با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

آشنایی با معروف ترین چهره های موسیقی اصیل ایرانی


 

 

اکبر گلپایگانی

 

 

به سال 1312 اكبر گلپایگانی در تهران بخش 9 هفده شهریور ( سه راه شكوفه ) دیده به جهان گشود . او در خانواده یی متولد شده بود كه تمام افراد آن اعم از پدر و برادران ، دارای صدایی مطلوب و خوب بودند ، بدینجهت می توان گفت كه صدا در خانواده او موروثی بوده و چنانكه گفته می شود پدر بزرگ او نیز از صدایی خوش و رسا برخوردار بوده است .
اكبر گلپایگانی از همان دوران طفولیت بنا به توصیه پدر ، به تمرین آواز پرداخت و در تحت توجهات او به اصول موسیقی تا حدودی آشنا شد . او بیش از شش بهار از زندگی اش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و در همان خردسالی ، ضربه هولناكی بر او وارد شد و زندگی او از همین زمان دچار غم و انده گشت وخودش در این باره می گوید :" پس از فوت مادرم ، عده یی از افراد فامیل بر سر ارث مادر بزرگم ( مادر مادرم ) كه به ما سه برادر بخشیده بود با فامیل اختلاف ایجاد شد و چیزی نمانده بود كه جانم را از دست بدهم و از خوش اقبالی توسط عده یی از همسایه ها از راه پشت بام نجات داده شدم كه این موضوع همیشه مانند كابوسی وحشتناك با من بوده و باید دید ، عده یی برای پول چه كارها كه نمی كنند " .
به هر حال این مسئله به مرور زمان باعث رنجش خاطر وی شده بود و زندگی را برایش جهنم ساخته بود و در همین دوران بود كه برای گریز از این نارسایی به آواز خواندن پناه می برد و غم درونی خود را بدین گونه التیام می بخشید . به همین دلیل ، صدای او از سوزی به خصوص و آوایی دگر برخوردار است .
وی تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای فرهنگ و اقبال شروع نمود و در كلاس چهارم با جهانگیر ملك هم كلاس بود و همین امر موجب دوستی و الفتی بین او و ملك شد به طوری كه در اوقات فراغت ، ملك ضرب می گرفت و او می خواند . دوران ابتدایی را با هر مشكلاتی كه داشت به سرعت پشت سر گزارد و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان های بدر و نظام و پس از آن در دانشكده افسری و علوم و سپس كلاس تخصصی نقشه برداری سازمان برنامه را به پایان رساند و پس از آن دوره كارشناسی بانك را دید ولی در سرش سودای دیگری داشت ، و شوق دیگری را در دل می پرورانید . او عاشق موسیقی ملی و سنتی وطنش بود و شب و روزش با آواز خواندن سپری می شد ؛ شدت این اشتیاق به حدی بود كه ناگریز كارهای اداری را هم بعد از چندی رها كرد و به آواز روی آورد .
شهر تهران در آن ایام ، این چنین بزرگ و پرجنب و جوش نبود و محلی كه اكبر " گلپا " در آن پا به جهان گذارده بود ، اطرافش تمام صیفی ماری و سرسبز و خرم بود ، به همین سبب او هر روز بیشتر اوقات خود را در این محل خلوت و آرام می گذراند و با صدایی رسا ، شروع به آواز خواندن می كرد و مردم محل بخصوص كشاورزان صیفی كار دست از كار می كشیدند و دور او جمع می شدند و از او دعوت می كردند تا برای ایشان بخواند و او هم با رویی باز و گشاده و خندان و بی ریا برای ایشان می خواند . این عمل بارها و بارها تكرار می شد و او هرگز از تكرار این كار خسته نمی شد .
زندگی او به همین ترتیب سپری می شد تا اینكه گذارش به منزل مردی بنام " حسین یكرنگی " كه مردی پاك طینت و درویش و دارای صدایی خوش و پر طنین بود می افتد ، او كه بخوبی به گوشه ها و ردیف های موسیقی ایرانی وارد بود اكبر " گلپا " جوان را مورد تشویق و تائید قرار می دهد و مدت زیادی از آشنایی و آمد و شد او نمی گذرد كه او یك شب با استاد " نورعلی خان برومند " یكی از مفاخر هنر موسیقی كلاسیك ایرانی ، نوازنده چیره دست سنتور و سه تار ، در منزل آشنا می شود و " یكرنگی " از او می خواهد كه در حضور " نور علی خان " قطعه یی از آواز ایرانی را اجرا نماید و او یك قطعه در " بیات ترك " می خواند كه استاد " برومند " از صدای او خیلی خوشش می آید ولی چون پختگی و تسلط روی گوشه های دستگاه های موسیقی ایرانی را نداشت تصمیم به تعلیم وی می گیرد و حدود نه سال و هشت ماه به طور مداوم وی را تحت تعلیم قرار می دهد و این مراقبت های استاد " برومند " گلپایگانی را در همه محافل شناساند و خیلی زود به صورت ستاره یی درخشان تابیدن گرفت . " نور علی خان " كه خود استاد تار و سنتور و سه تار بود ، صدای اكبر " گلپا " را همراهی می كرد و تعلیم وی ادامه داشت و هنوز استاد " برومند " برای او آموزش بیشتری را پیش بینی می كرد كه ناگهان شبی در باغی كه در " گلندوك " ، ( یكی از ییلاقات اطراف تهران ، لواسان ) ، گلپایگانی و عده یی جمع بودند و علی دشتی نویسنده معروف هم حضور داشته می خواند ، در آن جلسه داود پیرنیا مبتكر برنامه " گلهای جاویدان " نیز حضور داشت و بلافاصله برای شركت در برنامه " گلها " از گلپایگانی دعوت می كند كه او نیز این دعوت را بلافاصله قبول نموده ولی " نور علی خان " مخالفت می كند و باو می گوید كم جنبه یی از خود نشان ندهد و زود مجذوب شهرت زمان خود نشود و بر امیال خود پیروز شود و به برنامه آموزشی صحیح خود نزد وی ادامه دهد ولی غرور جوانی و افسون اطرافیان گلپایگانی او را از كسب فیض محضر چنان استادی محرومش كرد به طوری كه به نصیحت استاد اهمیت نداد و دعوت برای شركت در برنامه " گلها " را می پذیرد و همین امر باعث رنجش استاد " برومند " می شود و استاد پس از رنجشی كه از وی متوجهش شده بود در نزد عده یی می گوید حیف كه گلپایگانی صبر نكرد تا از او یك استاد آواز به تمام معنی ساخته شود اگر او چند صباحی دیگر به تعلیم خود ادامه می داد از نظر تكنیك خوانندگی و صدای خداداده یی كه داشت یك قرن دیگر هم چنین شخصی در موسیقی ملی ایران ظهور نمی كرد ولی افسوس كه او به تعلیم و تعلم خود ادامه نداد .

