با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

ادبیات عرفانی

.
 

بدون‌ مقدمه‌ و به‌ سادگی‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌: تصوف‌ و عرفان‌ در همه‌ی‌ ادیان‌ و مذاهب‌ و حتی‌ مكاتب‌ فلسفی‌ كم‌ و بیش‌ وجود دارد. و پس‌ از این‌ همه‌ تحقیقات‌ كه‌ درباره‌ی‌ پیداشدن‌ صوفی‌گری‌ و درویشی‌ و عرفان‌ انجام‌ شده‌، هنوز هیچ‌كس‌ نتوانسته‌ بگوید كه‌ منشأ اصلی‌ تصوف‌ اسلامی‌ و ایرانی‌ چیست‌ و یا كجاست‌؟ این‌ امر، به‌ چند دلیل‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ كه‌ در ادامه‌ به‌ آن‌ می‌پردازیم‌.
● عرفان‌ ادیان‌
در هر یك‌ از مذاهب‌ و ادیان‌ نشانه‌هایی‌ از زهد و پرهیزگاری‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ امور مادی‌ و انصراف‌ و بی‌توجهی‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌، و شاید بتوان‌ گفت‌ كه‌: یكی‌ از خصوصیات‌ عمومی‌ ادیان‌ و مذاهب‌ همین‌ توجه‌ به‌ امور معنوی‌ و تحقیر دنیا و مظاهر مادی‌ است‌؛ نهایت‌ آنكه‌ در برخی‌ ادیان‌ مانند دین‌ موسوی‌ نشانه‌های‌ این‌ مطلب‌ اندك‌ است‌، ولی‌ در بعضی‌ آیینها مانند مسیحیت‌ و آیین‌ بودایی‌ و تائوگرایی‌ و دیگران‌ این‌ مطلب‌ قوی‌تر است‌. در تورات‌ و انجیل‌ و كلمات‌ مأثور از بودا (۱) و لائوتسه‌ (۲) و مانی‌ و مزدك‌ مطالب‌ زیادی‌ توان‌ یافت‌ كه‌ مؤید این‌ نكته‌ است‌. البته‌ زهد و پارسایی‌ تنها نشانه‌ی‌ صوفی‌گری‌ نیست‌ و امور بسیاری‌ در این‌ باره‌ به‌ جز زهد دخالت‌ دارد، اما پیداشدن‌ آن‌ یعنی‌ زهد بی‌شك‌ یكی‌ از بزرگ‌ترین‌ انگیزه‌های‌ توجه‌ به‌ عرفان‌ و تصوف‌ و مایه‌ی‌ دل‌كندن‌ از زندگانی‌ پرشور و شر دنیا و دل‌بستن‌ به‌ خدا و امور معنوی‌ شد.
قراین‌ و شواهد بسیار هست‌ كه‌ معلوم‌ می‌كند، در میان‌ یهود از خیلی‌ پیش‌ آشنایی‌ با عرفان‌ وجود داشته‌ است‌، و این‌ میراث‌ قدیم‌، اساس‌ فكر فرقه‌هایی‌ شد كه‌ بعدها عرفان‌ قوم‌ یهود را پختگی‌ و كمال‌ بخشیدند؛ و از آن‌ جمله‌ فلسطینیان‌ یا فرقه‌ی‌ ربانیم‌ (۳) است‌ كه‌ تعالیم‌ آنها در تلمود (۴) جلوه‌گر است‌ و نیز فرقه‌ی‌ یهود اسكندریه‌ كه‌ عرفان‌ یهود را با روش‌ حكیمان‌ یونان‌ در آمیختند. و از همه‌ بالاتر حكمت‌ اسكندرانی‌ افلوطین‌ (۵) كه‌ مظهر كاملی‌ از عرفان‌، و تركیبی‌ از حكمت‌ افلاطون‌ و علم‌ كلام‌ یهود و دیگر عوامل‌ است‌. حكمت‌ گنوسی‌ (۶) نیز نوعی‌ عرفان‌ به‌ شمار می‌رود. و آن‌ نیز در حقیقت‌ عرفان‌ شرقی‌ پیش‌ از روزگار عیسی‌ است‌ كه‌ در اوایل‌ تاریخ‌ میلادی‌ با آیین‌ مسیحی‌ در آمیخت‌ و رنگ‌ مسیحیت‌ به‌ خود گرفت‌، كه‌ منشأ و مأخذ آن‌ نیز - مانند مأخذ و منشأ صوفی‌گری‌ اسلامی‌ و ایرانی‌ مورد اختلاف‌ پژوهشگران‌ است‌ - و برخی‌ از اهل‌ تحقیق‌ آن‌ را از عقاید یهود پیش‌ از روزگار عیسی‌، و برخی‌ برگرفته‌ از افكار معنوی‌ مصریان‌ یا ایرانیان‌ قدیم‌ می‌دانند. (۷)
