علت اساسی ظهور و رواج تصوف در ایران اینست که ایرانیان
در نتیجه قرنها زندگی در تمدن مادی و معنوی بالاترین پیشرفت ها را کرده و
به عالیترین درجه رسیده بودند. در زیبا شناسی بر همه ملل آسیا برتری داشتند
و هنرهای زیبا مانند نقاشی، پیکر تراشی و موسیقی و هنرهای دستی در فلز سازی
و بافندگی و صنایع دیگر به حد کمال رسیده بودند. تضییقات و محدودیت هایی که
پی از دوران ساسانی در ایران پیش آمد با طبع زیبایی پسند ایرانی که ذوقیات
را در چند قرن از نیاکان خود ارث برده بود و یادگار گرانبهایی می دانست
سازگار نبود، در پـی مـسـلـک و طریقه ای می گشت که این قیدها را درهم نوردد
و آن آزادی دیرین را دوباره بدست آورد. تصوف بهترین راه گریز برای رسیدن به
این آزادی فکری بود، بهمین جهت از آغاز متصوفه ایران سماع و موسیقی و رقص
را که ایرانیان به آن خو گرفته بودند نه تنها مجاز و مباح میدانستند، بلکه
در برخی از فرق تصوف آنها را نوعی از عبادت و وسیله تقرب به مبدأ و تهذیب
نفس و تصفیه باطن شمردند و از آغاز کتابها و رسایل درباره مباح بودن سماع
پرداختند.
حتی متشرعان بزرگ ایران مانند غزالی در (احیاء علوم الدین) و (کیمیای سعادت)
در اباحت آن بحث کرده اند.
یکی از نخستین وسائلی که صوفیه برای استرضای این نگرانی ایرانیان اختیار
کردند از راه شعر و شاعری بود که موضوع بحث یکی از فصول تاریخ نهضتهای فکری
ایرانیان است.
نخستین شخص از پیشروان تصوف ایران که شعر فارسی را برای تعلیمات خود
پذیرفتند، ابوسعید ابوالخیر بود. متشرعانی که شعر را اغوای اجنه و مخالفت
با شرع می دانسته اند و شاعران را گمراه می شمرده اند وی را مورد طعن و لعن
قرار داده اند و حتی به دربار پادشاهی از او نالیده اند.
توجه خاصی که بزرگان تصوف ایران به زبان فارسی داشتند و مخصوصا مقید بودند
که تعلیمات خود را به نظم و نثر فارسی ادا کنند می رساند که خواست اکثریت
مردم ایران و کسانی که به زبان تازی کاملا آشنا نبوده اند چه بوده است.
وانگهی ایشان به مراتب به توجه عوام بیش از خواص اهمیت می داده اند و ترجیح
می دادند که به زبان عوام مقصود خود را ادا کنند.