافت و زبان شعرش همچنان
سنتی مانده است:
نیـما غـم دل گـو كـه غریبانـه بـگرییـم سـر پیش هـم آریـم
و دو دیوانه بگرییم
من از دل این غار و تو از قلهی آن قـاف از دل بـه هـم
افتیـم و بـه جانانه بگرییم
دودیست در این خانه كه كوریم ز دیدن چشمی بهكف آریم و به
این خانه بگرییم
آخـر نـه چراغیـم كـه خندیـم بـه ایـوان شمعیـم كـه در
گوشـهی كاشانه بگرییم
این شانه پریشانكن كاشانـهی دلهاسـت یك شب به پریشانی
از این شانه بگرییم
من نیـز چو تو شاعـر "افسانه"ی خویشم بازآ بـه هم ای
"شاعـر افسانـه" بـگرییم
پیمانِ خط جـام یكـی جرعـه بـه مـا داد كز دور حریفان دو
سـه پیمانـه بـگرییم
برگشتـن از آییـن خرابـات نه مَردیسـت می مُرده، بیـا در
صـف میخانـه بـگرییم
ازجوش وخروشخُم وخمخانهخبر نیست با جوش وخروش خم و
خمخانه بگرییم
بـا وحشـت دیـوانـه بـخندیـم و نـهانـی در فـاجعـهی حكمت
فرزانه بگرییم...10
منوچهر نیستانی، سیمین بهبهانی و حسین منزوی از دیگر
شاعرانی هستند كه در ادامهی نوگراییهای شاعران معاصر در
قالبهای سنتی، گاهی بیشتر از پیشینیان خود به نوآوری روی
آوردند.
"منوچهر نیستانی از مبتكرترین غزلپردازان نئوكلاسیك
زمانِ خود است. در غزلهای نو او تلاش فراگیر در مسیر
رسیدن به فرم تازهای در غزل و گسترش امكانات و ظرفیتهای
صوری و محتوایی این قالب چشمگیر است… از ویژگیهای بارز
زبان نیستانی در دو مجموعه شعرش (دیروز، خط فاصله) و (دو
با مانع) علاوه بر سكتههای تعمدی، نوعی شكل نحوی متفاوت
است كه در قالب عبارات و جملات معترضه (غالباً) بیفعل با
كاركردهای تأكیدی، تفسیری و … حضوری فراگیر دارد." 11
اینك به غزلی از نیستانی، برای نمونهی شاهد، توجه كنید:
شب با همان ردای سیاه همیشگی
چشمت چراغ سبز و سه راه همیشگی
ماییم و ثقل بار گناه همیشگی
یك آسمان ستاره گواه همیشگی
خرگوش دیگری زكلاه همیشگی
در چشم من، جهان، پَركاهِ همیشگی
با سكهی قدیمی ماه همیشگی
سوغات روز، روز تباه همیشگی
با اشك گـرم و ســـردی آه همیشـــــــگی شب میرسد زراه،
زراه همیشگی
تردید در برابر، بد، خوب، نیستی
عاشق شدن گناه بزرگیست گفتهاند
با بیستارههای جهان گریه كردهام
خرگوشكم به شعبده میآورم برون
موی تو خرمنیست طلایی به دست باد
آرامش شبانه مگر میتوان خرید
یك باغ، بیترنم مرغان در قفس
حیف از غزل - كه تنگ بلور است- پر شـود
نیستانی، منوچهر، دوبا مانع12
حسین منزوی از دیگر شاعرانی است كه بسیاری اوقات از كهنه
سرایی پرهیز كرده است. هنگامی كه كتاب "با سیاوش، از آتش"
منزوی را كه برگزیدهی غزلهای اوست، برگ میزنیم
نمونههای متفاوتی از غزل میبینیم: نخستین غزل او با
مطلعِ زیر آغاز میشود:
دریـــای شورانگیز چشمانت چــــه زیباست آن جا كه باید دل
به دریا زد همین جاست
منزوی، با سیاوش از آتش، ص 21
این غزل، زبانی ساده و صمیمی دارد و "بیت الغزل" آن هم در
همین مطلع رخ نموده است. در این شعر، واژههای كهنه و
شكسته و صورتهای تكراری و قدیمی خیال وجود ندارد، اما
حادثهای تازه و شگفت نیز در غزل روی نداده است.
همین ویژگی در غزل چهارم با مطلع زیر نیز دیده میشود:
لبت صریحترین آیهی شكوفاییست و چشمهایت، شعرِ سیاهِ
گویاییست
همان، ص 23
در این غزل بیت زیر برجسته مینماید:
تو از معــــابد مشـــرق زمیـن عظیمتـــری كـــنون شكوه
تو و بُهت من تماشاییست
اما همچنان كه دیده میشود واژهی "كنون" (به جای اكنون)
نشانهای از كهنگیهای به جای مانده در زبان منزوی است. از
این نشانهها، نمونههای بسیار میتوان نشان داد؛ تركیبِ
"خِیام ظلمتیان" در بیت زیر یكی از آنهاست:
خیـــامِ ظلمتیان را فضــــای نوركــنــی به ذهــن ظلمت
اگر لحظـــهای خطور كنی
همان، ص 28
توصیفات عاشقانه و رمانتیك بر همهی سرودههای منزوی سایه
انداخته است و عناصر زندگی امروز كمتر در آن دیده میشود.
اما عشقی كه در این غزلها توصیف میشود عشقِ آسمانی،
ذهنی، اسطورهای و عرفانی گذشته نیست. عشقی همین زمانی و
همین جایی است كه اغلب با زبانی ساده و صمیمی بیان میشود؛
نمونهای را ببینید:
كه بر صحیفهی تقدیر من مسوّد بود
به حُسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود
اگرچه خود به زمان و مكان مقید بود
رهایی نفس از حبسهای ممتد بود
كه از جوانی من، رخصت مجدد بود
خلوص منتزع و خلسهی مجرد بود
كه بر دو راهی "دریا چمن" مردّد بود
زنی كه آمدنش خوب و رفتنش بـــــد بــود زن جوان غزلی با
ردیف "آمد" بود
زنی كه مثل غزلهای عاشقانهی من
مرا زقید زمان و مكان رها میكرد
زنی كه آمدنش مثل "آ"ی آمدنش
زن جوان نه همین فرصت جوانی من
میان جامهی عریانی از تكلف خود
دو چشم داشت – دو "سبز آبیِ" بلاتكلیف
به خنده گفت: ولی، هیچ خوب، مطلق نیست
* * * *
سیمین بهبهانی، از نخستین مجموعه شعر خود (سه تار شكسته -
1330 شمسی) - كه به شیوهی سنت گرایان سروده شده - تا به
امروز، همواره در حال دگرگونی، نوگرایی و تكامل بوده است.
