آنكه از همان عهد طبقات اول صوفیه ـ دوره حسن بصری ،
ادهم و رابعه عدویه ـ خبرهایی حاكی از وجود زاویه ها ( در نقطه های خلوت
شهرها ) ، خانقاهها ( غالباً در حواشی شهرها و مكانهای دور افتاده ) و
رباطها ( اكثر در نواحی مجاور ثغرهای اسلامی ) در متون صوفیه آمده است و در
عهد شیخ ابوسعید ابوالخیر در شهرهایی چون نیشابور و میهنه خانقاههایی برای
صوفیه عصر وجود داشت و در آن ایام هم صوفیه و زهاد به جاآوردن مراسم غزو با
كفار را جزو لوازم عبادات واجب تلقی می كردند و بعضی از آنها قسمتی از ایام
عمر را در رباطها كه برای آمادگی جهت دفاع از ثغر اسلام به وجود می آمد، به
سر می بردند ، برخی از ثروتمندان اهل خیر هم در شهرها و غالباً در مجاورت
مقابر و بقاع منسوب به ائمه و اولیا عبادتگاههایی به نام خانقاه برای كسانی
كه اوقاتشان مستغرق عبادت و ریاضت بود ، بنا می كردند و برای آنها و
پیروانشان غذا و مسكن فراهم می آوردند تا اوقات آنها مصروف تهیه معاش نباشد
و از این بابت دغدغه ای نداشته باشند. با اینهمه ، بنای خانقاههای وسیع كه
شامل عبادتگاه خاص شیخ ، جمع خانه صوفیان و حجره های مجزا برای خلوت و
عبادت طالبان و مبتدیان سلوك باشد و لوازم سكنای صادر و وارد از ظرف و فرش
و چراغ و مطبخ و متوضا و اصطبل زیر نظر یك شیخ مرشد و نظارت و معاونت خادم
یا خادمان با اوقات معین و فتوح و نذور مرتب كه اداره و دوام خانقاه را
ممكن می داشت، از وقتی توسعه و رواج پیدا كرد كه تصوف دوران مبارزه برای
احراز حق حیات خویش در جامعه اسلامی را پشت سر گذاشته بود . طریقت در
امتداد شریعت و با سعی در حفظ حداكثر تقارن و توافق با آن سیر می كرد و به
همین سبب از هرگونه افراط و تفریط بر كنار بود و با اهل سكر از صوفیه كه تك
رو بودند ، و نیز با اهل ملامت كه به رسوم صوفیه مقید نبودند ،ارتباط خود
را قطع كرده بود .
از عهد خواجه نظام الملك طوسی كه به علما و صوفیه هردو توجه داشت ، به
موازات اهتمام وی در بنای مدارس به سعی دربنای خانقاهها هم توجه شد و
خانقاهها هم ، مثل مدارس و ظاهراً به تقلید آنها دارای نوعی انضباط مبنی بر
سلسله مراتب شد كه در رأس سازمان آن یك شیخ مرشد بود و طالبان سلوك بر حسب
طول میزان اقامت و ارتباط با خانقاه مراتب مناسب پیدا می كردند و هدایت و
صحبت و تربیت سالكان تازه به آنها واگذار می شد . بعضی از آنها خلیفه شیخ
می شدند و هرگاه شعبه ای از خانقاه با عین آداب و اصول آن در شهری دیگر یا
در جای دیگر شهر به وجود میآمد، كسانی كه خلیفه شیخ در خانقاه اصلی بودند
، یا در ردیف او به شمار می آمدند، سرپرست خانقاه جدید می شدند و خود آنها
و پیروانشان پیروان خانقاه شیخ اصلی بودند . با فرصتهایی كه برای بنا و
توسعه اینگونه خانقاهها به وجود آمد ، در هر خانقاه به اقتضای تجربه و
ترتیب شخصی شیخ آن و رسوم و آدابی كه شیخ در ترتیب عبادات و ریاضات قائل
بود، مجموعه ای از رسوم توبه و چله نشینی و خلوت گزینی و طریقت خانقاه و
آداب و عبادات و اوراد به وجود می آمد كه خلاصه طرز تربیت و ارشاد شیخ را
متضمن بود و در خانقاههای تابع نیز همچنان دنبال می شد و به عنوان طریقه
شیخ یا تعلیم وی به طالبان جدید تعلیم می گشت .
پابه پای این خانقاهها ، سلسله های اهل فتوت نیز ، خانقاههایی خاص خود
داشتند كه غالباً لنگر خوانده می شد . ملامتیه و بعد از آنها قلندریه و
جولقیه و درویشان جلالی و خاكساری و دوره گرد هم خانقاههایی برای خود داشته
اند و آنچه از احوال بعضی از ایشان در افواه نقل می شده ، گهگاه موجب سوء
شهرت صوفیه و عارفان مقبول و مشهور هم می گشته است . متشبهان به صوفیه كه
از قدیم متصوف یا مستصوف خوانده می شدند ، عامل عمده این هرج و مرج در
احوال صوفیه و خانقاههای واقعی و جدی بوده اند. این جماعت در واقع مترسمان
قوم بوده اند و بدون آنكه حیات دینی آنها صوفیانه یا عارفانه باشد ، شعار
پشمین و لباس كبود آنها را تقلید می كرده اند و خود را از روندگان طریقت
نشان می داده اند .
اینكه در گلستان سعدی در باب اهل طریقت گفته شده است كه پیش از این جمعی
بودند به ظاهر پراكنده و به معنی جمع ، و امروز جمعی هستند به ظاهر جمع و
به معنی پراكنده، تصویری از حال انحطاط طریقت را در عهد شیخ نشان می دهد.
شكایت و انتقاد از مترسمان و متشبهان از سالها بعد از سعدی هنوز در مؤلفات
صوفیه و اقوال منقول از مشایخ آنها هست . مولانا هم در مثنوی از صوفیه عصر
انتقاد می كند. طرفه آن است كه نزد قدمای قوم مثل غزالی، قشیری ، هجویری ،
نیز مؤلف كتاب اللمع و حتی در شرح تعرف كه قدیم ترین اثر تصوف به زبان
فارسی است ، نیز بارها از انحطاط تصوف در عصر آنها سخن رفته است.
http://icro.ir/?m=405&c=240&t=3