با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

ادبیات عرفانی

.
 

از دید سهروردى وجود همان نور است و ویژگى نور پرتوافشانى. حال اگر نورالانوار را همان خداى یگانه بدانیم پرتوهاى خدایى همان مرتبه هاى هستى خواهد بود. این مرتبه هاى هستى و جایگاه عالم مثال را قونیوى این گونه بیان مى كند:
(ان اول منازل التجلى الوجودى من غیب الهویة الالهیة طلباً لكمال الجلاء و الاستجلاء هو عالم المعانى و یلیه عالم الارواح و ظهور الوجود فیه اتمّ منه من عالم المعانى و یلیه عالم المثال و هو المنزل الثالث و ظهور الوجود فیه اتم من عالم الارواح و یلیه عالم الحسّ و هو المنزل الرابع و فیه تمّ ظهور الوجود.)2
با این بیان جایگاه جهان مثال در جانهاى هستى مرتبه سوّم است در سیر نزولى و در مرحله آفرینش نخستین و این سیر بار دیگر قوس صعودى پیش مى گیرد تا به اصل و سرچشمه خود باز گردد.
سهروردى در سیر نزولى آفرینش مرتبه هاى هستى را طلوع از یك جهان و غروب در جهان دیگر مى داند و سیر صعودى و عروج آنها را غروب در یك جهان و طلوع در جهان دیگر مى داند تا به مطلع انوار و نورالانوار برسد.
آفرینش در سیر نزولى در حكمة الاشراق با توجّه به این نمایه مى توان گفت: (انوار قاهره) (طولى و عرضى) همان عالم معانى و (انوار مدبره) همان عالم ارواح است مرتبه سوّم عالم مثال كه تنها داراى مقدار است نه ماده و آن گاه عالم حس كه جسمانى و داراى مقدار و ماده است.
این نكته را ملاّصدرا چنین شرح مى دهد:(انّ الموجود امّا محسوس او مخیل او معقول و لكل منها نشأة و عالم. فعالم المحسوسات هى الدنیا وهى دار الحركات و الاستحالات و كل ما فیها فهو محالة امر متجدد الوجود مستحیل الكون لا یلحق آخره باوله و لا یستمر اوله الى آخره.و عالم الصور الباطنة یحذو حذو هذا العالم فى اشتماله على جمیع الصور الملذة و الموذیة الاّ انها اشد الذاذاً و ایلاماً من هذه الاشیاء لانها الطف و اقوی… و اما عالم الآخرة المحضة فهى عالم الوحدة و الجمعیة فكل كثرة تصل هناك یضمحل لشدّة وحدته و كل ظل و فیىء یتلاشى من تلألؤ ضیائه و نوریته…).3مى توان تعبیرى دیگرارائه داد كه در آغاز:
علم ازلى حق و نسخه عالم وجود نزد خداوند بود آن گاه به مرتبه وجود عقلى بسیط قلمى اجمالى راه یافت سپس به وجود عقلى قضایى تفصیلى و بعد وجود مثالى قدرى و سرانجام مرتبه وجود جسمانى و مادى (محسوس). این مرتبه هاى نزولى و هبوط هستى است. در عروج بار دیگر مسیر آمده را بر مى گردد امّا نه در همان مسیر نخست بلكه دایره وجود را كامل مى كند و قوس عروج را مى پیماید تا به نقطه آغاز باز گردد.در چگونگى تصّور عالم مثال مى توان گفت (عدم) كه در برابر(وجود) پا به عرصه
عقل مى گذارد بهره اى از هستى جز همان تعقّل ندارد و وجود محض را هم نمى توان ادراك كرد. پس (عدم) از جهت این كه در عالم عقل در برابر (وجود) قرار مى گیرد همانند آینه است براى وجود و آنچه بین وجود و عدم تعیّن دارد همان عالم مثال و ضیاء ذاتى است:

 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