شعرهای دورهی اول سیمین بهبهانی پر از تركیبهای كهنه
است، تركیبهایی چون:
شرار حرص، جام تن، آتش شوق، بادهی لذت، غنچهی عشق،
شعلهی خشم و كین، معبد عشق، امواج خیال، شرنگ غم، همای
عشق، تیر نگاه، جام زهر، خنجر ملامت، دوزخ هجر، خامهی
تقدیر و …
بهبهانی در مجموعههای نخستین اشعارش همچون "مرمر" و "جای
پا"، در دایرهی تنگ صورتهای خیالی كهنه گرفتار است و
هنوز نتوانسته، آن چنان كه باید، خود را از آنها رها كند.
اما پس از مجموعهی "رستاخیز" كمكم از آن دایرهی بسته
بیرون رفته و در مجموعههایی كه از دههی 60 به این طرف
منتشر كرده است یعنی خطی زسرعت و از آتش (1360)، دشت ارژن
(1362)، یك دریچه آزادی (1374)، جای پا تا آزادی (1377) و
یكی مثل این كه… (1379)، بسیاری از نوگراییها را تجربه
كرده است.
* * * *
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 رویكرد به قالبهای
سنتی بیشتر شد.
یكی از شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی، بازگشت به دامن دین
و سنتهای دینی بود. بازگشت به سنتهای دینی، توجه به
سنتهای ادبی را هم در پی داشت. شاعران مفهومگرای انقلاب
اسلامی، به ویژه در شرایط اجتماعی سالهای انقلاب و جنگ،
به مخاطبانی روی آوردند كه خواستار شعری موزون، ساده و
زودیاب بودند. در نتیجه، رویآوری به قالبهای سنتی شعر
فارسی، در این دوره، افزایش یافت.
حماسی شدن زبان غزل و اشارههای آشكار اجتماعی در برخی از
این سرودهها، آنها را با شعر غنایی و ذهنی گذشته متفاوت
كرد. در سرودههایی كه در پیوند با انقلاب اسلامی و جنگ
هشت سالهی ایران و عراق سروده شده، مضامینی چون: شهید و
شهادت، جهاد و مبارزه، وطن، مدح و منقبت ائمه، پرداختن به
قیام سرخ عاشورا، توجه به نهضتهای، آزادی بخش و مبارزات
ملتهای مسلمان (فلسطین، افغانستان، بوسنی و …)، ستایش
دلاوریها و جاننثاریهای رزمندگان، بیزاری از
تجملگرایی، عافیتطلبی و زندگی شهری و … بیشتر خودنمایی
میكنند.
شرایط ویژهی انقلاب و جنگ همان گونه كه در مقدمهی این
كتاب گفته شد، بسیاری از واژهها و تعبیرات تازه را وارد
شعر كرد، واژههایی كه از جنس آتش و خون و شهادت بودند و
در شعر همهی شاعران انقلاب اسلامی به فراوانی به كار
رفتند. بر اساس آماری كه آقای قیصر امینپور از كتاب "خون
نامهی خاك" نصرالله مردانی ارائه دادهاند، در این كتاب
201 بار واژهی خون تكرار شده است. پس از واژهی "خون"
واژهی "شب" با 79 بار تكرار در ردیف دوم قرار دارد.13
آثار شاعرانی مانند سیمین بهبهانی نیز از این تأثیرپذیری
بر كنار نماندند. برای نمونه، در مجموعهی خطی زسرعت و از
آتش 32 بار واژهی خون و 24 بار واژهی آتش یا در مجموعهی
دشت ارژن 33 بار واژهی خون و 20 بار واژهی آتش و … به
كار رفته است.14
برخی اوقات نیز این مفاهیم، با تعبیراتی تازه، زبانی ساده
و بیانی عاطفی سروده شدهاند؛ چنان كه در غزل "مسافر" از
محمدكاظم كاظمی ـ در وصف شهید ـ دیده میشود:
كه حتی ندیدیم خاكسترت را
دلم گشت هر گوشهی سنگرت را
بجز آخرین صفحهی دفترت را
در آن مهر و تسبیح و انگشترت را
به آن، زخم بازوی هم سنگرت را
و پوشید اسرار چشم ترت را…
به پیشانیام بوسهی آخرت را
مرا، آخرین پارهی پیكرت را
كه تشییع كردم تنِ بیسرت را
ببــــر بـــا خـــودت پـــارهی دیگرت را
***
و آتش چنان سوخت بال و
پرت را
به دنبال دفترچهی خاطراتت
و پیدا نكردم در آن كنج غربت را
همان دستمالی كه پیچیده بودی
همان دستمالی كه یك روز بستی
همان دستمالی كه پولك نشان شد
سحرگاه رفتن زدی با لطافت
و با غربتی كهنه تنها نهادی
و تا حال میسوزم از یاد روزی
كجــــا مــــیروی؟ ای مســـافر درنـگی
كاظمی، محمدكاظم، پیاده آمده بودم، ص 100
روزبه برجستهترین ویژگیهای سبكی شعر شاعران انقلاب ـ به
ویژه در دو دههی نخست ـ را به شرح زیر برشمرده است:
"ـ غلبهی بیان شعاری، روایی، گزارشگونگی؛ كمبود تأملات
عمیق شاعرانه؛ روح امید، حماسه و معنویت در آثار؛
مردمباوری؛ وفور واژگان، تعابیر، اشارات و اساطیر ملی،
دینی و عرفانی؛ بافت و بیان نومعتدل؛ پرهیز از زبان ادبی و
اشرافی شعر كهن و گرایش به زبانی مردمگرا؛ گسترش روح
معترض یأسآمیز در شعرها (از دوران پس از جنگ)."15
در فضای پس از جنگ، شعر فارسی دو گرایش عمده یافت:
1- شعر آرمانگرا، كه در تلفیق فرم و محتوا میكوشید.
2- شعر آرمانگریز، كه بیشتر به فرم و ساختار میاندیشید.
شاخهی آرمانگرا، در وجه غالب، شامل شاعران انقلاب بود كه
اكنون با مسایل تازهای مواجه شده بودند: گرایش جامعه به
مدرنیسم و مصرفگرایی، كمرنگ شدن ارزشها و اصالتهای
دوران پیشین، مفاسد اجتماعی و اقتصادی نظیر ارتشا، اختلاس،
اشرافیگری، خاندان سالاری، بیبندوباری، افت اخلاقی، جنگ
بین فقر و غنا، تخاصمات سیاسی و …، این چالشها، غالب
شاعران این طیف را به واكنشهای متفاوتی كشاند: عدهای
همچنان به دفاع از هنجارها پرداختند، برخی در عین نگرش تلخ
اجتماعی، به بینشی انسانگرایانه و شبهفلسفی روی آوردند،
عدهای نیز از سرِ نومیدی به تغزل و تغنی عاشقانه مشغول
شدند، و پارهای از شاعران منفرد و منفعل نیز كه خلع
انگیزه شده بودند، عرصه را ترك كردند … ."16
در دههی هفتاد شاعران جوان، با تأثیرپذیری از جریانهای
تازه در شعر آزاد، غزلهایی سرودند كه بیشتر به فرم و
ساختار میاندیشید و از امكانات مطرح شده در شعر پیشرو
ایران بهره میجست.
