تصوف و عرفان از موضوعاتی است كه طیف گستردهای از
افرادبرجسته و دارای خصایص ویژه را در طول قرون متمادی و درسرزمینها و
فرهنگهای گوناگون به خود مشغول ساخته و درسراسر حیات فكری و اجتماعی ایشان
اثر گذاردهاست - و اینانكسانی هستند كه از آنها به عنوان عارف و یا صوفی
و مانند آنیاد میشود - افزون براین اذهان گروهی بس فراوانتر را هموارهمتوجه
خودت ساختهاست; كسانی كه اگر چه مستقیما در اینمیدان وارد نشده، منازل آن
را طی نكرده و به اهداف آن نایلنگشتهاند، اما همواره در پی شناختحقیقت
آن، پژوهش درباره صحت و سقم مبانی و اصول و طریقه و روش پیشنهادی آنبرای
سیر و سلوك و نیل به سعادت حقیقی بودهاند.
در این میان گروهی طرفدار عرفان و عارف، دستهای مخالفآن بودهاند، جمعی
نیز مساله را مبهم دانسته، قضاوت قطعی ازسوی غیر عارف و صوفی درباره عرفان
و تصوف را ناروامیدانند، این به خاطر ویژگی خاص عرفان و تصوف است كهطوری
ورای طور عقل و اندیشه میباشد، راهی است كه جزسالك آن، از منازل و مقامات
و مراحل آن اطلاعی نتواندحاصل نمود.
مسائل قابل طرح و بررسی در این قلمرو بسیار متنوع وگوناگون است و شمار آن
به صدها مساله میرسد كه پژوهششایسته درباره هریك از آنها نیازمند صرف
سالها تحقیق و تتبعاز سوی خبرگان و آشنایان به این مساله بغرنج و كهن
است.برخی از این مسائل تاكنون مورد پژوهش قرار گرفته و بسیاری ازآنها هنوز
بكر و دست نخورده در انتظار اندیشمندان كنجكاو ودانشوران تحلیلگر و علاقهمند
به عرفان و تصوف بسر میبرد.
در این پژوهش كوتاه تنها در صدد آنیم كه مبانی عرفان وتصوف را از دیدگاه
قرآن كریم بررسی كنیم. والبته مقصود ازعرفان و تصوف جهان بینی و مسلك خاصی
است كه در میانمسلمانان پدیدار گشته و رشد و نمو نموده و مراحل تكاملیخویش
را به مرور و در طی قرنها پشتسر نهاده، و به صورتكنونی خود در آمدهاست.
و در یك كلمه مقصود همان چیزیاست كه "عرفان و تصوف اسلامی" نام گرفتهاست.
(۱) والبته اینبه معنای انكار وجوه مشابهت و وجود عناصر مشترك میان اینحوزه
با دیگر حوزههای عرفان نیست، بلكه مقصود توجه بهنكات افتراق و تفاوت،
تكیه بر ویژگیهای خاص "عرفاناسلامی" است.
شایان ذكر است كه این مساله از اهمیتسرشاری برخوردارمیباشد، و دیر زمانی
است كه مورد بحث و گفتگو میانگروههای مختلف، اعم از مخالفین و موافقین
عرفان وتصوف،واقع شده، به ویژه در سالهای اخیر بعد تازهای به خودگرفتهاست.
چه، گروهی از مستشرقان مغرض و یا ناآگاه بهحقیقت دین اسلام و معانی ژرف
آیات قرآن اظهار داشتهاند:تعالیم قرآن در سطح عوام و فهم توده مردم است، و
هرگز اشارهو دلالتی برمعانی لطیف و بلند عرفانی ندارد. این اظهار نظرها
ازسوی پارهای از مستشرقان اهمیتبیشتری به مساله مورد بحثمیدهد.
برای آن كه خواننده گرامی با آمادگی بیشتری وارد اصلمساله شود. تقدیم
اموری چند لازم مینماید.