عرفان‌ ترسایی‌ نیز دنباله‌ عرفان‌ یهود است‌. و گفته‌اند: ریشه‌ و اساس‌ این‌ تعلیم‌ عرفانی‌ را در زندگانی‌ خود مسیح‌ و حواریان‌ او، در روح‌القدس‌، در انجیل‌ یوحنا، و در اعمال‌ رسولان‌ می‌توان‌ یافت‌. گذشته‌ از این‌ غسل‌ تعمید و عشاء ربانی‌ و قیام‌ مردگان‌ نیز خود از عناصر عرفانی‌ خالی‌ نیست‌. (۸)
درباره‌ی‌ مذهب‌ مانی‌ (۲۱۵-۲۷۶م‌) نیز چند كلمه‌ باید سخن‌ گفت‌. مذهب‌ مانی‌ آمیزه‌ای‌ از آیینهای‌ زرتشتی‌ - مسیحی‌ - بودایی‌ و فلسفه‌ی‌ یونانی‌ و اساطیر قدیم‌ است‌. به‌ عقیده‌ی‌ مانی‌ جهان‌ از دو عنصر روشنایی‌ و تاریكی‌ پیدا شده‌، و پایه‌ی‌ آن‌ بر نیكی‌ و بدی‌ است‌؛ ولی‌ اصل‌ چنان‌ است‌ كه‌ سرانجام‌ روشنایی‌ از تاریكی‌ جدا خواهد شد و بر آن‌ پیروز خواهد گشت‌. وظیفه‌ی‌ یك‌ مانوی‌ این‌ است‌ كه‌ این‌ دو عنصر یعنی‌ نور و ظلمت‌ را از هم‌ جدا سازد و آمیزش‌ آنها را به‌ هم‌ زند. اما این‌ كار از یك‌ راه‌ ممكن‌ است‌ و آن‌ اینكه‌: وجود خویش‌ از بدی‌ و فسادی‌ كه‌ منسوب‌ به‌ تاریكی‌ است‌، پاك‌ كند. و از لذات‌ این‌ جهانی‌ چون‌ زن‌ خواستن‌ و گوشت‌ خوردن‌ و شراب‌ خوردن‌ و مال‌ گردآوردن‌ و نفس‌ پرستیدن‌ خودداری‌ كند چنان‌ كه‌ ملاحظه‌ می‌كنید: كم‌ و بیش‌ شباهتی‌ در اصول‌ این‌ دین‌ با صوفی‌گری‌ وجود دارد، و چون‌ صوفیان‌ اهل‌ گزینش‌ و التفاط‌ بوده‌اند، بعید نمی‌نماید كه‌ برخی‌ از اصول‌ دیانت‌ مذكور را گرفته‌ باشند. (۹) ولی‌ باید جانب‌ احتیاط‌ را فرو نگذاشت‌ و گفت‌ كه‌: شباهت‌ میان‌ برخی‌ از آیینها و كیشها دلیل‌ تأثیر متقابل‌ یا اخذ یكی‌ از دیگری‌ نیست‌.
"اسنی‌"های‌ یهود Essenciens و پارسایان‌ مسیحی‌ كه‌ آنان‌ را "گوشه‌گیران‌" (۱۰) نامیده‌اند، و نیز جوكیان‌ هند پیش‌ از این‌دو، اصولی‌ مشابه‌ به‌ هم‌ دارند و راه‌ وصول‌ به‌ عرفان‌ را همین‌ خشن‌پوشی‌ و ریاضت‌ دانسته‌ و قناعت‌ و خرسندی‌ را نردبان‌ معرفت‌ خدا شناخته‌اند. در اسلام‌ نیز كم‌ و بیش‌ همین‌ حال‌ بوده‌ است‌. آیات‌ گوناگون‌ در قرآن‌ توان‌ یافت‌ كه‌ زهد و پارسایی‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ امور دنیاوی‌ را مایه‌ خشنودی‌ خدا از بند و سبب‌ وصول‌ بنده‌ به‌ مراتب‌ و مقامات‌ برتر و نزدیكی‌ به‌ پروردگار شمرده‌ است‌. "بگو: برخورداری‌ دنیا اندك‌ است‌. آنچه‌ نزد خداست‌ پایدار است‌" یا ".. زندگانی‌ دنیا جز بازیچه‌ی‌ كودكان‌ و بازی‌ نوجوانان‌ چیزی‌ نیست‌؛ و اگر ایمان‌ آورید و پرهیزگاری‌ كنید پاداش‌ شما را بدهد... الخ‌" (۱۱) و بسیاری‌ از آیات‌ دیگر.