حال چنانچه بخواهیم به طور كلی برخی از گونههای نوآوری
در انواع قالبهای سنتی شعر معاصر را به كوتاهی بشماریم،
موارد زیرگفتنی مینماید:
ـ فراموش كردن برخی از سنتهای مرسوم ادبی گذشته، از قبیل
تضمین، استقبال، ترصیع ردالصدر علیالعجز و … .
ـ رها شدن از تنگنای صورتهای كهنهی خیال كه به گونهای
تكراری آزاردهنده شده بود و تركیبهایی چون موی میان، قد
سرو، كمان ابرو و . . . از نمونههای آشكار آن است.
ـ بیرون آمدن از دایرهی بستهی جهاننگری سنتی و رها شدن
در اندیشههای آزاد.
ـ شریك كردن خواننده در كشف شاعرانه و خوانش شعر.
ـ بهرهگیری از واژههای تازه (بومی، محاورهای، اصطلاحی،
خارجی و …)
ـ ساخت تركیبهای نو.
ـ پرداختن به موضوعات روز و پدیدههای تازهی جهان معاصر.
ـ فاصله گرفتن از ذهنیتهای قدیمی و نزدیك شدن به عینیت
جهان پیرامون.
ـ به كارگیری وزنهای تازه.
ـ روی آوردن به تصویرها و نمادهای جدید.
ـ تأثیرپذیری از برخی رفتارهای تازه و تصرفات زبانی در شعر
آزاد.
ـ شكستن شیوههای نوشتاری در برخی از سرودهها، تصرف در
برخی از قالبهای ثابت سنتی و آمیختن آنها با هم.
ـ اجازه دادن به كاركرد جریان سیال ذهن.
ـ هنجارگریزی، نحوشكنی و حذفهای مكرر در شعر.
ـ بهرهگیری از امكانات بیانی هنرهای دیگر به ویژه سینما،
تئاتر و … .
* * * *
اینك برای روشنتر شدنِ گفتههای پیشین، نمونههایی از
گونههای مختلف نوگرایی را در قالبهای سنتی باز میبینیم:
در سرودهی زیر از اخوانثالث، تنها تصویر تازه از طلوع
آفتاب است كه به شعر تازگی داده است؛ اما تركیباتی چون:
"آینهی آه"، "زرّین دود" و واژههایی چون "آفاق"،
"پرّید"، "فلاخن" و "ردا" نشانه هایی روشنی از كهنگیهای
برجای مانده در زبان اخوان است:
یك بار دگــر ز خوشهی سیگــار در آیـــنه آه و دود
خــرمــن كرد
مشرق چـــیق طـــلایی خـود را برداشت به لب گذاشت روشن كرد
زریــــن دودی گـرفت عــالم را آفــــاق ردای روز بـــر
تــن كرد
پـــرّید از آشـــیان پرستــو جلد كـــی سنگ پرنده در
فلاخن كرد؟
الـــبرز كــلاه سرخ بر سر داشت بـــرداشت قـــبای زرد بر
تن كرد…
اخوانثالث، تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم، ص 123
و در سرودهی زیر از محمدعلی بهمنی - از غزل سرایان نامدار
امروز- علاوه بر تصویر تازهای كه از نشستن ملخهای شك به
برگ یقین حاصل شده، مضمون "زرد جویدن" و "سبزترینم" و "ابر
كردن" نیز بر تازگی آن افزوده است. ضمناً تركیبها و
واژههایی چون "زریندود"، "ردا"، "فلاخن" و . . . كه در
شعر اخوان بوی كهنگی میدادند، در اینجا نیستند:
نشستهاند ملخهای شك به برگ یقینم ببین چــه زرد مــرا
میجوند سبزترینم
ببین چــگونه مرا ابر كرد خاطرههایی كه در یـكایـكشان
مــیشد آفتاب ببینم
شكستنی شدهام اعتـــراف میكنم اما ز جنس شیشهی عمر توام
مزن به زمینم …
بهمنی، گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، ص 135
در این سروده تصویر، مضمون و بیان تازه دیده میشود، اما
هنوز برخی از همانندیهای خود را با شعر گذشته حفظ كرده
است و حضور عناصر زندگی امروز در آن دیده نمیشود.
در سرودهی زیر، به ویژه مضمون بیت سوم - كه به نیما اشاره
دارد- فضای شعر را امروزیتر كرده است:
ناودانها شرشر باران بـــیصبریست آسمان بــیحوصله حجم
هوا ابریست
پشت شیشه میتپد پیشانی یك مـــرد در تب دردی كه مثل زندگی
جبریست
و سرانگشتی به روی شیشههای مـات بار دیگــر مینویسد:
"خانهام ابریست"
امینپور، قیصر
اما در سرودهی زیر، حضور عناصر زندگی امروز، فضای شعر را
نوتر كرده است:
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
باد خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
در ستون تسلیتها، نامی از مـا یــادگـــاری خستهام از
آرزوها، آرزوهای شعاری
لحظههای كاغذی را روز و شب تكرار كردن
آفتاب زرد و غمگین، پلههای روبه پایین
صندلیهای خمیده، میزهای صف كشیده
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
روی میز خالی من صفحـهی بــاز حـــوادث
امینپور، قیصر، روزنامه اطلاعات، سوم اسفند، 1372، ص 11
* * *
*
پیوند عمودی غزل در شعر شاعران نوگرای دو دههی اخیر،
بیشتر از طریق بیان روایی و داستانی ایجاد شده است؛ برای
نمونه چنانچه مجموعه غزل "مردِ بیمورد" محمدسعید میرزایی
را ورق بزنیم به كمتر غزلی بر میخوریم كه روایت داستانی
در آن نباشد. از میان همهی این سرودهها، تنها چند بیت از
یك غزل را برای نمونه باز مینگریم:
قطار ریخت بـه شهـر و رسیـد دریـا، رود زنی پیاده شـد و
رفـت: مـرد، غمگیـن بـود
نـگـاه كــرد، و لبـخـنــد زد: سـلام آقـا! و بـعـد،
فـاصلــهی سنگفـرش را پیمود ...
و مـرد، بـا چمدانـی پـر از ستـاره، صدف كـنـار
پـنـجــرهی زن رسـیــد، ابــرآلــود
ـ سـلام، مـاه بـرای شمـا، صدفهـا هـم چـه خـوب بـود كـه
میآمدید، با من، زود!
ـ نه من نمیآیم، چـون كه خوب میدانم، دوباره میكشدت سوی
خویش، ماهِ حسود!
ولـی تـو بایـد ...، دریای مضطرب غریـد؛ و بعـد، زن را با
دستهـای خویـش، ربـود
سپیده، یك زن و یك مرد، خفته بر ساحل زنـی كـه مثـل پـری
بـود: مرد، عاشـق بود
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 94
همچنین زبانِ ویژهی بهرامیان، در غزل زیر، مضمونی عاشقانه
را كه عمری به درازای عمر آدمی دارد، با فاصله گرفتن از
كلیگویی و ذهنیتگرایی، به شیوهی روایی اینگونه شیرین و
تازه بازآفریده است:
در بین آن جماعت مغرور شبپرست
حالا درست پشت سر من نشسته است
این سومین ردیف نمازی خیالی است (؟)
اللهاكبر و اَنا فی كل واد ... مست
الا هوالذی اخذ العهد فی الست
او فكر میكنیم در این پرده مانده است
آمد درست زیر شبستان گل نشست
یك تكه آفتاب نه یك تكه از بهشت...
