رابعه برای نیل به دیدار خدا دایم در طوفانی از اشك و
اندوه عاشقانه به سر می برد . زندگی او سراسر سادگی بود . سخنانش در بیان
سوز محبت ، تأثیری بی مانند داشت . ظهور رابعه و تعالیمش نقطه عطف تصوف بود
كه تدریجاً از زٌهد خشك مبتنی بر خوف و مشیت به معرفت درد آلود مبتنی بر
عشق و محبت گرایید .
در سخنانی كه از او به یادگار مانده به اهمیت محبت و عشق اشاراتی دارد .
نقل است كه می گفت : ( می روم آتش در بهشت زنم و آب در دوزخ ریزم تا این هر
دو حجاب رهروان از میانه برخیزد و قصد معین شود و بندگان خدا ، خدا را بی
غرض و نه به امید بهشت و یا خوف از دوزخ خدمت كنند "
هر چند كه رابعه بنیانگذار نگرش محبت آمیز در عرفان اسلامی است ، اما محبت
و ارادت او به خداوند ، او را در زمره كسانی قرار نداده است كه تنها رَجا و
عشق الهی را در وجود خود متجلی ساخته و از خوف الهی غافل مانده اند .
آورده اند كه او بسیار اشك می ریخت . همین كه سخن از آتش به میان می آمد
مدهوش می شد و می گفت : " استغفار نا یحتاج الی استغفار " ؛ استغفار ما
نیازمند استغفار است . این آمرزش طلبی نشانه ای از عمق خوف و مشیت او نسبت
به خداست . این همان معرفت بلندی است كه عارفان اهل خوف با خداوند داشته
اند .آیهٔالله جوادی آملی در توضیح عبارت رابعه در باره استغفار طلبی از
استغفار می نویسد : " دعای رابعه در واقع ترجمان دعایی از امام حسین (ع) در
روز عرفه است كه فرمود : خدایا كسی كه خوبی های او بدی است بدیهایش چگونه
بد نباشد " .
رابعه در سایه عنایت خداوندی به مقامی رسیده بود كه هیچگونه احساس نیازی به
مردم نمی كرد . نقل است كه او هرگز از مردم چیزی نپذیرفت و می گفت : " ما
لی حاجه بالدنیا " ؛ مرا به دنیا نیازی نیست . اما آنچه رابعه را جزو
اغنیای عرفا قرار داده بود از یك سو محبت وافر به خدا و از سوی دیگر حزن
شدید و خوف زیادنسبت به باریتعالیی بودوی درباره حزن می گفت باید بیشتر
متآثر باشیم چرا كه كمترحزن می خوریم و باید بنالیم كه چرا كم می نالیم .
بنابر این باید رابعه را از جمله افرادی بدانیم كه حزن و خوف و محبت الهی
را با هم داشته اند .
از همین رو بود كه او در صدد كتمان حَسنات خود برمی آمد و به دیگران هم
توصیه می كرد نیكی های خود را بپوشانند . همانطور كه گناهان خود را استتار
كنند . چرا كه اظهار خوبی ، برای آدمی نقص است و زمینه خود نمایی را فراهم
و سبب خودستایی آدمی می شود .
برای رابعه خوف و حزن علاوه بر فراق و جدایی از خدا به سه چیز دیگر هم تعلق
می گرفت و آن سه همان اند كه خود گفته است : " در غم سه چیز متحیر مانده ام
... اول آنكه در وقت مرگ ، ایمان به سلامت برم یا نه ؟ و دوم آن كه نامه من
به دست راست دهند یا نه ؟ سوم [ آنكه ] در آن ساعت كه جماعتی به دست راست
به بهشت برند ، و جماعتی به دست چپ به دوزخ ، من از كدام باشم ؟ " .
● نیایش رابعه
مبنای نیایش و خواسته های آدمی مبتنی بر نوع شناختی است كه از خود و خدا
دارد . زیرا آدمی با خودشناسی و به نیازهایش واقف می شود و با خدا شناسی
انتظارات خود را تصحیح می كند .
