نظرات گوناگون درباره عرفان و تصوف اسلامی
باتوجه به پیشینه مسائل اساسی تصوف و عرفان، هم در بعد عملی و سیر و سلوك،
و هم در بعد نظری و جهان بینیشناسی، این سؤال مطرح میشود كه: عرفان و
تصوفی كه از همان سالهای نخستین ظهور اسلام، در تمدن اسلامی و در میان
مسلمانان پدیدار گشت و تكامل نمود و مراحل مختلفی را پشتسرنهاد، و به صورت
كنونی در آمد، تا چه اندازه تحت تاثیر افكار عارفانه و شیوههای زندگی
صوفیانه موجود در دیگر تمدنها، مانند تمدن هند، یونان، ایران باستان و
مسیحیت قرار گرفته است؟
آیا عرفان اسلامی را میتوان به معنای واقعی كلمه "عرفان اسلامی" دانست؟
یعنی عرفانی كه برخواسته از متن اسلام و منابع اصیل مذهبی مسلمانان است;
مانند علم فقه و حدیث و تفسیر; و با آنكه باید آن را عرفان مسلمانان دانست،
یعنی نوعی علم و معرفت و شیوه زندگی كه ربطی به اسلام ندارد، جز آن كه
اصحاب و پیروان آن منتسب به اسلام بودهاند، درست مانند طب و ریاضیات
مسلمانان؟ در این باره نظریات گوناگونی ابراز شده است:
▪ نظریه اول:
عرفای نو متصوفه كه معتقدند عرفان و تصوف، محض اسلام و اسلام محض است.
ایشان همواره برای مطالب خود از آیات قرآن و سنت نبوی و رفتار و گفتار دیگر
رهبران دینی شاهد میآورند، به گونهای كه كتابهایشان مملو از آیات و
روایات است. با مروری گذرا بر كتابهای آنان به روشنی دانسته میشود كه این
گروه همواره مطالب خویش را مستند به متون مذهبی و مستنبط از كلام خداوند و
سخنان پیشوایان دین دانسته، بلكه باطن شریعت، و گوهر دین و پیام اصلی
پیامبر را همان مطالب عرفانی خویش میدانند.
▪ نظریه دوم:
محتوای این نظریه آن است كه تصوف در میان مسلمانان از آغاز پیدایش و همچنین
در مراحل تكاملی خود همواره تحت تاثیر فرهنگهای بیرون از حوزه اسلام بوده
و در واقع از بیرون وارد حوزه اسلامی شده است. بدین صورت كه مسلمانان در
اثر تماس و آشنایی با راهبان مسیحی، كه شیوه زهد افراطی و ترك لذایذ دنیوی
را پیشه خود ساخته بودند و ترك خانه و كاشانه نموده و از ازدواج كردن
اجتناب مینمودند، چنین راه و روشی را برگزیدند، تا آنجا كه لباس خویش را
نیز همانند آنان ساختند. و پشمینه پوشی، كه سنت راهبان مسیحی بود، در میان
ایشان رواج یافت، و اساسا و به همین سببت آنان را "صوفی" میخواندند. آنگاه
در اثر ترجمه كتابهای یونانی و سریانی به عربی تصوف وارد حوزه اسلامی گشت،
و آنچه عرفان اسلامی خوانده میشود در واقع آمیختهای است از آنچه كه در
این فرهنگها و تمدنها وجود داشته است. و البته این عناصربه دست مسلمانان
كه از نبوغ و ذوق سرشاری برخوردار بودند، صورت نوینی به خود گرفت و تكامل
یافت، و به دست كسانی چون، محیالدین عربی به اوج خود رسید.
این نظریه عمدتا از سوی دو گروه ابراز میگردد. یك دسته، فقها و متكلمان
مسلمانی هستند كه تصوف را بدعتی بزرگ میدانند كه توسط برخی مسلمانان
ناآگاه و یا مغرض در جامعه اسلامی راه یافت. و گروه دیگر، شرق شناسان و
اسلام شناسانی هستند كه مدعیاند مطالب عرفا، فوق آن چیزی است كه آیین
اسلام عرضه نموده است. در نظر ایشان تعالیم قرآن كریم در همان سطح ابتدایی
و عوام است، و هرگز اشارهای به اندیشههای ظریف و دقیق كسانی چون حافظ،
مولوی، ابن عربی و مانند آن ندارد. كاوادوو میگوید: "قرآن كتابی نیست كه
توانسته باشد، مسلكا، متصوفه را به سوی خود جذب كند. زیرا قرآن بیشتر به
مسائل زندگی خارج پرداخته و به مسائل درونی و روحی توجه چندانی ندارد!"