این بیت مطلع غزلی عاشقانه است
گلدستهی اذان و من و های های های
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
(یك پرده باز پشت همین بیت میكشیم)
با چشمهای سرمهای ... ان لااله ... مست
هر جا كه هست پرتو روی حبیب هست
آن شب مگر فرشتهای از آسمان نبست
مهرتهمانشب ...اشهد ان... در دلم نشست
نمنم نما (نما) نماز تو در بغضِ من شكست
الا هوالذی اخذ العهد فی الست
سبحان رب هر چه دلم را ز من گسست
سبحان ربی الـ ... من و سارا دلش شكست
سبحان تا بهكی من و او دست روی دست؟
تا اهدنا الـ ... سرای تو راهی نمانده است
افتادم از بهشت بر این ارتفاع پست
سارا سلام ... اشهد ان لا اله ... تو
دل میبری كه ... حی علی... های های های
بالا بلند! عقد تو را با لبان من
باران جل جل شب خرداد توی پارك
آن شب كبو...(كبو)... كبوتری از بامتان پرید
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
سبحان رب هر چه دلم را ز من برید
سبحان ربی الـ ... من و سارا ... بحمده
سبحان ربی الـ ... من و سارا به هم رسیـ ...
زخمم دوباره وا شد و ایاك نستعین
مغضوب این جماعت پُر های و هو شدم
* *
* *
سارا گمانم آن طرف پرده مانده است
یك پرده باز بین من و او كشیدهاند
بهرامیان، محمدحسین17
گونههای نوآوری
پیشتر از این گفته شد در سرودههایی كه امروزه در
قالبهای شعر گذشتهی فارسی پدید آمدهاند از سادهترین
گونههای نوآوری كه بهكارگیری واژههای تازه است تا
پیچیدهترین آنها كه شكستن نحو جملههاست، دیده می شود و
اینك نمونههایی از این گونهها را بازمینگریم:
واژهها
همان گونه كه واژههای گوناگون در شعر آزادِ امروز،
اجازهی ورود یافتهاند، در بسیاری از قالبهای سنتی
نوگرای امروز، نیز همین حضور دیده میشود. در این گونه از
سرودهها، هیچ واژهای، خود به خود، غیرشاعرانه نیست و هر
واژه، اصطلاح یا تركیب میتواند، با تغییر جنسیت خود و
ورود به شعر، به جنس شاعرانه تبدیل شود. این واژهها از
گونههای بومی، محلی و محاورهای گرفته تا واژگان ادبی،
اصطلاحی و خارجی را شامل میشوند.
نمونهها:
- رگهای زمانه گویی ازگردش خون خالیست
دل از تـپـش افــتـاده در ساعـت دیــواری
بهبهانی، سیمین، رستاخیز، ص 74
- سارا چه شادمان بـودی بـا بقچههای رنگینت
شال و حریر ابریشم كالای چین و ما چینت…
بهبهانی، سیمین، گهوارهی سبزافرا، ص 540
ـ سرد و تیره، بینی دلش خرده شیشه دارد گلش
وین سرشت بر باطلش بـا كه سازگـاری كنـد
بهبهانی، خطی ز سرعت و از آتش، ص 62
وز دنـگ دنگ ساعت دیــوار خستــهام ـ بیــــزارم از خموشی
تقویم روی میــز
بهمنی، محمد علی، گزینه شعر، ص 30
شـــهـر قتـــل هـــوش در پــای حشیش ـ شهــــر رهن آب و
شهــــر پـول پیش
عزیزی، احمد، كفشهای مكاشفه، ص 37
ـ خــطـر، رمـل، تــوفــان شـن مــاسههــا زمــیــن،
مــین، كـمـیــن، رد قناسّههــا
گــرا، مـنطـقــه، دوربــیــن، زاویـــه شهـیــــدان
گــمـنــام دهــلاویــــــه
بـرافـراز رایــت كـــه گــاه تــك اسـت در این سینـه صـد
مشـت نارنـجك اسـت
بیگی حبیب آبادی، پرویز، آن همیشه سبز، كنگرهی سرداران
تهران، ص 15
ـ صد كلاغ و یك شاهین، رعد رعد خون یاسین
یـك فرشتـه بفرستیـد مـاه رفتـه روی میـن
قزوه، علیرضا، شقایقهای اروند، ص 325
ـ ای درختان بیثمر چونتان باد و چندتان باد را تكه تكه
كرد، شاخههای بلندتان
آفت باغهای ماست زردی پوزخندتان نیش دارید مثل مار! بدتر
از سیم خاردار
كاكایی، عبدالجبار، آوازهای واپسین، ص 42
و اینك یك غزل با واژهها و اصطلاحات گوناگون در علوم
پزشكی امروز:
من مردهام نشان كه زمان ایستاده است
و قلب من كه از ضربان ایستاده است
مانیتور كنار جسد را نگاه كن
یك خط سبز از نوسان ایستاده است
چون لختهای حقیر نشان غمی بزرگ
در پیچ و تاب یك شریان ایستاده است
من روی تخت نیست. من اینجاست زیر سقف
چیزی شبیه روح و روان ایستاده است
شاید هنوز من بشود زندگی كنم
روحم هنوز دل نگران ایستاده است
اورژانس كو؟ اتاق عمل كو؟ پزشك كو؟
لعنت به بخت من كه زبان ایستاده است
اصلاً نیامدند ببینند مردهام
شوك الكتریكیشان ایستاده است
فریاد میزنم و به جایی نمیرسد
فریادهام توی دهان ایستاده است
اشك كسی به خاطر من درنیامده
جز این سِرُم كه چكه كنان ایستاده است
شاید برای زل زدنم گریه میكند
چون چشمهام در هیجان ایستاده است
ای وای دیر شد، بدنم سرد روی تخت
تا سردخانه یك دو خزان ایستاده است
آقای روح! رسمی شده دادگاهتان (وزن؟)
حالا نكیر و منكرتان ایستاده است
آقای روح! وقت خداحافظی رسید
دست جسد به جای تكان ایستاده است
مرگم به رنگ دفتر شعرم غریب بود
راوی قلم به دستِ رمان ایستاده است:
یك روز زاده شد و حدودی غزل سرود
یادش همیشه در دلمان ایستاده است
یك اتفاق ساده و معمولی است این
یك قلب خسته از ضربان ایستاده است
تركیبها
یكی از شگردهای همیشگی شعر فارسی برای تشخص دادن به زبان،
تركیبسازی بوده است.
