همچنان كه جزء شرایط وجودى اوست كه به عالم عقلى اش
تبدیل شود عالمى كه صورت هر موجود معقول و تصویر ذهنى هر موجود مادى اى در
آن است.32ویژگیهاى عالم مثالاگر اشیاء و اجسام را در این جهان طبیعت شكل
پذیر از ماده و صورت بدانیم در جهان مثال اشیاء از ماده تجرّد دارند و تنها
داراى صورتند از این روى به آن جهان جهان صور واژگونه گفته اند. بدین جهت
نیاز به مكان هم ندارند و واژگونه هستند حال جهانى كه كشمكش آشتى ناپذیر در
آن صورت را در برابر معنى و ماده را در برابر روح قرار مى دهد محیطى میانه
مى آفریند كه در آن ارواح كالبدى مى گیرند و اجساد صورتى مثالى مى یابند
برزخى بین روح و ماده زیرا جهت جدایى اش از ماده با واقعیّتهاى روحانى در
پیوند است و به علّت این كه جامه مقدار و ماده در پوشیده است با عالم
محسوسها اشتراك دارد. پدیدگان به هر یك از دو جهان در آن یك مثال دارند
وجود موجود مجرّد در این عالم بر سبیل تنزّل است كه لباس مقدار و شكل در مى
پوشد وجود موجود مادى در آن بر سبیل ترقّى است كه از خود و از بعضى از
لوازم ماده مانند وضع خلع ماده مى كند.ادراك این عالم به مدد عقل میسّر
نیست بلكه این ادراك حالى است باطنى و این حال (آكوستیك روح) است و مقرّ آن
در قلب یعنى در لطیفه معنوى است.33كشف عالم مثال قارّه روح كمك بزرگى به
عرفان و فلسفه بود; چرا كه در پناه كشف این جهان هم طرح جغرافیاى روحانى
جهانها منطقى جلوه كرد هم تجربه هاى روحانى تاریخ قدسى ارزش واقعى پید اكرد
و هم پدیده تأویل پدیده آیینه هاى برابر بر یكدیگر توجیه پذیر گردید. راز
تولّد دوباره انسان نمایش محسوسى یافت.34
ویژگیهاى این جهان را در دو دسته 1. جغرافیاى خیالى 2. تاریخ قدسى به پایان
مى بریم.
جغرافیاى خیالىجفرافیاى جهان مثال خود مثال جغرافیاى جهان برهنگان از ماده
(مجردات) است آن گاه كه امور برهنه از ماده در جهان مثال صورت خویش را به
حالت جسمانى مى یابند و نیز مثال جغرافیاى جهان محسوس است آن گاه از امور
مادى و جسمانى صورت مثالین خود را به حالت برهنه از ماده مى یابند.
از این رو ویژگیهاى جغرافیاى مثالى همانند جغرافیاى جهان مادى حالت بسته و
جامد ندارد بلكه از آن جا كه مكان آن (لامكان) و (ناكجاآباد) است نمى توان
آن را در طول و عرض جغرافى ویژه نمایش داد.
این جان را شهرها و باروها و آسمانهایى است ویژه خود افلاك و آسمانهاى آن
را هور قلیا نامیده اند. این فضا هم محیط است و هم محاط همانند دایره اى
است كه مركز آن بر محیط آن قرار دارد و برعكس.
گفته شد كه (خیال) بر دو گونه است: خیال مطلق و خیال مقید یا (جدا و
پیوسته) در جهان خیال (مثال) مطلق و جدا از خیال انسانى كه در قوس نزول
قرار داشت شهرى داریم به نام (جابلقا). آن گاه كه قلم هستى آفرین به نگارش
جهان هستى در آمد پیش از این جهان طبیعت (ناسوت) جهانى آفرید جهان نفس
(نفوس ملكوت …) كه برتر و بالاتر از آن جهان عقول (جبروت و…) است. در جهان
نفس پیش از هستى این جهانى شهرى است كه جابلقا نام دارد. در وصف آن نوشته
اند:
(شهرى است به سرحدّ مشرق هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار كس پاسبانى
مى كند).
شمارى دیگر گویند:(شهرى است در عالم مثال به جانب مشرق و منزل اوّل سالك
باشد به اعتقاد محقّقان در سعى وصول به حقیقت).35در قوس صعود و جهان مثال
مقید و پیوسته همان جهانى كه آفریده نفس آدمى است و به تعبیر دیگر عین نفس
آدمى است; چرا كه همان آشكارشدن و ظاهر گشتن هر آنچه انسان اندیشیده و
رفتار كرده است در آن جهان به شكل و صورت مناسب خود در مى آید. آنچه در این
جهان ناسوت فقط ظاهر آن را شاهد بودیم در آن جهان باطن آن را نظاره مى كنیم
یعنى نفس هر آنچه در این جا به دست آورده است در آن جا به صورت مثالین آن
را به عین خیال مى بیند. شمارى از انسانها از این نیز برتر رفته پا به جهان
عقول مجرّد مى گذارند و آن گاه از آن نیز پرّان شده و به منبع لایزال حق مى
پیوندند. در این جهان مثال مقید شهرى است جابرسانام كه البته آفریده نفس
انسانى است و از آن جا كه هر انسانى نفس ویژه دارد مى توان گفت به شمار
انسانها (جابرسا) وجود دارد هر كس در جهان آفریده خود مى زید; امّا جهان
مثال مطلق و جدا فقط یكى است.36