و آنگهی‌ آیاتی‌ كه‌ درباره‌ی‌ عذاب‌ و شكنجه‌ی‌ رستاخیز و روز واپسین‌ در همه‌ كتابهای‌ آسمانی‌ و در قرآن‌ جابه‌جا آمده‌، و بسیاری‌ از حدیثها و انبوهی‌ از اخبار درست‌ نیز آنها را تأیید می‌كند، مردمان‌ خداشناس‌ و معتقد را از عشقها و لذتها و برخورداریهای‌ این‌ جهانی‌ دور می‌ساخت‌، و پیوسته‌ می‌خواستند در نهایت‌ امساك‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ خوراك‌ و پوشاك‌ و گستراك‌ به‌ سر برند تا مگر از خشم‌ و عقاب‌ و قهر و عذاب‌ خدا برهند. "خلفای‌ راشدین‌" در آغاز اسلام‌ خود در نهایت‌ سادگی‌ به‌ سر می‌بردند. (۱۲) سادگی‌ زندگانی‌ ابوبكر و علی‌ و عمر و تا حدودی‌ عثمان‌ نشانه‌هایی‌ از این‌ دل‌ كندن‌ از دنیا و دل‌بستن‌ به‌ آخرت‌ است‌. خود پیامبر، به‌ ویژه‌ در روزگاری‌ كه‌ در مكه‌ مردم‌ را به‌ اسلام‌ دعوت‌ می‌كرد روش‌ زاهدان‌ و پارسایان‌ داشت‌ و در برخی‌ اوقات‌ از ترس‌ خدا به‌ خود می‌پیچید و مردم‌ را نیز بدین‌ راه‌ می‌خواند. در اثر همین‌ تعالیم‌ و نمونه‌ی‌ رفتار بود كه‌ اشخاصی‌ مانند "عبدالله‌ بن‌ عمرو بن‌ عاص‌" می‌خواست‌ كه‌ همه‌ی‌ روزهای‌ سال‌ را روزه‌ دارد، (۱۳) و عثمان‌ مظعون‌ می‌خواست‌ كه‌ خود را عقیم‌ كند (۱۴) و زن‌ و فرزندان‌ را ترك‌ گوید و به‌ سیر و سفر بپردازد. البته‌ پیامبر برخی‌ اوقات‌ این‌ گروه‌ را از انجام‌ این‌ قبیل‌ كارها باز می‌داشت‌ و چنان‌ كه‌ معروف‌ است‌ و می‌دانید، همیشه‌ می‌گفته‌ است‌ كه‌: "در اسلام‌ گوشه‌گیری‌ و سختی‌ برخود نهادن‌ نیست‌. (۱۵) مثلاً عرفان‌ هندی‌ كه‌ اصولاً از آن‌ به‌ " یوگا Yoga " تعبیر می‌كنند مانند ادیان‌ هندی‌ بر این‌ پایه‌ استوار است‌ كه‌ انسان‌ چگونه‌ وجود جزئی‌ و محدود خود را در وجود كل‌ فانی‌ سازد؟ در عرفان‌ اسلامی‌ هم‌ دین‌ اسلام‌ و ادیان‌ اقوام‌ مغلوب‌ حتماً تأثیر گذاشته‌ و از این‌رو باید گفت‌: اگر چه‌ عرفان‌ اسلامی‌ و ایرانی‌ شباهتهایی‌ یا ادیان‌ و افكار فلسفی‌ و دینی‌ اقوام‌ دیگر دارد و یا اصولی‌ از آنها برگرفته‌، ولی‌ ساخته‌ و پرداخته‌ی‌ اذهانی‌ است‌ كه‌ نخست‌ مسلمان‌ بوده‌اند ولی‌ از تنگ‌ نظری‌ و سخت‌گیری‌ و بی‌گذشتی‌ و تعصب‌ گریزان‌ بودند، و بنابراین‌ اصولی‌ را كه‌ از دیگران‌ فراگرفته‌ و گزیده‌ و پسندیده‌ بودند، در لباس‌ آیه‌ها و حدیثها و خبرهای‌ دینی‌ پیچیدند و از سخنان‌ پیامبر و امامان‌ و تابعان‌ و یاران‌ آنها نیز چاشنی‌ زدند تا رنگ‌ اسلامی‌ گرفت‌ و در محیط‌ اسلامیان‌ مورد قبول‌ یافت‌.