پس از انقلاب اسلامی برخی از شاعرانِ سنت گرا بیشترِ تلاشِ
خود را برای نوگرایی، بر تركیب سازی متمركز كردند و با
آمیزش تازهی برخی از واژهها یا اضافه كردنِ واژههای
تازه به همدیگر، تركیبهای تازهای را در زبانِ شعر پدید
آوردند؛ نصرالله مردانی یكی از برجستهترین شاعران
تركیبساز است. كه در كتابِ "خون نامهی خاك" او بسیاری از
این تركیبها را میتوان بازیافت. برای نمونه - بدون این
كه از میان سرودههای او نمونهای ویژه را برگزینیم. -
تركیبهای چند سطر اول نخستین سرودهی كتاب "خون نامهی
خاك" را بازمینگریم:
روح خورشید در آیینهی میعاد شكفت
غنچهی بستهی دل در دم میلاد شكفت
بر لب خشك زمان چشمهی فریاد شكفت
تا در اندیشهی ما شور تو افتاد شكفت
آفتابی شد و در ظلمت بیداد شكفت
نقش زخمیست كه از تیشهی فرهاد شكفت
نام نورانی تو در افق یاد شكفت
آب و آتش به هم آمیخت در آغاز حیات
سینهی سرد زمین صاعقهی عشق شكافت
بادهی سبز دعا در خم جوشندهی دل
ریخت هر قطرهی خون تا ز گلوگاه فلق
بر لب كوه جنون خندهی شیرین بهار
مردانی، نصرالله، خون نامهی خاك، ص 1
مثنویهای احمد عزیزی نیز پر از این گونه تركیبهاست:
كــوچــزاد دیــگرستـانهــا مــنم ساكـــنِ آن
سـوتــرستــانهـا مــنـــم
عزیزی، احمد، كفشهای مكاشفه، ص 8
نقــره پــاشِ دشتِ خوابستان مـنــم آبـــشار
آفــتــابــستـان مـــنــــم….
همان، ص 143
برای تركیبهای تازه در سرودههای معاصر، مثالهای فراوان
وجود دارد كه برای پرهیز از درازی سخن، از یادكرد آنها
درمیگذریم؛ اما یادآوری این نكته بایسته مینماید كه
اشتیاقِ شاعرانِ معاصر به تركیبهای حسآمیزی شده و
تركیبهای پارادوكسی بسیار بیشتر از دورههای پیشین شده
است. اگر بخواهیم تنها در سرودههای احمد عزیزی، این
تركیبها را نشان بدهیم، كتابی فراهم خواهد آمد. برخی از
تركیبهای عزیزی از گونهی تركیبهای سبك هندی هستند.
تصرف زبانی
پیش از این - در بخش زبان- دربارهی انواع تصرفات زبانی در
شعر آزاد امروز سخن گفتیم، در این جا تنها نمونههایی از
این تصرفات زبانی كه در قالبهای سنتی شعر معاصر صورت
پذیرفته نشان داده میشود:
بنویس قنداق نوزاد بر ریسمان تـاب میخـورد بــا روز با
هفته با ماه بر بــام بیانتظاری
بنویس كز تن جدا بود آن ترد آن شاخهی عاج بـا دستبندش
طلایی، با ناخنانش نگـاری
بهبهانی، سیمین، خطی زسرعت و از آتش، ص 130
در مـن نشسته به نــرمی تخدیر سـبز بهاری تكـرار آبــی
بـاران، تسلیــم زردِ قنــاری
بهبهانی، سیمین، مجموعهی اشعار، ص 569
ای خالی شگفت صدف چون واژهگاه آه واسف تاوان زود باوریام
دیری شد كه با تو شد سپری
همان، ص 532
ای كـــبود شب وادی یــله در خون بــیتو خــفته در آغــل
گرگان گـــله در خون بـیتو
معلم، علی18
تــو از سخــاوت سیـال بـــاغ مــیآیـی تــو از وسیــعِ
گــلستــان داغ مــیآیــی
هراتی، سلمان19
بــا ایــن غــروب از غـم سبز چمن بگو انــدوه
سبــزههــای پــریشان بـه من بگو
ابتهاج، هوشنگ، آینه در آینه، ص 213
باغی كه طراوت را از جـاری خـون دارد باغـــیست كه گلبرگش
پاییز نمـــیداند
بهمنی، محمدعلی، گاهی دلم …، ص 57
خـــوشا هــر بــاغ را بارانـی از سبــز خـــوشا هـــر دشت
را دامـــانـی از سبز
بـــرای هـــر دریــچه سهــمی از نـور لــب هـــر
پــنجـــره بـــارانـــی از سبز
امین پور، گزینهی اشعار، ص 134
بانـوی "بیچـه اسـم"! چـرا؟ بایـدم چه كرد؟ بـا اشـتیـاقِ
"بـیچـه كنـم"، عـشـقِ "بـیچـرا"!
تـقـویـمِ "بـیچـه روز" ورق زد مـرا و رفـت بـا یــادِ
"بـیكـدام جـهـت" راهِ "بــیكـجـا"
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 98
و این لوكیشن نحس آخرش فقط مرگ است بكش (نمینفسد) هــا!
نمــیكــشد انـگار
ابوالحسنی، محسن20
*
* * *
تغییر و تنوع لحن
یكی ازشگردهای نوآوری در شعر معاصر تغییر لحن در متن شعر
به تناسبهای گوناگون است. این شگرد در برخی از سرودههایی
كه امروزه در قالبهای سنتی سروده شدهاند نیز راه یافته
است؛ بویژه در غزلهای معاصر، این تنوع و تغییر لحن بیشتر
دیده میشود، كه میتوان نمونههای فراوانی را برشمرد. اما
در این جا تنها به یكی دو نمونه بسنده میشود:
- مــیان جـالیز مـیدوم كـنار بزغالهای سیاه به متن
تصویر كودكی نشسته ابهامِ سال و ماه
میان جالیز میدوم بُزَك به دنبالِ مـن دوان فكنده پاهای
جَلدمان كدوبنان را به خاك راه
"بزی، بدو! هی، بُزی بدو! بخور، بیفشان، بكن، بریز
نمیبرد كس به ده خبر از آن چه كـردی چـنین تـباه
بهبهانی، گهوارهی سبز افرا، ص 555
… كودك شدیم انگار هر دو، (شش سال من كوچكتر از او)
باز آن حیاط و حوض و ماهی، باز آن قنات و وحشت و چاه
"قایم نشو پیدات كردم!، بیخود ندو میگیرمت ها!"