● عرفان چیست؟ و عارف كیست؟
عرفان در لغتبه معنای شناخت و شناسایی است. و دراصطلاح، روش و طریقهای
ویژه است كه برای دستیابی وشناسایی حقایق هستی و پیوند و ارتباط انسان با
حقیقت، برشهود و اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تكیه دارد، و نیل بهاین
مرتبط (شهود حقیقت و اتحاد با آن) را نه از طریق استدلالو برهان و فكر،
بلكه از راه تهذیب نفس و قطع علایق ووابستگی از دنیا و امور دنیوی و توجه
تام به امور روحانی ومعنوی و در راس همه، مبدا و حقیقت هستی میداند.
برای روشن شدن مكتب عرفان، بهتر است مروری داشتهباشیم برپارهای از
تعریفها كه از سوی اهل عرفان و یا عرفانپژوهان برای "معارف" بیان
شدهاست. چه،تعریف عارف بماهوعارف، در واقع ملازم باشناسایی "عرفان"
میباشد.
عبدالرزاق كاشانی میگوید: "العارف من اشهد الله ذاته وصفاته و اسمائه و
افعاله. فالمعرفهٔ حال تحدث عن شهود" (۲).
عبدالرحمن سلمی گفتهاست:"بعضی میگویند: عارف كسیاست كه فنای درحق یافته
و هنوز به مقام بقاءبالله نرسیده باشد،و از مقام تقلید به مقام اصلاق سیر
ننموده.... واین مقام به طریقحال و مكاشفه براو ظاهرگشته و همو
میگوید:"العارف قلبه لمولاه وجسدهلخلقه" (۴).
از بایزید بسطامی پرسیدند: علامت عارف چیست؟ گفت:"الا یفتر من ذكره، ولایمل
من حقه، ولایستانس بغیره" باز گوید:"من عرف الله فانه یزهد فی كل شیء
یشغله عنه" (۵).
حافظ میگوید:
عارف از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هركس از این لعل توانی دانست شرح
مجموعه گل مرغ سحرداند و بس كه نه هركو ورقی خواند معانی دانست عرضه كردم
دو جهان بردل و بركار افتاد بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست.
بوعلی سینا در آغاز نمط نهم "اشارات و تنبیهات" در مقامتعریف عارف و فرق
میان او با هریك از زاهد و عابد میگوید:"آنكه ازتنعم دنیا رو گرداندهاست،
"زاهد" نامیده میشود; و آنكهبر انجام عبادات مانند نماز و روزه و...
مواظبت دارد، "عابد"خوانده میشود; و آنكه ضمیر خود را از توجه به غیر حق
بازداشته و متوجه عالم قدس كرده تا نور حق بدان بتابد، به نام"عارف"
شناخته میشود. البته گاهی دو یا هر سه عنوان در یكنفر جمع میشود." وی در
دنباله كلام خود درباره هدف و غرض"عارف" میگوید: "عارف حق را میخواهد
برای حق نه برایچیزی غیر حق، و هیچ چیز را بر معرفتحق ترویج نمیدهد. و
عبادتش تنها به خاطر این است كه او شایسته عبادت است، وبدان جهت است كه
عبادت رابطهای فی حدذاته شریف است، نه به خاطر میل و طمع در چیزی یا ترس
از چیزی".
بوعلی سینا در پایان كلام خود در مقام توصیف مراحلنهایی سیر عارف از خلق
به سوی حق میگوید: "آنگاه عارف نیزازخود پنهان میگردد، خدا را میبیند و
بس. اگر خود را میبینداز آن جهت است كه در هر ملاحظهای، لحاظ كننده نیز
به نحویدیده میشود. در این مرحله است كه عارف به حق واصلمیگردد."
از تعریفهای مذكور، كه هریك در مقام بیان یك یا چندویژگی از ویژگیهای عارف
است، بهدست میآید كه:
۱) عارف به مقام شناسایی اسماء، صفات و ذات حق ازطریق كشف و شهود نایل
میآید.
۲) عارف علاوه بر كشف و شهود حضرت حق، با او نوعیاتصال مییابد كه از آن
به مقام فناءفیالله تعبیر میشود.