(۲۵)
استاد مطهری در این باره میگوید: "بعضی از مستشرقین اصرار داشته و دارند
كه عرفان و اندیشههای لطیف و دقیق عرفانی همه از خارج جهان اسلام به جهان
اسلام راه یافتهاست. گاهی برای آن ریشه مسیحی قائل میشوند، و میگویند
افكار عارفانه نتیجه ارتباط مسلمین با راهبان مسیحی است، و گاهی آن را عكس
العمل ایرانیها علیه اسلام و عرب میخوانند، و گاهیآن رادربست محصول
فلسفه نوافلاطونی،كه خود محصول تركیب افكار ارسطو و افلاطون و فیثاغورث و
گنویسهای اسكندریه و آراء و عقاید یهود و مسیحیان بودهاست، معرفی میكنند;
و گاهی آن را ناشی از افكار بودایی میدانند. همچنانكه مخالفان عرفا در
جهان اسلام نیز كوشش داشته ودارند كه عرفان و تصوف را یكسره با اسلام
بیگانه بخوانند و برای آن ریشه غیر اسلامی قائل گردند.
طرفداران این نظریه مدعی هستند كهاسلام دینی ساده و بیتكلف و عمومی فهم و
خالی از هرگونه رمز و مطلب غامض و غیر مفهوم و یا صعبالفهم است. اساس
اعتقادی اسلام عبارت است از توحید اسلامی، یعنی همچنانكه مثلا خانه،
سازندهای دارد مغایر و متمایر از خود، جهان نیز سازندهای دارد جدا و
منفصل از خود. اساس رابطه انسان با متاعهای جهان از نظر اسلام زهد است. زهد
یعنی اعراض از متاعهای فانی دنیا برای وصل به نعیم جاویدان آخرت. از اینها
كه بگذریم به یك سلسله مقررات ساده عملی میرسیم كه فقه متكفل آن است.
از نظر این گروه، آنچه عرفا به نام توحید گفتهاند، مطلبی است وراء توحید
اسلامی. زیرا توحید عرفانی عبارت است از وحدت وجود، اینكه جز خدا و شئون و
اسماء و صفات و تجلیات او چیزی وجود ندارد. سیر وسلوك عرفانینیز وراء
زهداسلامیاست; زیرادر سیروسلوك، یك سلسله معانی ومفاهیم طرح میشود،ازقبیل
عشق ومحبتخدا،فناء درخدا تجلی خدابر قلب عارف،كه در زهد مطرح نیست. طریقت
عرفانی نیزامریاست وراء شریعتاسلامی; زیرا در آداب طریقت مسائلی طرح
میشود كه فقه از آنها بی خبر است.
ازنظر این گروه، نیكان و صحابه رسولاكرم(ص) كه عرفا متصوفه خود رابه آنها
منتسب میكنند وآنها راپیشرو خود میدانند، زاهدانی بیش نبودهاند و روح
آنهااز سیروسلوك عرفانی واز توحید عرفانی بیخبر بوده است. آنها مردمی
بودهاند و معرض از متاع دنیا و متوجه به عالم آخرت. اصل حاكم بر روح آنها
خوف و رجاست: خوف از عذاب دوزخ و رجاء به ثوابهای بهشتی، همین وبس" (۲۶)
برای نمونه این نظریه را میتوان مطرح كرد: در این كتاب آمده است: در حقیت
زهد اسلامی و پارهای از تعلیمات اسلام مخصوصا افراط در آنها، زمینه را
برای پیدایش صوفی گری و روش صوفیانه آماده ساخت، و دراثر مساعدت عوامل
دیگراین آمادگی به مرحله كمال و صحت رسیده و بالاخره بدین وسیله تصوف در
محیط اسلام نیز ریشه دوانیده و دراین قالب جدید رشد و نمو آغاز كرد.
بنابراین تاثیری را كه میتوان برای تعلیمات اسلامی در پیدایش تصوف قائل شد
همین آماده نمودن محیط و مستعد كردن آن برای انعقاد نطفه تصوف است. در
اینجا برای این كه اشتباه و سوء تفاهمی از سخن فوق نشود ناگزیر بار دیگر
با صراحت تكرار میشود كه: زهد و دیگرتعلیمات اسلامی آن طوری كه در منطق
قرآن و سنت پیامبراكرم تفسیر و بیان شده بود به هیچ وجه چنین اقتضایی را
نداشت، بلكه این، انحراف و افراط عده معدودی بود كه این چنین آمادگی و
اقتضایی را به وجود آورد.