افتادم و پایم خراشید، شد رنگ او از بیم چون كاه
بهبهانی، یكی مثلاً این كه، ص 106
… در را گشود و زد به خیابان و مـحو شد در عــابــرانِ آن
هـمه، شـد نـاپـدید زن
"آقا، سلام! قرص"… لبش طعم گریه داشت شورابــههــای روی
لـبش را مــكید زن…
علیاكبری، رضا، زنی به افق انارها، ص 65
*
* * *
پایان ناتمام و آغاز ناگهان
یكی دیگر از این شگردها، پایان ناتمام و یا آغاز نابهنگام
برخی از سرودههاست. شاعر گاهی شعر خود را به گونهای
ناتمام رها میكند تا خواننده هرگونه كه بخواهد، پایان آن
را بازسازی كند و گاهی نیز شعرش را به گونهای آغاز میكند
كه گویی بخشی از گفتههایش را پیش از آن گفته است تا
خواننده بتواند نانوشتههای شاعر را، بنابر سلیقهی خود هر
طور كه خواست بخواند؛ برای نمونه دو بیت آغازین غزل "ردپا"
چنین است:
... و رفت، مثـل هـمانها كــه ناپــدید شدند و ردپـای
كـسی كــه نـمیرسیـد شـدنـد ...
و خــیـره مـاند، دو چـشم سپیــد در مهتاب ـ چــقدر چـشم،
هـمان مـاه، نـاامیـد شدنـد!
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 87
غزل "ترانهی میلاد" اینگونه آغاز میشود:
و انسان هر چه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد
شـب میـلاد بـود و تـا سحـرگـاه آسمـان رقصیـد
به زیر دست و پای اختران، آن شب زمان گم شد
قزوه، علیرضا، شبلی و آتش، ص 29
ردیف "از" در غزل "باد تو را میبرد" شاعر را ناگزیر كرده
است تا پایان شعر، به گونهای ناتمام با این بیت به پایان
برسد:
نگــاهِ دخـــتركی سال ســوم انــگــور و حـــال و روز
دلــم باز میدهد خبر از …
خوانساری، هادی، كلاویای ش ك س ت ه، ص 85
همچنین است ردیف "و" در بیت پایانی غزل "تیرباران" از
میرزایی، كه پایانی خوش و درنگآمیز دارد:
و مردِ مُرده به حرف آمد و پریشان گفت:
دو حاكمند بر این شهر شوم، شیطان و ...
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 77
و ردیف "كه" در این بیت پایانی از غزل "مردِ بیمورد":
و مردِ بیمورد، میرود و میمیرد و پیش از مردن، میخورد
تأسف كه ...
همان، ص 15
از دیگر ویژگیهای بسیاری از غزلهای معاصر انسجام روابط
طولی غزل است، بیان روایی و داستانی و نمایشنامهای بسیاری
از غزلهای معاصر عامل اصلی انسجام در طولِ سروده شده است،
برای نمونه میتوان صدها سروده را مثال آورد كه تنها به یك
نمونه بسنده میشود:
فرقی نداشت ساعت و روز و دقیقهاش
این بار، هیچ حرف ندارد سلیقهاش
دستی كشید روی تفنگ عتیقهاش
خود را ولی نه - مثل زنِ بدسلیقهاش…
آدم چه فرق دارد قلب و شقیقهاش؟
بر دكمههای تنبل روی جلیقهاش
لبخند زد به ساعت روی جلیقهاش
مو شانه كرد، ریش تراشید و عطر زد
بر صندلی نشست، و كبریت زد به پیپ
- همراه این، چقدر پدر قوچ و میش كشت!
در لولهی تفنگ، گلوله گذاشت، گفت:
شلّیك! گُمپ!… بعد گلی مخملی شكفت
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 131
البته غزلهای فراوانی هم در دورهی معاصر سروده شده است
كه در آنها، همانند اغلب غزلهای گذشتهی فارسی قافیه و
ردیف شاعر را به هر سو كشیده و موجب آشفتگی فرم درونی شعر
شده است و اگر برخی از این گونه سرودهها وحدت مضمون
دارند، بیشتر یك مضمون ثابت را به گونههای مختلف و با
تشبیهات و تصویرسازیهای رنگارنگ گسترش داده و در همهی
غزل پهن كردهاند. به عبارت دیگر هر بیت از سروده، همان
بیت قبلی است كه به زبانی دیگر توصیف شده است.
وزن
یكی دیگر از شگردهای هنجارگریزی در شعر معاصر، بهكارگیری
وزنهایی است كه پیش از آن، در شعر فارسی پیشینه نداشته و
یا از وزنهای كم كاربرد بودهاند.21 البته این شیوه از
دورهی قاجار كمكم آغاز شد. "در آثار دورهی بازگشت برخی
از اوزان جدید رواج یافتند. اوزان جدید در زمانهای متأخر
در آثار صفای اصفهانی و الهی قمشهای نیز به چشم میخورد.
در زمانِ ما نیز كسانی مانند سایه، سمین بهبهانی، حسین
منزوی و چند تن دیگر، غزلیاتی به اوزان تازه دارند.22 در
حوزهی نوآوریهای وزنی، نیز سیمین بهبهانی از شاعران دیگر
شاخصتر عمل كرده است:23
بهبهانی در پیوند با هماهنگی اوزان شعرش با پدیدههای
زندگی امروز گفته است:
"به خاطر دارم كه صاحب المعجم میگوید: بنای مصاریع بر
اوتاد مفرده یا اسباب مفرده یا فواصل مفرده ناخوشایند است.
مثلاً اگر مصرعی بر وتدهای مفرد بنا شود مثل فع فع فع فع
فع فع به نظر شمس قیس ناخوشایند است. من شعری دارم كه گویا
در "دشت ارژن" چاپ شده، به نام " - هی ها، هی ها، ره بگشا"
كه میشود فع فع فع فع فع فع. من الهام آن را از زنگ و
چراغ چرخان آمبولانسهای زمان جنگ گرفتهام. محتوای شعر
نیز بر تفكر هذیان آلودهی یك زخمی كه در آمبولانس به
بیمارستان میرود، نهاده شده است. اگر چه زنگ آمبولانس و
چشمك چراغ خطر و گردش چرخهای گردان با این وزن هماهنگی
دارد، اما از یكنواختی آن نمیتوان منصرف شد. من برای وزن
كاری نمیكنم. جز آن كه با محتوا متولد میكنم. مثل آدمی
كه خصایلش باید با وضع جسمیاش همخوان باشد. 24
… به این ترتیب من وزنهای تازهای به دست میآورم كه هیچ
گونه آشنایی با واژگان خاص ندارند. و میتوانند پذیرای فكر
تازه باشند چون وزنهای قدیم بخصوص وزنهای خاص غزل با
واژگان و تصویرهای خاص خود چنان ذهنها را آموخته كرده كه
تخطی از آن واژگان و تصویرها تقریباً غیرممكن میشود."25
برخی از شاعران معاصر در قالبهای غزل و مثنوی از وزنهای
بلندی استفاده كردهاند كه پیش از آن مرسوم نبوده است.
