زهد و تقشف رایج در بین مسلمانان ، از وقتی مبنای
نخستین تجلی تصوف و عرفان واقع گشت كه از صورت خوف از جحیم و شوق به نعیم
خارج شد و به صورت اعراض از متاع دنیا به قصد تقرب به وجه مولی درآمد و
بدین گونه با پدیده محبت كه در قرآن كریم هم اشارت " یحبهم و یحبونه …" (
مائده /5/54 ) مربوط به آن بود ، ارتباط یافت . در بین نخستین نسل از زهاد
این عصر كه پشمینه پوشی به عنوان نوعی شعار ضد تجمل در بین آنها متداول بود
، حسن بصری نماینده زهاد معترض بر تنعم عصر ، و رابعه عدویه نماینده زهد
مبنی بر توجه به وجه حق به شمار آمد و از اینجاست كه گفته اند : عنصر محبت
ـ عشق الهی ـ را رابعه عدویه وارد تصوف كرد . تأكید رابعه بر لزوم حصر
عبادت حق به محبت معبود بود كه به عشق در كلام صوفیه مجال ظهور داد و آنچه
اعراض از متاع دنیا خوانده می شد ، تدریجاً از حالت معامله كه توقع اجر
برای عمل و انتظار مثوبات برای عبادت بود بیرون آمد و صوفیه كه عبادت و
طاعت برای آنها مبنی بر عشق به وجه اللـه شد ، به عبادت زهاد رسمی به نظر
نوعی معامله نگریستند و طریق اهل تصوف از طریق اهل تقشف جدا شد . بدین گونه
، طریقت كه راه و روش صوفیه بود ، از مجرد شریعت كه اهل تشقف فقط بر مبنای
آن سلوك می كردند تمایز پیدا كرد . نخستین نسل زهاد صوفیه كه در عصر خویش
یا اندكی بعد به نام صوفیه خوانده شدند، از طرح و بحث مسائل خاص اهل كلام
هم كه مبنی بر برهان بود ـ و آنها را به هر نحوی درگیر كشمكشهای سیاسی و
اعتقادی عصری می كرد ـ و از اعراض كلی از متاع دنیا و پرهیز از وسوسه
بازگشت بدان مانع می آمد ، دوری گزیدند. لاجرم نیل به یقین در مورد خدایی
را كه برای آنها موضوع طاعت ، عبادت و عشق بود ، نیز در تأملات قلبی جست
وجو كردند و رهایی از وساوس و هواجس ناشی از تأثیر رایج در علم عصر را هم
وسیله ای برای رهایی از بازگشت به كشمكشهای مربوط به متاع دنیا تلقی كردند
. برای آنها عشق كه هیچ گونه چون و چرایی را بر نمی تافت ، برعقل كه موجب
تحریك وسوسه و شبهه و شك می شد ، بیشتر مایه اعتماد بود و برای آنكه سلوك
آنها در طریقت ، از هرگونه وسوسه در امان بماند ، با امعان نظر در قرآن و
حدیث كوشیدند تا سلوك الی الله را كه هدف و غایت قلب و عشق آنها بود ، بر
اساس اموری كه برخلاف سلوك اهل علم به كلی از شائبه شك و تردید خالی باشد ،
بنا نهند ؛ اما هرچند آنها نیز مثل اهل علم غایت سلوك خود را نیل به حقیقت
خواندند، بین آنها و ارباب علم رسوم این تفاوت وجود داشت كه نزد آنها راه
حقیقت از منازل زهد و عبادت و عشق و تسلیم می گذشت و برخلاف آنچه نزد اهل
علم و اصحاب مجرد شریعت رایج بود، دچار وسوسه دلیل و برهان و سفسطه و
مغالطه و جدل نمی گشت و لاجرم نزد آنها ایمن تر و مطمئن تر از راه علم به
نظر می رسید .