"...اما آیات و احادیثی كه صوفیه بعدها برای تطبیق وارتباط اصول و مبانی
تصوف با آیین اسلام به آنها متوسل شدهاند، بسیاری از احادیثیا مجهول بوده
و فاقد سند صحیح هستند، و یا اینكه تصرفاتی در تفسیر آنها به عمل آمده و
متاخرین صوفیه مطابق ذوق و مبانی خود روایات را معنا كردهاند، و همچنین در
معانی آیات بیشتر مرتكب تاویلات بعیده و تفسیرهای بیمورد شدهاند." (۲۷)
در نظر نویسنده كتاب"پژوهشی درپیدایش..."دو دستهاز عوامل در پیدایش و رشد
تصوف در میان مسلمانان تاثیر تام داشته است:
یكی عوامل داخلی، كه عبارت است از سوء فهم نسبتبه تعلیمات زهد كه در قرآن
و سنت آمدهاست، و افراط در آن، و نیز محیط اجتماعی كه پس از گذشت چندسال
از رحلت رسول گرامی اسلام در میان مسلمانان پدید آمد. یعنی سرازیر شدن ثروت
انبوه به سوی مسلمانان، و گرایش به دنیا و لذت جویی و گردآوری ثروت از سوی
سران حكومت.
صوفیگری در واقع عكسالعملی است نسبتبه وضع زندگی و تمایل شدید توده
مسلمانان به دنیا و مصالح مادی و تجمل و ثروت اندوزی. این عامل موجب پیدایش
زهد افراطی در میان كسانی چون عبدالله عمر و حسن بصری معضدبنیزید عجلی و
ربیعبن خیثم و عامربنعبدالقیس گشت.اماآنچه در قرن دوم هجری آنرابه صورت
یك مسلك مشخص وممتاز درآورد، عبارتاز یك سلسله آداب و عادات متمایز ظاهری
كه به تدریج از منابع و مآخذ خارجی و ملل و مذاهب دیگر برآن، به آن شكل
تازهای بخشید.
عوامل خارجی مؤثر در پیدایش تصوف بنابر آنچه در كتاب یاد شده آمده استبدین
ترتیب است:
▪ عامل مسیحی
رهبانیت مسیحی نخستین ماخذ و مسلكی است كه قبل از هرچیز، در تشكل تصوف
تاثیر بسزایی بخشید. دین مسیح از جمله ادیان قدیمی اعراب بود و پس از ظهور
اسلام و انتشار آن نیز مسلمانان با مسیحیان و رهبانان مناسبات و روابط
نزدیكی داشتند، و تعداد زیادی از مرتاضین و راهبهای مسیحی، غیر از آنهایی
كه در دیرهاو صومعهها در اغلب نقاط سرزمینهای اسلامی پراكنده بودند،
همواره در میان مسلمین به دورهگری و سیاحت مشغول بودند و با مسلمانان
مخصوصامتصوفه،معاشرت و حتی مكالمات بسیاری داشتند. اموری چون پشمینه پوشی،
ترك حیوانی نمودن، صوم وصال، توكل به معنای افراطی آن و ترك ازدواج مستقیما
تحت تاثیر شیوه راهبان مسیحی در میان متصوفه مسلمان رواج یافت.
شاهد دیگر براین تاثیر آن است كه عدهای از سران اولیه این مسلك، مانند
جنید كه او را "سیدالطائفه" خواندهاند، پدر و مادرش مسیحی بوده و در چنین
خانوادهای رشد یافتهاست. همچنین ذوالنون در مصر، و ابوسلیمان دارابی و
ابوهاشم صوفی در شام زندگی كردهاند و نیز ابراهیم ادهم در شام میزیسته و
در همانجا از دنیا رفتهاست. و چنان كه میدانیم شام و مصر از مراكز مهم
رهبانیت و مسیحیتبودهاست.
▪ عامل هندی:
نویسنده كتاب "پژوهشی در پیدایش..." براین عقیده است كه "افكار و آداب تصوف
اسلامی به اندازهای با آراء و تعالیم هندی تشابه دارد كه بعضیها گمان
بردهاند اساس نفوذ تصوف در اسلام فقط از هند بودهاست." (۲۸) شواهد تاریخی
كه در آن كتاب برای تاثیر تصوف هندی روی مسلمانان ارائه شده عبارتند از:
الف) ترجمه كتابهایی چون: سندباد الكبیر، سندبادالصغیر، آدابالهند
والصین،الهند فی قصهٔ هبوط آدم، طرق، حدود منطق الهند، بوذاسف، بیدا، به
زبان عربی، كه از قرن دوم به بعد صورت پذیرفت.