مانند بیت زیر از مطلع یكی از غزلهای علیرضا قزوه كه از
دوازده ركن رمل تشكیل شده است:
آن سه تكه ابر را پیچیده برخود روی دوش چـارزندان بـان
مـیآید
در غروبی سخت محزون سخت ابری آخرین سردار از میدان میآید
قزوه، علیرضا، دستی بر آتش، ص 186
و غزلی با مطلع زیر از حسین منزوی كه هر بیت از 12 ركن
تشكیل شده است:
در چشمهای شعلهورت آن روز چیزی فرو نشسته و سركش بود
چیزی هم از قبیلهی خاكستر، چیزی هم از سلالهی آتش بود
در نینی دو چشم درخشانت هم خنده برق میزد و هم خنجر
در آتش نگاه پریشانت مـــابین مهـر و كیـــنه كشاكش
بــــود
منزوی، حسین، با سیاوش از آتش، ص 139
همچنین است بیت زیر از مطلع غزلیكه هربیت آن از دوازده
ركن رجزتشكیل شده است:
خورشید خم شد بر زمین افتاد خاك از اهوراییترین پر شد
از عطــر خــون تــازه گـرم گرم دستان پرمهر زمین پر شد
رسول زاده، جعفر، شقایقهای اروند، ص 126
شكل و ساختار
از نمونههایی كه پیش از این برشمرده شد، به سادگی میتوان
دریافت كه میزان نوگرایی در سرودههای مختلف، متفاوت است.
برخی از این سرودهها در صور خیال، برخی دیگر در اندیشه،
برخی در بهرهگیری از وزنهای جدید، برخی در زبان، برخی در
نگاه نو و … نوآوری كردهاند. سرودههایی هم هستند كه
بیشتر این عناصر همراه با هم، در آنها رخ نموده است. برای
نمونه به غزل زیر - كه چند بیت از آن را پیش از این
خواندید- بنگرید:
"در حجمی از بیانتظاری"
در حجمی از بیانتظاری زنگ بلند و سوت كوتاه:
- "سیمین، تویی؟"
آوای گرمش
آمد به گوشم از آن سوی راه
یك شیشهی می، پرنشئه و گرم غلغل كنان در سینه شارید
راه از میـان انـگار بـرخـاست بوسیدمش گـــویی بناگاه
- "آری، منم" خاموش ماندم…
- "خوبی؟ خوشی؟ قلبت چطور است؟"
(چیزی نگفتم، راه دور است.)
- "خوبم، خوشم، الحمدالله!"
(شش سال من كوچك تر از او)
باز آن قنات و وحشت و چاه:
بیخود نَدو، میگیرمتها!"
شد رنگ او از بیم چون كاه
بوسید، یعنی: خوب شد، خوب
بر پلهای نزدیك درگاه…
وآن مـــــیوه نـــارس چــــیده آمــــــد كودك شدیم انگار
هر دو
باز آن حیاط و حوض و ماهی
"قایم نشو، پیدات كردم!
افتادم و پایم خراشید؛
زخم مرا با مهربانی
بنشست و من با او نشستم
(آن دوستـــــی نشكـــفته پــــــژمـــــــرد
آن كــــودكـــیهــا، حیــف و صــد حیــف! ویــــن
دیـــرســـالــی، آن و صـــد آه!")
- "حرفی بزن! قطع است؟"
- "نه، نه!
من رفته بودم سالها دور
تا باغهای سبز پرگل تا سیبهای سرخ دلخواه"
- "حالا بگو قلبت چطور است؟"
- "قلبم؟ نمیدانم، ولی پام
روزی خراشیدهست و یادش یك عمر با من مانده همراه…"
بهبهانی، سیمین، یكی مثلاً اینكه، ص 107- 105
در این غزل، همان گونه كه دیده میشود، بسیاری از عناصر
شعرِ آزاد معاصر حضور دارد؛ شیوهی بیانِ روایی، تركیبِ
لحنِ محاورهای و رسمی، شكل نوشتاری نمایشنامهای، شكستن
شكلِ مرسومِ مصراعها، حضور پدیدههای زندگی
امروز(مكالمهی تلفنی)،ساختار منسجم در روابط طولی شعر و…
همه از مواردی هستند كه تازگی و نوگرایی را در این سروده
به نمایش میگذارند.
براهنی ـ بیتوجه به اینگونه از سرودهها ـ در تفاوتِ
زبان اشعاری كه امروزه در قالبهای سنتی سروده میشود، در
جایی گفته است:
"بزرگترین فرقی كه شاعران به اصطلاح "كلاسیك" امروز ایران،
با شاعران طرفدار نیما یوشیج دارند این است كه آنها اغلب
ذهنی ادبی دارند و یا زبان و بیان و شكل كارشان بكلی از
ادبیات سرچشمه میگیرد؛ و اینان - یعنی شاعرانی كه به حق
لقب "معاصر" میتوانند گرفت- با زبانی سر و كار دارند كه
با زندگی معاصر،هم عصر و هم وزن است؛ و منظور از زبان
معاصر، زبانی است كه هم اكنون ایرانی امروز بدان تكلم
میكند؛ زبانی كه ظرفیت شاعرانهی لبالب دارد و میتواند
در دست شاعری باقدرت كمالیابد و تلطیف گردد و بهصورت
طلای ناب شعر درآید."26
اگر این چنین باشد كه براهنی گفته است، برخی از سرودههای
بهبهانی از بسیاری از سرودههای آزادِ شاعرانِ نامدار،
زبانی سادهتر و امروزیتر دارد. برای مثال: بسیاری از
شعرهای شاملو زبانی كهنگرا و ادبی دارد و بسیاری از
سرودههای بهبهانی زبانی امروزی و این جایی.
در بخشهای پیشینِ این كتاب گفته شد كه شاعرانِ امروز در
سرودههای خود از امكانات هنرهای دیگر از جمله نمایش و
سینما نیز بهره گرفتهاند. این بهرهگیری در قالبهای
سنتی شعر معاصر هم دیده میشود؛ برای نمونه:
- بكش! - نمیكشم آقا! (نمیكشد انگار)
مدیر صحنه! گُلت را از این جلو بردار!
تمام زخم خودش را شمرد، سیصد بار!
نشست، خون خودش را كشید رو دیوار
زنش نوشت برایش "ببین علی این كار
شبیه عكس تو بیقاب میشوم. بیدار
علی تو گیج، علی گنگ، یا علی بیمار!
تنت تمام تنم را تكانده در گیتار…"
شكست. شایعه شد "مرد میكشد سیگار"
- بكش! (نمینفسد)ها! نمیكشد انگار
بزن به سینه، به سر، (جیغ میكشد سیگار)
گلوله جای قشنگی نشسته… اما… كات
و باز منشی صحنه كه صورتش زخمیست
پلان هفصد و هفتاد و هشت، مردی كه
و بعد رفت، همین طور رفت، تا این كه
تو را شكسته، قسم می خورم كه من هر شب
نشستهام كه تو از راه… فیلمهایت كو؟
تمام بوی تنت مرگ، زخم، بیعرق است
… و سكته كرد در این قسمتی كه خودكارش
و این لوكیشن نحس آخرش فقط مرگ است
ابوالحسنی، محسن27
گونههای مختلف نوگرایی و هنجارگریزی، بیان نمایشنامهای،
تغییر لحن، حضور عناصر و پدیدههای زندگی امروز در شعر،
شیوهی گسسته نویسی مصراعهای غزل و … در شعر بسیاری دیگر
از شاعران امروز به چشم میخورد. برخی از شاعران غزلسرای
امروز، بویژه در دو دههی اخیر كاملاً به این شیوهها روی
آوردهاند؛ غزل زیر از جملهی آنهاست:
من/ شیشههای الكل و / زن آخرین سلام
بیحرف، بیمقدمه، بیواژه، بیكلام
- آقا شما چقدر…
سكوتی سیاه و بعد
كلمات گم شدند در آن شور و ازدحام
- خانم شما شبیه منی یا شبیه (تو)
یا شكل من در آینهی روبهرو، كدام؟!