اینها، اندكی‌ از تاریخ‌ سیر تصوف‌ بوده‌ اما اینجا باید پرسید: تصوف‌ چگونه‌ در اسلام‌ پیدا شد و چرا پیدا شد؟ گفتیم‌ كه‌ از آغاز اسلام‌ عده‌ای‌ به‌ علت‌ فقر و نیازمندی‌ به‌ درویشی‌ زیستند- و یا به‌ خودی‌ خود درویش‌ بودند. (۱۶)
همچنین‌ گفته‌اند كه‌: "اویس‌ قرنی‌" پیش‌ قصه‌گویان‌ زاهد حاضر می‌شد و از سخنان‌ آنها به‌ گریه‌ می‌افتاده‌، و آن‌گاه‌ كه‌ یاد دوزخ‌ می‌كردند، اویس‌ فریاد بر می‌آورد و گریه‌ كنان‌ به‌ راه‌ می‌افتاد و مردم‌ در پی‌ وی‌ افتادند و می‌گفتند: دیوانه‌، دیوانه‌! (غزالی‌: احیاء علوم‌ الدین‌، ج‌ ۴، ص‌ ۴-۱۸۲، چاپ‌ طبانه‌، مصر).
زیرا "هیچ‌ رنجی‌ بالاتر از آن‌ نیست‌ كه‌ انسان‌ بخواهد در میان‌ گروهی‌ دروغكو و سیاهكار همیشه‌ راست‌ بگوید و راست‌ باشد." (۱۷) در همه‌ی‌ ادوار تاریخ‌ چه‌ در ایران‌ و چه‌ در خارج‌ ایران‌ وقتی‌ فساد و تباهی‌ بزرگان‌ و كارگردانان‌ از حد گذشه‌، و مردمان‌ صاحب‌نظر درستكار از راهنمایی‌ و ارشاد مستقیم‌ مردم‌ سودی‌ نبرده‌اند و امیدی‌ نداشته‌اند و دیده‌اند كه‌ نمی‌توانند با كارهای‌ زشت‌ و نامردمی‌ دنیامداران‌ وزرشناسان‌ بسازند ناچار كنار كشیده‌اند و هر یك‌ از گوشه‌ای‌ فرا رفته‌اند.
از این‌رو به‌ قول‌ یكی‌ از دانشمندان‌ "منع‌ زراعت‌ تریاك‌ اگر باعث‌ راندن‌ اهل‌ درد به‌ جانب‌ بنگ‌ و افیون‌ می‌شود از میان‌ برد و فساد را به‌ صلاح‌ بدل‌ كرد. كسی‌ كه‌ همان‌ می‌كند، عقب‌ ماندگی‌، نتیجه‌ی‌ افكار درویشانه‌ است‌ اشتباه‌ می‌كند، افكار درویشانه‌ بر اثر سختی‌ زندگی‌ و بیچارگی‌ و اضطرار قوت‌ می‌گیرد. (۱۸)
مانند اینكه‌ یكی‌ از ارادت‌كیشان‌ ائمه‌، از امام‌ صادق‌ دعوت‌ به‌ قبول‌ امامت‌ كرد، و او گفت‌: "نه‌ روزگار، روزگار من‌ است‌ و نه‌ تو از یاران‌ منی‌"؛ (۱۹)
در این‌ ضمن‌، كتابهای‌ زهد و پند و اندرز و حكمت‌ و فلسفه‌ هم‌ از پهلوی‌ و هندی‌ و سریانی‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ شد، و افكار فلسفی‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و ارسطو به‌ نوعی‌ كه‌ در اسكندریه‌ی‌ مصر نشو و نما (۲۰) یافته‌، و تغییر حالت‌ داده‌ و جنبه‌ی‌ عرفانی‌ پیدا كرده‌ بود. در میان‌ مسلمانان‌ رایج‌ شد. در اثر شیوع‌ همین‌ افكار و دگرگونی‌ روزگار و غلبه‌ی‌ ظالمان‌ و فتنه‌ی‌ جاهلان‌، گروهی‌ از مردم‌ بنا را بر ریاضت‌ و ورزش‌ نفس‌ گذاشته‌ و كسانی‌ مانند حسن‌ بصری‌ (وفات‌ ۱۱۰ ه‌) و رابعه‌ی‌ عدویه‌ (وفات‌ ۱۸۵-۱۳۵ه‌) و ابوهاشم‌ صوفی‌ (وفات‌ ۱۷۹) و سفیان‌ ثوری‌ ، و ابراهیم‌ ادهم‌ بلخی‌ (وفات‌ ۱۶۱ه‌) و مالك‌ دینار و دیگران‌ پیدا شدند كه‌ توبه‌ و ورع‌ و زهد و فقر و صبر و توكل‌ و رضا و جهاد نفس‌ را بر همه‌ كاری‌ مقدم‌ شمردند، كم‌كم‌ صوفی‌گری‌ كه‌ پایه‌های‌ آن‌ را مردان‌ مذكور در بالا بنا نهاده‌ بودند، و در واقع‌ باید "تصوف‌ زاهدانه‌"اش‌ نامید، تحول‌ یافت‌ و با ظهور بایزید بسطامی‌ (وفات‌ ۲۸۳ه‌) و حسین‌ منصور حلاج‌ (وفات‌ ۳۰۹ ه‌) و سهل‌ شوشتری‌ (تستری‌) (وفات‌ ۲۸۳ ه‌) و در قرن‌ بعدی‌ با ظهور ابوسعید ابی‌ الخیر و دیگران‌ صورتی‌ دیگر یافت‌ و به‌ "تصوف‌ عاشقانه‌" بدل‌ شد. مایه‌ی‌ پرخاش‌ و جوش‌ خروش‌ دینداران‌ و مسلمانان‌ عادی‌ شد، و مایه‌ی‌ تكفیر عارفان‌ و صوفیان‌ فراهم‌ گشت‌. حلاج‌ گفت‌: "أنا الحق‌"، گفتند: لااقل‌ بگو: "أناعلی‌ الحق‌" من‌ برحقم‌، باز گفت‌: أنا الحق‌ یعنی‌: خود من‌ حقم‌، زبانش‌ را در نیافتند، و به‌ دراش‌ كردند. (۲۱)
بیشتر صوفیان‌ گروه‌ دوم‌ اگر هم‌ خود به‌ حج‌ رفته‌ بودند، اعتقاد استواری‌ بر این‌ نكته‌ داشتند كه‌ كعبه‌ و زیارت‌ آن‌. سالك‌ و راهرو را از صاحب‌ كعبه‌ دور می‌سازد و مشغول‌ می‌گرداند:
حاجی‌. عبث‌ بطوف‌ حرم‌ سعی‌ می‌كنی‌ باید شدن‌ بصاحب‌ این‌ خانه‌ آشنا!
به‌ نظر آنها رسیدگی‌ به‌ احوال‌ درونی‌ خود و نواختن‌ نیازمندان‌ و دردمندان‌ از هر كعبه‌ پرمزدتر و پسندیده‌تر است‌: دل‌ بدست‌ آور كه‌ حج‌ اكبر است‌ از هزاران‌ كعبه‌ یك‌ دل‌ بهتر است‌!
در احوال‌ "با یزید" آورده‌اند كه‌ گفت‌: "... مردی‌ پیشم‌ آمد، و پرسید: كجا می‌روی‌؟ گفتم‌: به‌ حج‌. گفت‌: چه‌ داری‌؟ گفتم‌، دویست‌ درم‌، گفت‌: به‌ من‌ ده‌ و هفت‌ بار كَرد من‌ بگرد كه‌ حج‌ تو این‌ است‌. چنان‌ كردم‌ و بازگشتم‌! (۲۲) به‌ نظر همه‌ی‌ صوفیان‌ این‌ حج‌، حج‌ معنوی‌ و كامل‌ و خداپسندانه‌تر از این‌ است‌ كه‌ مردم‌ روزها بخسبند، و شبها نماز بگزارند ولی‌ در پوستین‌ مردم‌ بیفتند و ناروا و ناسزا گویند.
در احوال‌ ابوسعید، آورده‌اند كه‌ وی‌ در نیشابور برخی‌ روزها هزار ركعت‌ نماز می‌گزارده‌، و یك‌ روز یا دو روز اصلاً نماز نمی‌خوانده‌ است‌. برخی‌ اوقات‌ لباس‌ حریر و بعضی‌ اوقات‌ پشمینه‌ پوشیده‌ است‌." (۲۳)و(۲۴)

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