در بین آنچه طبقات ممتاز غیرصوفی اسباب تأیید یا انكار
صوفیه دانسته اند ، طرز تلقی فلاسفه و اهل حكمت به نحوبارزی با طرز تلقی
فقها و علمای اهل مدرسه تفاوت دارد . در بین فلاسفه و اهل حكمت ، تصوف با
تأیید ، یا لااقل تسامح مواجه شد و این طرز موضع گیری تقریباً در شرق و غرب
اسلامی همانند بود . با آنكه صوفیه عقل را در شناخت حقایق عاجز ، موقوف یا
مردود می شناخته اند و بعضی از آنها به طور ماوراء عقل قائل شده اند ،
حكمای اسلامی بی آنكه قول آنها را در حصر علم به علم كشفی تأیید كنند ،
حاصل مكاشفات آنها را غالباً درخور یافته اند .
فارابی ، هم از حیث طرز معیشت و هم از حیث طرز فكر به صوفیان عصر خویش
بیشتر شباهت داشته است. وی در آنچه در باب اتصال به عقل فعال بیان می كند ،
در واقع نظر به نوعی تجربه صوفیانه از مقوله " جذب " دارد. همچنین قول او
در باب تجربه خلع بدن، از مقوله آن چیزی است كه صوفیه موت ارادی میخوانند.
در نظام فلسفی فارابی ، مواردی كه با طرز فكر صوفیانه مناسب باشد ، كم نیست
و حتی تجرد و ریاضت او نوعی حكمت نوافلاطونی را نزد وی با چیزی از تصوف
هماهنگ نشان می دهد .
ابن سینا هم با آنكه حیات ظاهری عادی او با شیوه رایج بین اهل تصوف فاصله
بسیار دارد ، در اواخر كتاب اشارات ، عالی ترین تقریر از نظریه اهل عرفان
را در زبان فلسفی عرضه می كند . قصیده عینیه او ، هم مخصوصاً رسائل رمزی وی
به نام حی بن یقظان و رساله الطیر از تأثیر تصوف خالی نیست . مسأله خلع بدن
هم كه از تجارب صوفیه است، نزد او مثل فارابی ظاهراً از آنچه در كتاب "
اثولوجیا " به بیان می آید و در اشارات ابن سینا نضو جلباب خوانده می شود و
وقوع آن تجربه و سایر كرامات منسوب به عارفان در تعلیم وی موقع قبول دارد و
در خور منفی و انكار قطعی نیست.
حكمت اشراقی شیخ شهاب الدین سهروردی با اقوال صوفیه همانندی مشهودی دارد .
رسائل فارسی او بیشتر رسالات عرفانی محسوبند . در كتابهای فلسفی عربی هم
شیخ هر چند با طرح مباحث نظری آغاز می كند ، غالباً به تجارب عرفانی شخصی
می رسد. شیخ شهاب الدین در تعلیم خویش به علم كشفی اهمیت بیشتر می دهد ،
كمال حكمت را در نیل به انسلاخ از نواسیت كه همان تجربه مذكور در اثولوجیا
ست ، می داند. به علاوه رسائل رمزی فارسی او ، چنان از آراء صوفیه متأثر
است كه نوعی ارتباط بین حكمت اشراقی با تصوف را مسلم می دارد . به خصوص
تأكید او در اینكه نیل به این حكمت جز با اعراض از امور مادی حاصل نیست ،
نیز نشانی از توافق حكمت اشراقی با عرفان صوفیه به نظر می رسد . اینكه بعضی
مشایخ صوفیه ، مثل بایزید و حلاج و سهل تستری را نیز وی در جایی ، حكمای
اسلامی می خواند، مؤید این دعوی است. این نیز كه بنابر قول سهروردی نیل به
این حكمت ، مثل نیل به حقایق تصوف بدون نظارت و هدایت مرشد و معلم ممكن
نیست و آن را باید از نااهل نگه داشت ، خویشاوندی این تعلیم را با مقالات
صوفیه آن بیشتر غیرقابل انكار می سازد .
از حكمای عرب اسلامی لااقل آثار ابن طفیل و ابن سبعین ، و از دیگر حكمای
شرقی رسالات افضل الدین كاشانی ، قبسات میرداماد و طرح حكمت متعالیه
صدرالدین شیرازی متضمن اقوالی است كه تأیید مبانی عرفانی به شمار می آید ؛
هرچند كه شامل تأیید مشایخ قوم و بعضی شطحیات و غلبات احوال آنها نیست .