خانم سی و دو حرف ف
ر
و
ریخت از لبت
شد رود گنگ و رفت فراسوی هر كلام
- خانم شما چقدر
سكوت سیاه من
گم گشت در تباهی آن روز ناتمام
من/ شیشههای الكل و/ زن/ چند نقطه چین
كرونی، هاشم، كلوزآپ از باب اول كتاب مقدس، ص 35 و 36
* *
* *
در پایان شایستهی یادآوری است كه غزل معاصر تنها در زبان
و شكل و صورت از سرودههای آزاد پیروی نكرده است، بلكه
همهی سمبولها و نمادهای تازهای كه در شعر آزاد معاصر به
كار رفتهاند در غزل معاصر نیز راه یافتهاند و نمادهایی
مانند موارد زیر، به دلیل شرایط ویژهی اجتماعی، حضور
آشكارتری دارند: خورشید، فلق، سپیده، سحر، روز، شب، كبوتر،
چلچله، سینه سرخ، پرستو، ققنوس، چكاوك، شقایق، لاله،
دریچه، پنجره، دیوار و …
از دیدگاه موضوعی و محتوایی نیز، همهی آن چه كه در شعر
آزاد معاصر راه یافته، در غزل معاصر نیز وجود دارد.
یادداشتها:
1- براهنی، طلا در مس، ج 3، صص 1431 و 1432.
2- بهبهانی، سیمین، دگرگونی مفاهیم قالبها را شكست، هفتهنامه
هنر، دی 1355، ص 600.
3- بهبهانی، سیمین، عصر ما دوران تجدید حیات غزل، كیهان،
آذر 1355، ص 59.
4- سروش اصفهانی، دیوان، به كوشش دكتر محمدجعفر محجوب،
امیركبیر، 1340، به نقل از سیر غزل در شعر فارسی، ص 201
5- به نقل از تاریخ تحلیلی شعر نو، ج ا، ص 115. نمونههای
دیگر را نیز در همین كتاب بخوانید.
6- رك. سیر تحول در غزل فارسی، از مشروطه تا انقلاب اسلامی،
محمدرضا روزبه، روزنه، 1379، ص 34.
7- رك. چشم انداز شعر نو فارسی، ص 86.
8- توللی، فریدون، رها، 1346 (چاپ سوم)، صص 9-10.
9- برای آگاهی بیشتر رك. یادمان نیما یوشیج، زیر نظر
محمدرضا لاهوتی، صص 131- 99.
10- یادمان نیما یوشیج، همان، ص 77.
11- روزبه، محمدرضا، سیر تحول غزل فارسی، ص 207.
12- به نقل از سیر تحول غزل فارسی، ص 208
13- امینپور، قیصر، نقدی بر كتاب "قیام نور" نصرالله
مردانی، سوره، جنگ هفتم، ص 85 تا 177.
14- این آمار، از پایان نامهی كارشناسی ارشد خانم مریم
حیدری (دانشگاه شیراز، 1383) برگرفته شده است.
15- ادبیات معاصر، شعر، دكتر محمدرضا روزبه، ص 309.
16- همان، ص 320.
17- این شعر را شاعر خوب شیرازی، خانم طیبه نیكو از وبلاگ
آقای بهرامیان گرفتند و به من دادند. از ایشان سپاسگزام.
18- به نقل از ساختار زبان شعر امروز، مصطفی علیپور، ص
119
19- همان
20- به نقل از ادبیات معاصر، شعر، ص 316
21- برای آگاهی از وزنهای تازه در غزل رك. سیر تحول در
غزل فارسی، ص 172 تا 176
22- شمیسا، سیروس، سیر غزل در شعر فارسی، ص 209.
23- برای آگاهی بیشتر رك. گهوارهی سبز افرا، زندگی و شعر
سیمین بهبهانی، دكتر احمد ابومحبوب، ثالث، 1382، صص 105 تا
170.
24- الهی، صدرالدین، "ابداع اوزان تازه در شعر فارسی"،
ایران شناسی، شمارهی 1، بهار 1376، ص 85.
25- بهبهانی، سیمین، یك دریچه آزادی، گردون، 50 (1374)، ص
46
26- طلا در مس، ج 2، ص 1224
27- به نقل از ادبیات معاصر، شعر، ص 316
فهرست منابع
الف) كتابها:
1ـ ادبیات معاصر ایران (شعر)، محمدرضا روزبه، روزگار،
1381.
2ـ تاریخ تحلیلی شعر نو، (3 جلد)، شمسلنگرودی، مركز، چاپ
دوم، 1378.
3ـ چشمانداز شعر نو فارسی، دكتر حمید زرینكوب، توس،
1358.
4ـ دیوان، سروش اصفهانی، به كوشش دكتر محمدجعفر محجوب، به
نقل از سیر غزل در شعر فارسی، امیركبیر، 1340.
5ـ رها، فریدون توللی، چاپ سوم، 1346.
6ـ ساختار زبان شعر امروز، مصطفی علیپور، فردوس، 1378.
7ـ سیر تحول غزل فارسی، محمدرضا روزبه، روزنه، 1379.
8ـ سیر غزل در شعر فارسی، سیروس شمیسا، فردوس، 1369.
9ـ طلا در مس، (3 جلد)، رضا براهنی، ناشر: مؤلف، 1371.
10ـ گهوارهی سبز افرا ـ زندگی و شعر سیمین بهبهانی، دكتر
احمد ابومحبوب، ثالث، 1382.
11ـ یادمان نیما یوشیج، زیر نظر محمدرضا لاهوتی، مؤسسهی
فرهنگی گسترش هنر، 1368.
12ـ یك دریچه آزادی، سیمین بهبهانی، گردون، شمارهی 50،
1374.
ب) نشریات:
13ـ ابداع اوزان تازه در شعر فارسی، صدرالدین الهی،
ایرانشناسی، شمارهی 1، بهار 1376.
14ـ دگرگونی مفاهیم قالبها را شكست، سیمین بهبهانی،
هفتهنامهی هنر، دی 1355.
15ـ عصر ما دوران تجدید حیات غزل، سیمین بهبهانی، كیهان،
آذر 1355.
16ـ نقدی بر كتاب "قیام نور" نصرالله مردانی، قیصر
امینپور، سوره، جنگ هفتم، آبان 1363.
دكتر
كاووس حسنلی
دانشگاه شیراز
http://hasanli.blogfa.com
از غزل امروز تا غزل بی فردا