از آنجا كه عارفان خدا را فقط برای خدا می خواهند دعاهایشان نیز در همین
راستا معنی پیدا می كند رابعه با توجه به این مبنا می گفت : " الهی ما را
از دنیا هر چه قسمت كرده ای به دشمنان خود ده و هر چه از آخرت قسمت كرده ای
به دوستان خود ده كه مرا تو بسی " !
از دیدگاه عارفان ذات خدا رحمت است رحمت و رأفت بر تمام اوصاف او پیشی
گرفته است . بر اساس چنین شناختی از خداست كه می گفت : " بار خدایا اگر مرا
فردای قیامت به دوزخ فرستی سریّ آشكار كنم كه دوزخ از من به هــــــزار راه
بگریزد " . ۶۰ و نیز به درگاه الهی می خواند : " بار خدایا اگر مرا فردا در
دوزخ كنی من فریاد بر آورم كه وی را دوست داشتم، با دوست این كنند ؟! "
اگر هدف نهایی عرفان را لقای پروردگار بدانیم نوع دعای عارفان را درست
خواهیم شناخت چرا كه اساسی ترین خواسته عارفان دستیابی به وصل حضرت حق است
، رابعه نیز از جمله عارفانی است كه نهایت طریق خود را رسیدن به ملاقات خدا
می داند و تمام دعای خود را به این مقصود معطوف می سازد . او به خدای سبحان
عرض می كند : " الهی كار من و آرزوی من در دنیا از جمله دنیا یاد توست و
درآخرت از جمله آخرت لقای توست. از من این است كه گفتم تو هرچه
خواهـــــــــــــــی می كن".
دستیابی به چنین هدفی جز با تحصیل مراتب عبادت حاصل نمی شود و عبادت وقتی
نیكو و پذیرفتنی است كه با حضور دل همراه شود . و با اشاره به ضرورت این
همراهی می گفت كه " یا رب دلم حاضر كن یا نماز بی دل بپذیر ! "
با وجود تمام دلهره ای كه رابعه در باره خدا داشت هرگز امید از كف نمی داد
و با وجود اقرار به استحاق خود در افتادن به جهنم ، خداوند را كریم تر از
این مجازات می دانست .
امید رابعه و خوفش همه درهوای محبوب بود نه چیز دیگر ؛ اگر می هراسید هراسش
از آن بود كه نكند از خدا و اولیای او دور افتد و اگر خائف و اندیشناك بود
، همه خوف و اندیشه اش آن بود كه چیزهای دیگر سد راه او شوند و از دیدار حق
محروم ماند . در راه مكه چنین نیایش كرده است : " الهی دلم بگرفت . كجا روم
؟! – من كلوخی ، آن خانه سنگی – مرا تو می باید . یعنی هدف تویی و تو هر جا
باشی حج همانجاست نه جای دیگر .
● مرگ رابعه
مرگ از دیدگاه عارفان وسیله ای جهت رسیدن به لقای پروردگار و چشم در چشم او
دوختن و به وصل او رسیدن است . رابعه نیز مانند سایر عارفان به مرگ چنین می
نگریست و به سان مولوی از شنیدن ندای مرگ سرمست می شد و ندای " اقتلونی "
سر میداد ؛ چه زندگی خود را در مرگ می یافت . چون زندگی ، زیستن در جدایی و
مرگ ، زیستن با دوست است .
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتاً فی حیات
زندگی بی دوست جان فرسودن است
مرگ حاضر غایب از حق بودن است
بالاخره رابعه در سال ۱۳۵ هـ . ق وفات كرد و در بیت المقدس مدفون گشت . در
باره سال وفات او نیز گفته اند كه رابعه در سال ۱۸۵ هـ . ق از دنیا رفت و
در قدس شریف به خاك سپرده شد و مزار وی زیارتگاه اهل سیر و سلوك و عرفان
گشت .
فصلنامه زنان