تصوف و تشیع
در گفتگو با دكتر نصر الله پورجوادى
دكتر نصرالله پورجوادى به سال 1322 خورشیدى در شهر تهران زاده شد. پس از
اتمام دوره متوسطه براى ادامه تحصیل به كشور آمریكا عزیمت كرد و در سال
1345 از دانشگاه ایالتى سانفرانسیسكو در رشته فلسفه مدرك كارشناسى گرفت.
وى مقطع كارشناسى ارشد و دكترى تخصصى را در همین رشته به ترتیب در سالهاى
1349 و 1356 در دانشگاه تهران به پایان برد. دكتر پورجوادى طى سالهاى 1350
تا 1363 استادیار فلسفه، منطق و عرفان اسلامى در دانشگاه صنعتى شریف و طى
سالهاى 1363 تا 1376 دانشیار فلسفه در دانشگاه تهران و از سال 1376 تاكنون
استاد این دانشگاه بوده است.
مسئولیتهاى پیشین و فعلى ایشان از قرار زیر است:
- رئیس مركز تعلیمات عمومى دانشگاه صنعتى شریف;
- مدیرعامل انتشارات دانشگاه صنعتى شریف;
- عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسى;
- رئیس بنیاد دانشنامه جهان اسلام;
- رئیس مركز نشر دانشگاهى و مدیر مسئول و سردبیر نشریه وزین نشر دانش.
از ایشان دهها مقاله و كتاب به زبانهاى فارسى و انگلیسى انتشار یافته است.
بجاست این گفتوگو را با پرسشى درباره انگیزه شما از تحقیق در زمینه تصوف
آغاز كنیم.
مشكل است كه انسان از خودش و از مسائل اعتقادى و دینىاش سخن بگوید; اما،
چون سؤال فرمودید، باید بگویم كه من اگرچه در یك خانواده مذهبى بزرگ شدم و
با مسائل دینى و مذهبى آشنایى و انس كامل داشتم، ولى در دبیرستان و دانشگاه،
مثل سایر دانشآموزان و دانشجویان آن زمان، كه به موقعیت علمى و دانشگاهى
توجه داشتند، به طرف رشته پزشكى كشیده شدم; ولى خیلى زود فهمیدم كه به روانشناسى
و فلسفه علاقه دارم و سرانجام در دانشگاه رشته فلسفه را دنبال كردم و در
رشته فلسفه ادیان و فلسفه تحلیل زبانى نیز مطالعاتى داشتم. اما بر اثر یك
سلسله تجربیات دینى كه برایم پیش آمد، چرخشى در وجودم احساس كردم و توجه من
به گذشته خودمان و دیدگاههاى دینى، فلسفى و عرفانى ابنسینا، ملاصدرا و
ابنعربى، و اشعار فارسى شاعرانى مثل عطار معطوف شد. بهمرور تحقیق درباره
این مسائل به دلمشغولى اصلى من تبدیل شد. كوشش من این است كه در تحقیقات
همواره اصول تحقیق و بررسى تاریخى را مدنظر داشته باشم; مثلا اگر در زمینه
تاریخ تصوف و عرفان با روشهاى علمى و تحقیقى مطالعه مىكنم، سعى مىكنم
اعتقاد خودم را دخالت ندهم، و اساسا تحقیق باید چنین باشد; چون اگر قرار
باشد كه ما در باورهایمان تجدیدنظر نكنیم، پس چرا تحقیق مىكنیم؟
چرا بیشتر تحقیقات و آثار شما معطوف به قرون اولیه اسلام تا قرن پنجم هجرى
است؟
علاقه من بهطور كلى به تاریخ عرفان و تفكر عرفانى، بهخصوص عرفان در ایران
است و كارهایى هم در این زمینه كردهام. درباره دورههاى معاصر هم مقدارى
كار كردهام; ولى تاكید من بهخصوص در 15-20 سال گذشته بر دورههاى نخستین
بوده است، زیرا تمدن و تفكر اسلامى در همان قرون اولیه شكل گرفته است; مثلا
شكلگیرى فلسفه اسلامى در قرنهاى سوم و چهارم است، و فلاسفه بعدى اساسى را
كه ابنسینا ریخته است، خیلى تغییر ندادهاند. حتى اگر درباره فیلسوفان
دورههاى متاخر هم سخن بگوییم، بالاخره باید تكلیفمان را با فارابى و
ابنسینا روشن كنیم. همینطور، اگر بخواهیم در علوم و مسائل دینى و عرفانى
نیز تحقیق كنیم، باید در درجه اول به قرون اولیه توجه كنیم. بنابراین،
اهمیت تمدن اسلامى و علوم عقلى و نقلى آن به چند قرن اول برمىگردد. به این
دلیل است كه باید ببینیم آبشخورها و سرچشمههاى این علوم كجا بوده و این
نگرشها از كجا ناشى شده است؟