با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

شعر های فروغ فرخزاد


 
 دیوارهای مرز
اكنون دوباره در شب خاموش
قد می كشند همچو گیاهان
دیوارهای حایل دیوارهای مرز
تا پاسدار مزرعه عشق من شوند
اكنون دوباره همهمه های پلید شهر
چون گله مشوش ماهی ها
از ظلمت كرانه من كوچ می كنند
اكنون دوباره پنجره ها خود را
در لذت تماس عطرهای پراكنده باز می یابند
اكنون درخت ها همه در باغ خفته پوست می اندازند
و خاك با هزاران منفذ
ذرات گیج ماه را به درون می كشد
اكنون نزدیكتر بیا
و گوش كن
به
ضربه های مضطرب عشق
كه پخش می شود
چون تام تام طبل سیاهان
در هوهوی قبیله اندامهای من
من حس میكنم
من میدانم
كه لحظه ی نماز كدامین لحظه ست
اكنون ستاره ها همه با هم
همخوابه می شوند
من در پناه شب
از انتهای هر چه نسیمست می وزم
من در
پناه شب
دیوانه وار فرو می ریزم
با گیسوان سنگینم در دستهای تو
و هدیه می كنم به تو گلهای استوایی این گرمسیر سبز جوان را
بامن بیا
با من به آن ستاره بیا
نه آن ستاره ای كه هزاران هزار سال
از انجماد خاك و مقیاس های پوچ زمین دورست
و هیچ كس در آنجا از روشنی
نمی ترسد
من در جزیره های شناور به روی آب نفس می كشم
من
در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم
كه از تراكم اندیشه های پست تهی باشد
با من رجوع كن
با من رجوع كن
به ابتدای جسم
به مركز معطر یك نطفه
به لحظه ای كه از تو آفریده شدم
با من رجوع كن
من ناتمام مانده ام از تو
اكنون كبوتران
در قله های پستانهایم
پرواز میكنند
اكنون میان پیله لبهایم
پروانه های بوسه در اندیشه گریز فرو رفته اند
اكنون
محراب جسم من
آماده عبادت عشق است
با من رجوع كن
من ناتوانم از گفتن
زیرا كه دوستت
میدارم
زیرا كه دوستت میدارم حرفیست
كه از جهان بیهودگی ها
و كهنه ها و مكرر ها میآید
با من رجوع كن
من ناتوان از گفتن
بگذار در پناه شب از ماه بار بردارم
بگذار پر شوم
از قطره های كوچك باران
از قلبهای رشد نكرده
از حجم كودكان به دنیا نیامده
بگذار پر شوم
شاید كه عشق من
گهواره تولد عیسی دیگری باشد
 
 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