گلپایگانی اعتقاد دارد كه ردیف های موسیقی سنتی ایران ، به منزله چهار عمل اصلی " حساب " می باشد كه باید هر خواننده آن را بداند، اگر شخصی بخواهد خوب بخواند باید حتما به ردیف های تسلط كامل داشته باشد تا بتواند از گوشه های ظریف و با حال كه در موسیقی ایرانی فراوان یافت می شود استفاده نماید و شعر را در قالب آن ریخته با تحریرهای متنوع و بجا تحویل شنونده دهد .
چند نوار را در مایه " افشاری " در گلهای شماره 43 با ویولون حقیر و تار فرهنگ شریف ، گلهای شماره 10 در مخالف " سه گاه " با همكاری اینجانب ، گلهای رنگارنگ شماره 246 در مایه " دشتی " همراه با ویولون پرویز یاحقی ، برگ سبز 265 در " همایون " همراه با جلیل شهناز و پرویز یاحقی ، گلهای رنگارنگ شماره 196 ب در " ابو عطا " ، گلهای شماره 475 در " نوا " همراه با پیانو شادروان مرتضی خان محجوبی ، گلهای رنگارنگ شماره 80 همراه با ویولون حبیب الله بدیعی مثال می آورم و وی در ردیف شناسی و مدلاسیون كه همان مركب خوانی است در سال های 1338 الی 1339 با كمال قدرت اجرا و این ردیف ها را وی و من نزد استادان صبا و نورعلی خان فرا گرفتیم و در همین سال ها هم اجرا می كردیم .

یادم هست در منزل یكی از دوستان دور هم جمع بودیم و در آن جمع مرحوم غلامحسین بنان و اكبر گلپایگانی هم بودند ، بنا به خواهش دوستان كه از این دو خواننده صاحب مكتب به عمل آمد قرار شد كه ایشان به خوانند ، بنان و گلپا شروع كردند به خواندن در مایه " افشاری " و من هم كه ویولون را برده بودم مشغول جواب دادن به آنها بودم و قریب دو ساعت این دو نفر مركب خوانی كردند در " نوا " تمام گوشه های نوا خوانده شد با مدلاسیون بسیار زیبایی گلپا به " راست پنج گاه " رفت و بنان هم ادامه آن را خواند ، من دیدم كه این دو نفر احتیاجی به من ندارند ، اكبر می خواند ، بنان به جای من جواب او را با گوشه یی دیگر می داد ، گفتم : دیگر به ساز من احتیاجی نیست و ساز را زمین گذاشتم و در اینجا زنده یاد غلامحسین بنان روی به اكبر گلپایگانی كرد و گفت : " نمی دانستم كه شما تا این حد به گوشه های موسیقی سنتی مسلط هستی و به مركب خوانی تا این اندازه وسیع و گسترده تسلط داری " . این حرف بنان بود كه در حضور من به گلپا گفت و این تائیدی است بر نظریه هایم كه در بالا ذكر كردم .

منبع : ایران ملودی

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