۳) عارف انس كامل با حضرت حق و توجه تام به او دارد.
۴) عارف از "ماسوی الله" روگردان است، بلكه هیچگونهاصالت و هستی حقیقی
برای آن قایل نیست.
● ویژگیهای عمده مكتب عرفان
عرفان یك مسلك و مكتب خاصی است كه با تمام جلوههایگوناگونی كه داشته،
تفاوتی كه میان شعبههای آن مشاهدهمیشود، دارای خصوصیاتی چند است كه
میتوان آنها را ازویژگیهای این مكتب بهشمار آورد.
الف) در این مكتب تنها برعلم تكیه نمیشود، بلكه عمل اصلو اساس كار است، و
علم خود نتیجه و محصول عمل است.یعنی برای رسیدن به آگاهی عرفانی باید
مراحلی را پشتسرنهاد، به سیر و سلوك پرداخت.
ب) اعتقاد به حقیقت جهان خارج و مدت واقعی این حقیقت واینكه حقیقت، ظاهری
دارد و مظاهری - كه كثرت دراین ظاهر ومظاهر است - و نیز باطنی دارد كه در
آن، حقیقت محضباوحدت كامل خود از هرگونه تفرقه و كثرتی منزه است.
ج) اعتقاد به اصالت ارتباط حضوری و شهودی میان انسان وحقیقت، درعین قبول
علمهای حصولی و ارتسامی.
د) باور و اعتقاد به یك حقیقت واحد و عینی كه هدف هرعارف، وصول به آن و
اتحاد و فنای در آن است.
ه) رابطه ممتاز انسان با حقیقت كلی جهان و امكان "وصول" و"اتحاد" و
"فنای" وی در آن حقیقت و "بقایش" با آن.
و) اعتقاد به ریاضت و مجاهده.
ز) تكیه بر مساله عشق به عنوان یك عنصر اصلی و اساسی درحیات عارف (۶).
البته باید یادآور شد كه اولا چنین نیست كه هر نحله عرفانیلزوما واجد همه
این عناصر باشد و ثانیا: تعبیرها و تفسیرها ومطالب مطروحه پیرامون هریك از
عناوین فراوان است و آرایبسیاری نیز در این باره میان كلمات عرفا مشاهده
میشود.
هدف دراین قسمت تنها ارائه یك دورنمای كلی برای آندسته از خوانندگانی است
كه ممكن است آشنایی كمتری با اینمكتب داشته باشند. در اینجا بیمناسبت
نیست كه اشارهای نیزداشتهباشیم به مفهوم "تصوف" و "صوفی" و تعریفاتی كه
برایآن دو بیان شدهاست.
● تصوف چیست؟ و صوفی كیست؟
تصوف در لغت مشتق از "صوف" (به معنای پشم گوسفند)است، و صوفی را از آن روی
صوفی گفتهاند كه لباس پشمینهخشن برتن میكند. سهروردی صاحب
"عوارفالمعارف"میگوید: "اشتقاق تصوف از صوف،از هراشتقاق دیگر
مناسبتراست، چه میگویند: "تصوف، یعنی پشمینه پوشید" همچنان
كهمیگویند:تقمص یعنی "جامعبرتن كردن" پس صوفیان رابهلباس ظاهرشان
منسوب كردهاندكه از هر نسبتی روشنتر است (۷).
چنانكه تصوف پژوهان گفتهاند: این واژه برای نخستین بار برابرهاشم كوفی
(متوفای در ۱۵۳ یا ۱۷۴ و یا ۱۸۴ه) اطلاقشدهاست، ولذا قدمت این واژه در
فرهنگ اسلامی به نیمه اولقرن دوم هجری میرسد.
نویسنده: علی شیروانی
پینوشتها:
۱- البته چنان كه اشاره خواهیم كرد، عرفان و تصوف اسلامی واژهای است كه
دامنه وسیع و گستردهای دارد و عارف وصوفی برجمع كثیری از مسلمانان اطلاق
میگردد كه دارای اختلافات فاحشی هستند، در این میان تنها به دستهای خاص،
و نگرشی ویژه نظر داریم.
