واژه یونانى میستیکوس، به معنى مرموز، راز و رمزدار. از
ریشه myein به معنى بستن چشم و دهان. ׳
مذهب مخفى یا آیین سازمان مخفى که تنها افراد برگزیده مى توانند عضو آن
شوند. این آیین به وراى احساس و ژرفاى هستى نظر دارد. از دست دادن خودآگاهى
شخصى و ذوب آن در خدا ﴿ملکوت اعلا﴾ و یکى شدن با " او" را وحدت عرفانى با
خدا نامیده اند ﴿unio mystica﴾. ׳
در یزدان شناسى ﴿کاتولیک﴾ عرفان را زندگى خدا در قالب انسان دانسته اند.
عرفان در فرهنگ هاى پیشرفته و در شکل هاى گوناگونى دیده مى شود. در چین، در
چارچوب دائوییسم و در هند در شکل عرفان طبیعت گرایانه و بوداییسم ﴿شکل
تجریدى عرفان﴾ و برهمانیسم وجود داشته است. ׳
در اسلام، بویژه در عرفان ایرانى ﴿اوج مطلق عرفان در تمام سیاره ما: صوفى
گرى ایرانى!﴾. ׳
در یونان باستان، فرهنگ عرفانى از زمان هفت خردمند افسانه اى تا زمان
نوافلاتونیان رواج داشت. ׳
اهمیت فلسفى عرفان، بویژه، در گرایش فیلسوفان گوناگون به آن است: ׳
فیلسوفان ارفئى ﴿orphic﴾، الئوسى ﴿eleusian﴾، دیوژن، ایسیس، میتراییست ها،
مانوى ها، ... ׳
در آلمان، آغاز فلسفه با عرفان زنانه مسیحى گره خورده است، که تا ایدآلیسم
و رومانتیک آلمانى ادامه داشته است ﴿شامل عارفانى چون: مایستر اکهارت،
زویزه، تاولر، گروت، گانزفوت، سباستیان فرانک، پارسلسوس، وایگت، یاکوب بومه،
فرانکن برگ، سلسیوس، اوتینگر، هامان، ...﴾. ׳
در عرفان مدرن نام سیمون وایل فرانسوى ﴿ ١٩٠٩ - ١٩۴٣﴾ مى درخشد. ׳
عرفان در مفهوم فلسفى آن، شکلى از تفکر و زندگى را منظور دارد که در تجربه
هاى روزمره از دیده پنهان است. عرفان با تئورى شناخت بیگانه است و یا آن را
بعنوان واقعیت محض یا برتر مى فهمد. عرفان براى عارف، واقعیت و یقین است،
یعنى او با نظر به وراى طبیعت، در برابر تفکر و منطق راسیونال قرار مى گیرد.
عرفان نه بر اساس عقل، بلکه بر پایه تبدیل آگاهى ﴿در شکل شوریدگى، خلسه﴾ در
صدد راه یابى به شناخت است. عرفان در ابتدا ﴿سال پانسد میلادى﴾ یزدان شناسى
تجربى روحى بوده و بعدها ﴿در سال هیفده میلادى در غرب﴾ مستقل شده است. ׳
در دوران روشن گرى اروپا، عرفان را با غیب باورى یکى دانسته و از آن فاصله
گرفته اند ﴿روشنگران اروپایى، عرفان را غیر منطقى و نابخردانه ارزیابى کرده
و تفاوت میان دین و عرفان را واقعن متوجه نبودند﴾. ׳