با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

ادبیات عرفانی

.
 

به نظر مى‏آید كه انسان معاصر به عرفان و تصوف به یك معنا خیلى نیاز دارد، اما متاع قلابى هم در بازار زیاد است و آشفتگى عجیب و غریبى به چشم مى‏خورد; راه‏حل چیست؟
انسان واقعا به این زمینه احتیاج دارد. انسان‏ها از دین انتظارات مختلفى دارند. یكى از انتظارات همین زمینه‏هاى عرفانى است كه بازار آن هم امروزه خیلى گرم است. در گذشته هم چنین بوده است. حقه‏بازى نیز هم در گذشته بوده است و هم الان وجود دارد.
چه راه‏هایى براى تشخیص سره از ناسره هست؟
من معتقدم كه شخص مرشد باید بینه‏اى داشته باشد; باید اهل باطن باشد یعنى حقایقى را به آدم نشان دهد، همان‏طور كه ابن‏سینا مى‏گفت.
مشكلى كه الان در دنیاى معاصر وجود دارد این است كه آن نوع از عرفان كه مى‏شود آن را به روان‏شناسى ارجاع و تحویل كرد، رواج بیشترى دارد تا آن نوع عرفان كه قابل تحویل به باطن ادیان است.
همین‏طور است. همه‏چیز در حال تغییر و تحول است. خیلى چیزها در گذشته به شكل قرون وسطایى خودش بوده است (یعنى مربوط به قرون وسطا نه با كاربرد تحقیر آمیزش) ; اما بسیارى از آنها تغییر كرده است. در عالم اسلام هم حتما همین اتفاق‏ها خواهد افتاد; یعنى مردم در پى صورت‏هاى جدیدى از آن معانى هستند و اگر آن را در این صورت‏هاى جدید عرضه نكنید، نمى‏توانند آن را بپذیرند. باید آنها را به لباس جدید درآورید و به ایشان تحویل دهید. البته چیزهایى در بعضى از فرقه‏ها و مكتب‏ها در قرون وسطا بوده كه معلوم نیست تا چه حد اصالت داشته است. مثلا در مكاتب عرفانى در این مقطع بسیار مى‏گفتند كه اصلا حق سؤال كردن ندارید، یعنى فقط باید چشم و گوش‏بسته مطیع باشید و نخواهید كه بدانید و بشناسید و بفهمید و حتى نباید كتاب بخوانید. این روش در بعضى طریقه‏ها مرسوم بوده است. اما وقتى آدمى به تاریخ نگاه مى‏كند مى‏بیند اصلا این‏طور نبوده است. عرفان درگذشته كارش این بوده كه اشخاص معرفت پیدا كنند و عقل و شعورشان بالا برود و چشمشان باز شود. مثلا در تفسیر بفهمند قرآن چه مى‏گوید. اگر حدیثى در كار است‏ببینند چه مى‏گوید; حكمت هر چیزى را بشناسند و آن را تعلیم دهند. در خانقاه‏هاى قدیم تعلیم مى‏دادند. یكى از كتاب‏هاى تعلیمى همین رساله قشیریه بوده است.
به‏طوركلى ما چه‏ازلحاظدینى وچه‏ازلحاظ‏عرفان دریك دوران‏بحرانى‏زندگى مى‏كنیم. خیلى سؤال‏ها براى عموم مردم مطرح است كه در گذشته مطرح نبوده است; و شاید این همان زمانى است كه در برخى احادیث گفته شده كه در آن زمان مردم براى این‏كه دین خودشان را حفظ بكنند باید به كوه‏ها پناه ببرند و از قله‏اى به قله دیگر بگریزند.
جذابیت و مقبولیتى كه عرفان در گذشته داشته، در چه بوده است؟ عرفا در نظر مردم حتى مردمى كه اصطلاحا مرید آنان نبوده‏اند، مقبولیتى داشتند. این آیا صرفا به خاطر شخصیت منزه آنها بوده یا این‏كه علاوه بر آن، عرفان یك دستاورد ملموسى برایشان داشته است؟
این دو تا یكى است; همیشه آن كسانى كه باعث رونق تصوف و عرفان شده‏اند، همین اشخاص منزه بوده‏اند، اشخاصى كه خودخواهى نداشته‏اند و وقتى دعوت مى‏كردند واقعا در پى دعوت به حق بودند و در آن براى خودشان نفعى در نظر نداشتند.
منظورم این است كه فرض كنید شخصیت وارسته‏اى كه به خدا دعوت مى‏كند نه به خودش، در این روزگار، ما را به راه حق دعوت كند. خوب، اگر ما در پى او درآییم چه دستاوردى خواهیم داشت؟ آن معناى عمیق و هدف عظیم عرفان خیلى دیر به دست مى‏آید و خیلى هم معطلى دارد، و البته مى‏توان افرادى را به این راه برد، اما عامه مردم در پى دستاوردهاى سهل‏الوصل‏تر و راحت‏ترى هستند، مثلا مى‏خواهند مشكلات روحى‏شان حل شود. الان كتاب‏هاى روان‏شناختى كه براى حل مشكلات روحى ارمغان‏هایى داشته‏اند خیلى رواج دارد. مردم اینها را مى‏خواهند. آیا به نظر شما این مایه مبتذل كردن عرفان نیست و آیا مى‏توان از عرفان خواست كه در این وادى هم ارمغانى براى مردم داشته باشد؟
به نظر من این مبتذل كردن عرفان نیست. بالاخره اینها تعالیمى هستند كه مردم از آن استفاده مى‏كنند. مثلا من بیست‏سال پیش كتاب‏هاى كاستاندا را خواندم. شاید از جمله لذت‏بخش‏ترین كتاب‏هایى كه خوانده‏ام همین كتاب‏ها باشد. به نظر من این كتاب‏ها درس انسانیت مى‏دهند، درست مثل آثار عطار و مولوى كه مى‏آموزند چطور باید رفتار كرد و چطور باید انسانیت را محقق ساخت و این‏كه نباید راجع به خیلى از مسائل سخت گرفت. عرفان نیز از این دستاوردها دارد، همان‏طور كه مثلا درگذشته منبر كسانى گرم‏تر بود كه چند بیت از مثنوى مى‏خواندند; چند قصه اخلاقى و عرفانى مى‏گفتند تا مردم مقدارى از خودشان بیرون بیایند و بدانند كه چگونه باید زندگى كنند. براى درمان بیمارى‏ها باید سازوكارهایى در وجود انسان به كار گرفته شود و تعالیمى در وجودش رسوخ كند تا بتواند با مشكلات زندگى بهتر مواجه شود. انسان‏ها با مرگ‏ومیر و انواع مصیبت‏ها روبه‏رو مى‏شوند. باید مكانیزم‏هایى در وجودشان باشد تا بتوانند بر این مشكلات غلبه كنند. بیشتر كسانى كه در پى اینها مى‏روند، به دلیل شكست‏ها و مشكلات و مصائبى است كه برایشان پیش مى‏آید و مى‏بینند هیچ راه دیگرى پیش رویشان نیست، و تنها در مكتب‏هاى عرفانى پاسخ‏هایى براى غلبه بر مشكلات خود مى‏یابند.

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