اشعاری منتخب
از مجموعه شعر
ابراهیم در آتش
میلاد آنكه عاشقانه بر خاك مرد
(1)
نگاه كن چه فرو تنانه بر خاك می گسترد
آنكه نهال نازك دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن كو به یكی " آری " می میرد
نه به زخم صد خنجر،
مگر آنكه از تب وهن
دق كند.
قلعه یی عظیم
كه طلسم دروازه اش
كلام كوچك دوستی است.
(2)
انكار ِ عشق را
چنین كه بر سر سختی پا سفت كرده ای
دشنه مگر
به آستین اندر
نهان كرده باشی.-
كه عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
كه وجودش همه
بانگی شد.
(3)
نگاه كن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاك می شكند
رخساره ای كه توفانش
مسخ نیارست كرد.
چه فروتنانه بر آستانه تو به خاك می افتد
آنكه در كمر گاه دریا
دست
حلقه توانست كرد.
نگاه كن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنكه مرگش
میلاد پر هیا هوی هزار شهرزاده بود.
نگاه كن
از اینگونه مردن
می خواهم خواب اقاقیا ها را بمیرم.
خیالگونه،
در نسیمی كوتاه
كه به تردید می گذرد
خواب اقاقیاها را
بمیرم.
***
می خواهم نفس سنگین اطلسی ها را پرواز گیرم.
در باغچه های تابستان،
خیس و گرم
به نخستین ساعت عصر
نفس اطلسی ها را
پرواز گیرم.
***
حتی اگر
زنبق ِ كبود ِ كارد
بر سینه ام
گل دهد-
می خواهم خواب اقاقیا را بمیرم
در آخرین فرصت گل،
و عبور سنگین اطلسی ها باشم
بر تالار ارسی
در ساعت هفت عصر
شبانه -14
مرا
تو
بی سببی
نیستی.
به راستی
صلت كدام قصیده ای
ای غزل؟
ستاره باران جواب كدام سلامی
به آفتاب
از دریچه تاریك؟
كلام از نگاه تو شكل می بندد.
خوشا نظر بازیا كه تو آغاز می كنی!
***
پس پشت مردمكان
فریاد كدم زندانی است
كه آزادی را
به لبان بر آماسیده
گل سرخی پرتاب می كند؟-
ورنه
این ستاره بازی
حاشا
چیزی بدهكار آفتاب نیست.
نگاه از صدای تو ایمن می شود.
چه مؤمنانه نام مرا آواز می كنی!
***
و دلت
كبوتر آشتی ست،
در خون تپیده
به بام تلخ.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می كنی
محاق
به
نو كردن ماه
بر بام شدم
با عقیق و سبزه و آینه.
داسی سرد بر آسمان گذشت
كه پرواز كبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند
و گزمگان به هیاهوی شمشیر در پرندگان نهادند.
ماه
بر نیامد
در آمیختن
مجال
بی رحمانه اندك بود و
واقعه
سخت
نامنتظر.
از بهار
حظ ّ تماشائی نچشیدم،
كه قفس
باغ را پژمرده می كند.
***
از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
كه لب از بوسه نا سیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاكم كنند
سرا پا برهنه
بدان گونه كه عشق را نماز می بریم،-
كه بی شایبه حجابی
با خاك
عاشقانه
در آمیختن می خواهم