به نظر مىآید كه انسان معاصر به عرفان و تصوف به یك
معنا خیلى نیاز دارد، اما متاع قلابى هم در بازار زیاد است و آشفتگى عجیب و
غریبى به چشم مىخورد; راهحل چیست؟
انسان واقعا به این زمینه احتیاج دارد. انسانها از دین انتظارات مختلفى
دارند. یكى از انتظارات همین زمینههاى عرفانى است كه بازار آن هم امروزه
خیلى گرم است. در گذشته هم چنین بوده است. حقهبازى نیز هم در گذشته بوده
است و هم الان وجود دارد.
چه راههایى براى تشخیص سره از ناسره هست؟
من معتقدم كه شخص مرشد باید بینهاى داشته باشد; باید اهل باطن باشد یعنى
حقایقى را به آدم نشان دهد، همانطور كه ابنسینا مىگفت.
مشكلى كه الان در دنیاى معاصر وجود دارد این است كه آن نوع از عرفان كه مىشود
آن را به روانشناسى ارجاع و تحویل كرد، رواج بیشترى دارد تا آن نوع عرفان
كه قابل تحویل به باطن ادیان است.
همینطور است. همهچیز در حال تغییر و تحول است. خیلى چیزها در گذشته به
شكل قرون وسطایى خودش بوده است (یعنى مربوط به قرون وسطا نه با كاربرد
تحقیر آمیزش) ; اما بسیارى از آنها تغییر كرده است. در عالم اسلام هم حتما
همین اتفاقها خواهد افتاد; یعنى مردم در پى صورتهاى جدیدى از آن معانى
هستند و اگر آن را در این صورتهاى جدید عرضه نكنید، نمىتوانند آن را
بپذیرند. باید آنها را به لباس جدید درآورید و به ایشان تحویل دهید. البته
چیزهایى در بعضى از فرقهها و مكتبها در قرون وسطا بوده كه معلوم نیست تا
چه حد اصالت داشته است. مثلا در مكاتب عرفانى در این مقطع بسیار مىگفتند
كه اصلا حق سؤال كردن ندارید، یعنى فقط باید چشم و گوشبسته مطیع باشید و
نخواهید كه بدانید و بشناسید و بفهمید و حتى نباید كتاب بخوانید. این روش
در بعضى طریقهها مرسوم بوده است. اما وقتى آدمى به تاریخ نگاه مىكند مىبیند
اصلا اینطور نبوده است. عرفان درگذشته كارش این بوده كه اشخاص معرفت پیدا
كنند و عقل و شعورشان بالا برود و چشمشان باز شود. مثلا در تفسیر بفهمند
قرآن چه مىگوید. اگر حدیثى در كار استببینند چه مىگوید; حكمت هر چیزى را
بشناسند و آن را تعلیم دهند. در خانقاههاى قدیم تعلیم مىدادند. یكى از
كتابهاى تعلیمى همین رساله قشیریه بوده است.
بهطوركلى ما چهازلحاظدینى وچهازلحاظعرفان دریك دورانبحرانىزندگى
مىكنیم. خیلى سؤالها براى عموم مردم مطرح است كه در گذشته مطرح نبوده
است; و شاید این همان زمانى است كه در برخى احادیث گفته شده كه در آن زمان
مردم براى اینكه دین خودشان را حفظ بكنند باید به كوهها پناه ببرند و از
قلهاى به قله دیگر بگریزند.
جذابیت و مقبولیتى كه عرفان در گذشته داشته، در چه بوده است؟ عرفا در نظر
مردم حتى مردمى كه اصطلاحا مرید آنان نبودهاند، مقبولیتى داشتند. این آیا
صرفا به خاطر شخصیت منزه آنها بوده یا اینكه علاوه بر آن، عرفان یك
دستاورد ملموسى برایشان داشته است؟
این دو تا یكى است; همیشه آن كسانى كه باعث رونق تصوف و عرفان شدهاند،
همین اشخاص منزه بودهاند، اشخاصى كه خودخواهى نداشتهاند و وقتى دعوت
مىكردند واقعا در پى دعوت به حق بودند و در آن براى خودشان نفعى در نظر
نداشتند.
منظورم این است كه فرض كنید شخصیت وارستهاى كه به خدا دعوت مىكند نه به
خودش، در این روزگار، ما را به راه حق دعوت كند. خوب، اگر ما در پى او
درآییم چه دستاوردى خواهیم داشت؟ آن معناى عمیق و هدف عظیم عرفان خیلى دیر
به دست مىآید و خیلى هم معطلى دارد، و البته مىتوان افرادى را به این راه
برد، اما عامه مردم در پى دستاوردهاى سهلالوصلتر و راحتترى هستند، مثلا
مىخواهند مشكلات روحىشان حل شود. الان كتابهاى روانشناختى كه براى حل
مشكلات روحى ارمغانهایى داشتهاند خیلى رواج دارد. مردم اینها را
مىخواهند. آیا به نظر شما این مایه مبتذل كردن عرفان نیست و آیا مىتوان
از عرفان خواست كه در این وادى هم ارمغانى براى مردم داشته باشد؟
به نظر من این مبتذل كردن عرفان نیست. بالاخره اینها تعالیمى هستند كه مردم
از آن استفاده مىكنند. مثلا من بیستسال پیش كتابهاى كاستاندا را خواندم.
شاید از جمله لذتبخشترین كتابهایى كه خواندهام همین كتابها باشد. به
نظر من این كتابها درس انسانیت مىدهند، درست مثل آثار عطار و مولوى كه
مىآموزند چطور باید رفتار كرد و چطور باید انسانیت را محقق ساخت و اینكه
نباید راجع به خیلى از مسائل سخت گرفت. عرفان نیز از این دستاوردها دارد،
همانطور كه مثلا درگذشته منبر كسانى گرمتر بود كه چند بیت از مثنوى
مىخواندند; چند قصه اخلاقى و عرفانى مىگفتند تا مردم مقدارى از خودشان
بیرون بیایند و بدانند كه چگونه باید زندگى كنند. براى درمان بیمارىها
باید سازوكارهایى در وجود انسان به كار گرفته شود و تعالیمى در وجودش رسوخ
كند تا بتواند با مشكلات زندگى بهتر مواجه شود. انسانها با مرگومیر و
انواع مصیبتها روبهرو مىشوند. باید مكانیزمهایى در وجودشان باشد تا
بتوانند بر این مشكلات غلبه كنند. بیشتر كسانى كه در پى اینها مىروند، به
دلیل شكستها و مشكلات و مصائبى است كه برایشان پیش مىآید و مىبینند هیچ
راه دیگرى پیش رویشان نیست، و تنها در مكتبهاى عرفانى پاسخهایى براى غلبه
بر مشكلات خود مىیابند.