به نظر مىرسد با پا گرفتن عرفان نظرى توسط محىالدین
عربى و پیروان وى، نوعى تحول اساسى در عرفان و تصوف به وجود آمد. حتى ممكن
استبعضى این را انحراف از عرفان بدانند و بگویند اساسا با مطرح شدن عرفانى
اینچنینى بساط عرفان حقیقى جمع شد. نظر شما در این زمینه چیست؟
ابنعربى شخصیتبسیار بزرگى است، ولى ما هنوز در شناخت وى با نارسایىها و
ابهامهاى بسیارى روبهروییم. باید ببینیم ابنعربى چه حرف تازهاى زده و
با ظهور وى چه تحولى حاصل شده است. ابنعربى مباحث زیادى را مطرح كرده است،
ولى قبل از او دیگران نیزهمانها را گفتهاند;مثلا بحثهایىكه دربارهولایت
مىكند، سابقه داشته است و از زمان حكیم ترمذى شروع شده، تا به خود ابنعربى
رسیده است. همینطور است مباحثى كه وى درباره اسماى الهى دارد. یكى از مهمترین
كتابهایى كه ابنعربى مطالعه مىكرده و از آن متاثر شده است، احیاءالعلوم
غزالى است كه درباره اسماء الحسنى بحث مىكند. پس مباحثى كه ابنعربى
درباره اسما و صفات الهى دارد، جنبه ابتكارى ندارد; بسیارى از این حرفها
قبلا گفته شده است. البته وى این مباحث را در یك ظرف و قالب جدیدى ریخته و
به آنها صبغه فلسفى داده است. علاوه بر بعضى از اعتقادات ابنعربى راجع بهتشیع،
وى ازلحاظ مباحث علمى وعرفانى نیز بىخطا نیست. برخى فكر مىكنند ابنعربى
درباره برخى از اصطلاحات ابتكاراتى به خرج داده است، ولى اینطور نیست;
مثلا همانطور كه در مورد اسماعیل و اسحاق اشتباه كرده، در مورد اصطلاحات
مربوط به تمكین و هواجس نیز اشتباه كرده است. در واقع، یك تاریخ چند صدساله
درپس این اصطلاحات است. البته ابنعربى یادداشتهایى برمىداشته وبراساس
آنها نكاتى را مىنوشته است; ولى از آنجا كه قوه تخیل قوىاى داشته، هرجا
كه كم مىآورده، با قوه خیالش جبران مىكرده است. ابنعربى و به خصوص
صدرالدین قونوى و شاگردانشان عرفان را فلسفى كردند، و این موجب فاصله گرفتن
آنان از برخى جریانهاى عرفانىاى شد كه در ایران شكل گرفته بود. در واقع،
ابنعربى با آن مسیرى كه عرفان در زبان فارسى و بهخصوص با ایرانیان طى مىكرد،
بیگانه بود; چون او زبان فارسى را نمىدانست. تا اواسط قرن پنجم زبان اول
تصوف و عرفان عربى بود و لذا تمام كتابهایى كه تا آن زمان نوشتهاند، به
زبان عربى است. حتى مسائل عرفانىاى كه عرفا بهزبان فارسى مىگفتند،
نویسندگان ایرانى، خودشان، درتذكرهها به زبان عربى برمىگرداندند.
از اواسط قرن پنجم به بعد، زبان فارسى در تصوف و عرفان رقیب زبان عربى شد و
حتى در بعضى از جنبهها، فارسى زبان اول شد. زبانى كه شعر عرفانى را مثل یك
درخت تنومند و پهناور در عالم اسلام پدید آورد زبان فارسى است. به یاد مىآورم
كه مرحوم عثمان یحیى در بنیاد دایرةالمعارف از ابنعربى و اشعار وى در باب
عشق ستایش بلیغى كرد و گفت: هیچ كسى بعد از ابنعربى نتوانسته است چنین
اشعارى بگوید. مرحوم صلاح صاوى كه خودش شاعرى مصرى بود، به وى گفت كه اگر
شما زبان فارسى و تاریخ شعر فارسى را مىدانستید، هیچ وقت این حرف را نمىزدید;
براى اینكه در زبان فارسى آنقدر از این نوع اشعار، و به مراتب بهتر از
اشعار ابنعربى، سروده شده است كه اشعار ابنعربى پیش آنها هیچ است. واقعیت
هم همین است.