۲- اصطلاحات الصوفیه،ص ۱۰۴، كماالدین عبدالرزاق كاشانی، چ دوم، انتشارات
بیدار،۱۳۷۰ ه،.
۳- طبقات الصوفیهٔ، ص ۵۰۶.
۴- همان ماخذ، ص ۳۹۶.
۵- همان ماخذ، ص ۷۲.
۶- ر. ك: فلسفه عرفان،دكتریحیییثربی،انتؠ?ارات دفترتبلیغات، ص۳۳-۶۳،
چاول، ۱۳۶۶ ه..
۷- عوارف المعارف،مطبوع درحاشیهاحیاءالعلوم غزالی، طبع قاهره، ج ۱، ص
۲۹۳-۲۹۴.
۸- اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۶.
۹- كشافاصطلاحاتالفنون والعلوم،ص ۴۸،محمدالتهانوی،هند،۱۸۷۲م .
۱۰- طبقات الصوفیه، ص ۴۳۵.
۱۱- ر.ك:اللمع فی التصوف،ابونصر عبداللهبنعلیالسراجا لطوسی،لیدن
۱۹۱۴م;شرح كلمات باباطاهر، شارح سلطان محمدبنحیدرمحمد جنابفری، تهران،
۱۳۳۳.
۱۲- ر. ك: آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۷۰، استاد مطهری در آنجا
میگوید:"اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یادشوند،باعنوان "عرفا"
وهرگاهبا عنوان اجتماعیشان یاد بشوند،غالبا"متصوفه"یاد میشوند."
۱۳- همان ماخذ، ص ۷۱، همچنین مراجعه كنید به ص ۱۲۲ و ۱۲۳.
۱۴- درتنظیم مطالباینبخش،از كتاب "پژوهشی درپیدایشتصوف و عرفان"
عباسعلی عمید زنجانی،(تهران: امیركبیر،۱۳۶۶،)،چ اول،بهره وافر بردهام.
۱۵- بودا چه میگوید؟، ص ۴۴.
۱۶- "تحقیقماللهند"ابوریحان بیرونی،ترجمه علیاكبر داناسرشت،ص ۲۰.
۱۷- بحث در آثار وافكارحافظ،ج ۲، قاسم غنی،(تهران:مطبعه بانك ملی ایران،
۱۳۲۲ ه)،ص ۱۶۶.
۱۸- بودا چه میگوید؟،ص ۳۰.
۱۹- تحقیق ماللهند،ص ۴۹-۵۰.
۲۰- همان، ص ۵۴.
۲۲و۲۱- "نظری در تاریخ ادیان"، علی اكبرترابی،(تهران: شركت انتشارات نسبی
حاج محمدحسین اقبال و شركا، ۱۳۴۱ ه)،ص ۱۷۸،
پینوشتها:
۲۳- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۴۴.
۲۴- آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴ - ۸۶
۲۵- پژوهشی در پیدایش و تحولات عرفان و تصوف،(تهران:انتشارات امیركبیر)، ص
۲۶۰ و۲۶۱
۲۶- آنچه در این قسمت میآید صرفا انتقال نظریات كسانی است كه عرفان و تصوف
را انعكاسی از افكار و روشهای زندگی ملل غیر اسلامی درمیان مسلمانان
میدانند، نه آن كه رای منتخب نگارنده باشد.
۲۷- ماخذ سابق، ص ۲۸۷.
۲۸- تاریخ تصوف، ص ۱۵۷.
۲۹- شایان ذكر است كه خرقهپوشی در تصوف غیر از پشمینه پوشی است، و اصولا
خرقه پوشی به معنای خاص آن بیشتر از اواخر قرن سوم به بعد در میان صوفیه
رایجشدهاست.
۳۰- ر. ك.به:مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۸۴.
۳۱ و۳۲- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۴۴.
۳۳- میراث اسلام، مجموعهای ازمستشرقین دربارهاسلام، ص ۸۴.
باشگاه اندیشه