متن سخنرانی
ویلیام فاکنر
هنگام دریافت جایزه نوبل
انسان پیروز خواهد شد
در سال 1949 ویلبام فالکنر برنده جایزه نوبل در رشته ادبیات شد. اما به دلیل
عدم توافق کمیته جایزه نوبل تا سال بعد آن را دریافت نکرد. بنابراین در سال
1950 دو جایزه نوبل به وی اهدا شد،یکی برای سال قبل و یکی برای زمان حال.
سخنان فالکنر برای حضار قابل درک نبود به دلیل لهجه جنوبی وی و هم اینکه
میکروفن از دهانش خیلی فاصله داشت. اما زمانیکه روز بعد سخنانش در روزنامه چاپ
شد فورا به عنوان یکی از پرمعنا ترین مقاله ها در مراسم نوبل تلقی شد.
احساس می کنم این جایزه را نه به من بلکه به کار من داده اند، کاری که حاصل
عمری از عذاب و عرق ریزی روح انسان بوده است؛ و این نه برای افتخار و سود جویی
است بلکه بدان روی بوده است که از مایه های آدمی چیزی آفریده شود که پیشتر وجود
نداشته است، پس من این جایزه را تنها به امانت نزد خود نگاه می دارم.
برای وقف پولی که همراه این جایزه است بافتن موردی که در خور هدف و معنای اصلی
آن باشد کار دشواری نیست، اما من می خواهم برای سپاس و ابراز احساساتی که همراه
آن بوده است چنین موردی بیابم.
این لحظه را چون بلند جایی بدانم که از فراز آن صدایم به گوش مردان و زنان جوان
خواهد رسید که هم اکنون خود را وقف این درد و تلاش نموده اند و آنان را که روزی
اینجا به جای من خواهند ایستاد شما در میان خود دارید.
تراژدی ما امروز ترسی جسمی، جهانی . همگانی است و آنچنان دیر پاینده است که
اکنون حتی می توانم آن را بر خود هموار کنم.
دیگر از مشکلات روحی خبری نیست تنها این سوال در میان است چه وقت از هم پاشیده
خواهم شد.از این رو مردان و زنان جوانی که امروز در کار نوشتن هستند، مشکلات دل
آدمی را که با خود در جنگ هستند از یاد برده اند و نوشته خوب تنها زاییده این
ستیز خواهد بود زیرا چیزی جز این در خود نوشتن نیست در خود عذاب و عرق ریزی
نیست.
انسانها باید دوباره این مسائل را یاد بگیرند باید به خود بیاموزند که ننگی
بیشتر از ترس نیست و چون این را آموختند ترس را به یک سر فراموش کنند و در ذهن
خود جایی برای هیچ چیز باقی نگذارند مگر راستی و حقایق دیرین دل آدمی- مهر و
شرف و رحم و غیرت و رافت و فداکاری حقایق دیرین جهان که بی وجود آنها هر
داستانی ناپایدار و محکوم به نیستی است تا چنین نکنند، نفرین بر تلاشهایشان
سایه افکنده، سخن از شهوت می گویند نه از عشق، از شکستهایی دم می زنند که در
آنها هیچ کس، هیچ چیز ارزنده ای نمی بازد. از پیروزی هایی که در آن امید نیست و
از همه بدتر رحم نیست، رافت نیست. غم هایشان از دردهای نوع بشر مایه نمی گیرد و
آهی به جا نمی گذارد، سخن از دل نیست بلکه از غده است.
انسانها تا اینها را دوباره نباموزند چنان خواهند نوشت که گویی در میان آدمیان
استاده و انقراض انسان را می نگرند.
من از پذیرفتن انقراض انسان سرباز می نهم به راحتی می توان گفت که انسان تنها
بدان است که پایداری می کند جاودان خواهد ماند که حتی پس از محو شدن آخرین طنین
ناقوس تقدیر از روی آخرین حنجره ناچیزی که در آخرین شامگاه سرخ و فروغی باز هم
طنین دیگری باقی خواهد ماند طنین صدایی ضعیف و پایان ناپذیر انسان که هنوز سخن
می گوید. من به قبول این سخن گردن نمی نهم اعتقاد من به این است که انسان نه
تنها پایدار خواهد ماند بلکه پیروز خواهد شد. انیان جاوید است نه بدان سبب که
تنها در میان مخلوقات تنها او صدای پایان ناپذیر دارد و بلکه بدان سبب که دارای
روح است روحی که سرچشمه رافت و فداکاری . پایداری است بر شاعران و نویسندگان
است که در این باره بنویسند. افتخار انسان به این است که در دل آدمیان شور بر
انگیزند. شجاعت و امید و روح فداکاری را که فخر گذشته های انسان است به او
یادآور شوند و به این سان او را در پایداری یاری دهند حاجتی نیست که صدای شاعر
تنها وصف احوال آدمیان باشد این صدا می تواند همچو تکیه گاهی آنان را یاری دهد
تا پایداری کنند و پیروز شوند.