با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

ادبیات عرفانی

.
 

امّا صور مثالى در قوس صعودى عالم مثال متّصل به خیال انسانى است:
1. این صور صور قائم به جهت فاعلى نفس انسانى اند.
2. نفس خلاّق این صور است در مقام خیال نه مقام حس و نه مقام عقل.
3. محلّ انبعاث این صور (نفس انسانى) در آغاز به فاعل مانند تر است تا قابل ولى در سیر صعودى خویش به مرتبه تام الفاعلیّه مى رسد و از آن هم در مى گذرد و با عقل و معقول یگانه مى شود.
4. براى صور مثالى ماده (به معنى اعم كه هر صورتى در مرتبه پایین تر ماده شود براى صورت در مرتبه بالاتر و همچنین …) مى شود ترسیم كرد.30از لوازم و نتایج وجود عالم مثال هستى انسان است كه در چگونگى پیدایش آن و سپس سرانجام وى بین دانشمندان همیشه اختلاف بوده است. شایان یادآورى است كه بر اساس دو قوس نزول و صعود عالم مثال انسان داراى بدنى و جسدى است كه یكى پیش از جهان طبیعت است و دیگرى پس از رخت بستن انسان از جهان طبیعت.
بدن مثالى نزولى:1. پیش از وجود روح (چرا كه هم سهروردى و هم ملاّصدرا روح را جسمانیّة الحدوث مى دانند) و پیش از تعلّق نفس به بدن مادى موجود شده است.2. از این رو قدیم زمانى (اگر بتوان براى صور مجرّد از ماده زمان تصّور كرد) است و نفسى (روح) به آن تعلّق نمى گیرد.3. از این رو از مراتب علم ازلى حق است و این صور علمى قَدَرى و مجراى فیض است براى وجود بدن و نفس دنیوى.4. فیض وجود از طریق آن به ماده مى رسد و نفس بعد از نیل به مقام تجرّد تام از آن مستغنى مى شود بلكه در رتبه علتهاى آن واقع مى گردد(در مرتبه قوص صعود).امّا بدن مثالى صعودى:
1. حاصل از تجسّم اعمال و تشبّح نیّات و ملكات نفسانى است.2. حاصل از نفس خلاّق انسانى است.
3. قائم به جهت فاعلیّت نفس هستند.4. در ماده حلول ندارند و از ماده و استعداد برهنه هستند.
5. تكثّر در این صور معلول جهت فاعلى نفس ناطقه مدبّر بدن دنیوى است.
6. از این رو سخن از استعداد و قبول نفس مدبّر این ابدان اصلاً به میان نمى آید.31
در این جا مى رسیم به اشكال بس مهم بر شیخ اشراق كه (تجرّد قوّه خیال انسانى) را نپذیرفته است و به ناچار قوس صعودى عالم مثال را نمى تواند ثابت كند; چرا كه مبتنى بر پذیرش تجرّد قوّه خیال است از این روى معاد و حشر نفوس و تحقّق همه وعده هاى پیامبرى را در همان قوس نزول مى داند و این اشكال براى او غیر قابل حل است; چرا كه امكان ندارد ملا ك حشر و بعث و نشور و سؤال قبر بدنهاى مثالى در نزول وجود باشد چون معذّب یا منعّم خارجى بعد از مرگ وجود خارجى ندارند باید ملاك عقوبت و تنعّم درنفوس انسانى به اعتبار ملكات حاصل از اعمال و افعال و تجسّم ناشى از نیّات و افعال و اعمال در صمیم نفوس وجود داشته باشد.گرچه سهروردى جایگاه تحقّق وعده ها و وعیدها و حشر نفوس را در عالم اشباح مجرّد از ماده مى داند اما این امر در سیر نزولى میسّر نیست وى بایستى اصلى دیگر را نیز ثابت كند و بپذیرد كه این اصل همان (تجرّد قوّه خیال) در انسان و یا حتّى در حیوانات است.آن گاه با پذیرش این اصل سخن وى كامل مى گردد و آنچه مى گوید درست مى گردد. با نگرش سهروردى به مجرد نبودن قوّه خیال در سیر صعودى با مشكل روبه رو مى گردد و مسأله معاد همچنان بدون پاسخ درست باقى مى ماند.ملاّصدرا با توجّه به اصول پذیرفته شده اى كه آنها را ثابت كرده است همانند اصالت وجود وحدت حقیقى وجود تشكیك خاصّى وجود (ما به التّفاوت اشیاء عین مابه الاشتراك آنهاست) و حركت جوهرى و اشتدادى نفس كه با آن تجرّد قوّه خیال به اثبات مى رسد این مسأله بنیادى را نیز حل كرده است. روان (نفس ) با حركت جوهرى اشتدادى به تجرّد برزخى (قوّه خیال) و تجرّد عقلى مى رسد; زیرا دریافت مجموعه واقعیّات جهان معقول و یگانه شدن با آنها از شرایط وجودى روان است

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