ب) در نیمه اول قرن دوم هجری، بویژه عصربنیالعباس مجالس مناظره و محافل
مخصوص عقاید و مذاهب برگزار میشد، و ارباب مذاهب و پیروان ادیان گوناگون
در آن گرد هم میآمدند و آزادانه به بحث و مناظره و اظهار عقاید خود
میپرداختند. در این میان عدهای از پیروان مذاهب هندی و بودایی نیز شركت
داشتند.
نویسنده: علی شیروانی
پینوشتها:
۱- البته چنان كه اشاره خواهیم كرد، عرفان و تصوف اسلامی واژهای است كه
دامنه وسیع و گستردهای دارد و عارف وصوفی برجمع كثیری از مسلمانان اطلاق
میگردد كه دارای اختلافات فاحشی هستند، در این میان تنها به دستهای خاص،
و نگرشی ویژه نظر داریم.
۲- اصطلاحات الصوفیه،ص ۱۰۴، كماالدین عبدالرزاق كاشانی، چ دوم، انتشارات
بیدار،۱۳۷۰ ه،.
۳- طبقات الصوفیهٔ، ص ۵۰۶.
۴- همان ماخذ، ص ۳۹۶.
۵- همان ماخذ، ص ۷۲.
۶- ر. ك: فلسفه عرفان،دكتریحیییثربی،انتؠ?ارات دفترتبلیغات، ص۳۳-۶۳،
چاول، ۱۳۶۶ ه..
۷- عوارف المعارف،مطبوع درحاشیهاحیاءالعلوم غزالی، طبع قاهره، ج ۱، ص
۲۹۳-۲۹۴.
۸- اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۶.
۹- كشافاصطلاحاتالفنون والعلوم،ص ۴۸،محمدالتهانوی،هند،۱۸۷۲م .
۱۰- طبقات الصوفیه، ص ۴۳۵.
۱۱- ر.ك:اللمع فی التصوف،ابونصر عبداللهبنعلیالسراجا لطوسی،لیدن
۱۹۱۴م;شرح كلمات باباطاهر، شارح سلطان محمدبنحیدرمحمد جنابفری، تهران،
۱۳۳۳.
۱۲- ر. ك: آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۷۰، استاد مطهری در آنجا
میگوید:"اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یادشوند،باعنوان "عرفا"
وهرگاهبا عنوان اجتماعیشان یاد بشوند،غالبا"متصوفه"یاد میشوند."
۱۳- همان ماخذ، ص ۷۱، همچنین مراجعه كنید به ص ۱۲۲ و ۱۲۳.
۱۴- درتنظیم مطالباینبخش،از كتاب "پژوهشی درپیدایشتصوف و عرفان"
عباسعلی عمید زنجانی،(تهران: امیركبیر،۱۳۶۶،)،چ اول،بهره وافر بردهام.
۱۵- بودا چه میگوید؟، ص ۴۴.
۱۶- "تحقیقماللهند"ابوریحان بیرونی،ترجمه علیاكبر داناسرشت،ص ۲۰.
۱۷- بحث در آثار وافكارحافظ،ج ۲، قاسم غنی،(تهران:مطبعه بانك ملی ایران،
۱۳۲۲ ه)،ص ۱۶۶.
۱۸- بودا چه میگوید؟،ص ۳۰.
۱۹- تحقیق ماللهند،ص ۴۹-۵۰.
۲۰- همان، ص ۵۴.
۲۲و۲۱- "نظری در تاریخ ادیان"، علی اكبرترابی،(تهران: شركت انتشارات نسبی
حاج محمدحسین اقبال و شركا، ۱۳۴۱ ه)،ص ۱۷۸،
پینوشتها:
۲۳- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۴۴.
۲۴- آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴ - ۸۶
۲۵- پژوهشی در پیدایش و تحولات عرفان و تصوف،(تهران:انتشارات امیركبیر)، ص
۲۶۰ و۲۶۱
۲۶- آنچه در این قسمت میآید صرفا انتقال نظریات كسانی است كه عرفان و تصوف
را انعكاسی از افكار و روشهای زندگی ملل غیر اسلامی درمیان مسلمانان
میدانند، نه آن كه رای منتخب نگارنده باشد.
۲۷- ماخذ سابق، ص ۲۸۷.
۲۸- تاریخ تصوف، ص ۱۵۷.
۲۹- شایان ذكر است كه خرقهپوشی در تصوف غیر از پشمینه پوشی است، و اصولا
خرقه پوشی به معنای خاص آن بیشتر از اواخر قرن سوم به بعد در میان صوفیه
رایجشدهاست.
۳۰- ر. ك.به:مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴.
۳۱ و۳۲- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۴۴.
۳۳- میراث اسلام، مجموعهای ازمستشرقین دربارهاسلام، ص ۸۴.
باشگاه اندیشه