طبق آماری که برخی طرفداران حقوق زن منتشر کرده اند ، در
سراسر ادبیات فارسی ، از رودکی تا امروز ، در برابر ۸۰۰۰ شاعر شناخته شده مرد
، تنها ۴۰۰ شاعر زن وجود داشته اند! این رقم در فرهنگنامه زنان
پارسیگو که شاعران سراسر قلمرو زبان فارسی را در بر می گیرد - یعنی
ایران و افغانستان و تاجیکستان و پاکستان و...- به ۱۰۰۰ نام افزایش می یابد.
در دنیای عرب نیز طبق گزارش معجم الشاعرات فی الجاهلیة و
الاسلام از دوره جاهلیت تا دوره اسلامی - به استثنای روزگار معاصر- می
توان به نام و زندگی نامه بیش از ۵۰۰ شاعر زن اشاره کرد.راستی چرا این چنین
است و چرا شاعران زن ، نسبت به مردان ، کم شمار به نظر می رسند؟
اگر پاسخ این سوال را از مردگرایان روزگار طلب کنیم،
پوزخندی می زنند و می گویند: پر واضح است که زن جماعت استعداد شاعری ندارند و
نمی توانند با مردان در این عرصه رقابت کنند! و اگر همین پرسش را با یکی از
جماعت فمنیست - کثرالله امثالهم ! - مطرح کنیم ، چینی به ابروان می افکنند و تقصیر
را یکسره به گردن "پیشینه تاریخی مرد سالار " و " زیربنای فرهنگی جامعه" می
افکنند که در طی قرون متمادی با ظلم و ستم و تبعیض هر گونه امکان رشد و
شکوفایی و خلاقیت را از زن ایرانی و شرقی سلب کرده است!
واقعیت آن است که این هردو نگاه به شدت بسته و اسیر نگرش
جنسیتی هستند و هیچ به این نکته توجه ندارند که شاعری از سرچشمه شعور انسانی
می جوشد و زنانگی و مردانگی و پیری و جوانی و عوارضی از این دست نمی تواند فی
نفسه آن را محدود کند. هر شاعری پیش از آنکه زن یا مرد باشد ، انسانی است با
شعوری خلاق و احساس و عاطفه ای معمولا سرشارتر و نیرومند تر از انسانهای
معمولی!
اگر سنتی که در گذشته در زمینه نگارش تذکره (زندگی نامه
) شاعران زن وجود داشت و آثاری چون اشعار النساء (تالیف ابوعبدالله
مرزبانی خراسانی ، متوفی ۳۸۴ ه ق ) و اشعار الجواری (تالیف مفجع
بصری، متوفی ۳۲۷ ه ق) و الاماء الشواعر (تالیف ابوالفرج اصفهانی ،
متوفی ۳۵۶ ه ق ) و النساء الشواعر ( تالیف ابن الطراح ، متوفی ۷۲۰ ه
ق) و کتاب بلاغات النساء از ابن طیفور (متوفی ۲۸۰ ه ق) را در تاریخ
ادبیات این سوی جهان پدید آورده است ، تداوم می یافت ، ما امروز بهتر و علمی
تر از این می توانستیم در مورد صحت و سقم این آمارها و دیدگاهها سخن بگوییم.
بی آنکه بخواهیم تاثیر شرایط اجتماعی گذشته را - با وجود
سیاه نمایی ها و مبالغه هایی که در مورد آن صورت می گیرد - یکسره نادیده
بگیریم ، می توانیم به عامل واقعی تری اشاره کنیم که باعث می شده زنان ، در
گذشته کمتر به شعر و شاعری رسمی و حرفه ای روی بیاورند. این عامل به ماهیت "ادبیات
رسمی" ما در گذشته بازمی گردد.
شاعری در گذشته سرزمین ما- جدا از ادبیات خانقاهی و
عرفانی که آن هم از ادبیات مردانه دیگری حمایت می کرد - عمدتا در دو وادی "قصیده
گویی" و مدیحه گستری و "غزل" و سخن عاشقانه منحصر و محصور بوده است. شاعران
قدیم یا باید "مدح ممدوح" می گفتند و از طریق گرفتن صله از پادشاهان و دیگر
اصحاب قدرت و ثروت ، چیزی به جیب می زدند ، یا باید زبان به "تغزل" می
گشودند و می کوشیدند با شعری دلاویز در دل معشوق رخنه کنند و دامن وصالی به
کف بیاورند!
ورود به این دو عرصه در گذشته به مقتضای طبع و سرشت
مردان ، برای آنان امری طبیعی و دست کم متداول بود ، اما برای زنان ، به
واسطه سرشت و خوی زن شرقی ، امری مطلوب و خواستنی شمرده نمی شد. زنان فرهیخته
روزگارقدیم که اندک هم نبودند ، ترجیح می دادند به جای چاپلوسی برای اصحاب
قدرت و جاه و یا فرود آمدن از اریکه معشوقی و ناز و روی آوردن به عجز و لابه و
نیاز عاشقانه بر درگاه جنس مرد - به شیوه برخی از زنان شاعر این زمانه! -
عطای شاعری رسمی را به لقای آن ببخشند و راه دیگری برای بیان احساسات و
عواطف خودشان انتخاب کنند.
این راه ، همانا ادبیات غیر رسمی و به اصطلاح "عامیانه"
بود. اگر به لالایی های مادرانه و بسیاری از تصنیفها و ترانه های محلی و اغلب
متلها و قصه های روستایی و ...گوش بسپاریم ، صدای زنی را می شنویم که
احساسات و رنجهای فروخورده خود را نجیبانه نغمه سرکرده است! اگر نام و نشان
شاعران و آفرینندگان ادبیات عامیانه که اغلب یا بسیاری از آنها زن بوده اند
، بخلاف نوع شاعران رسمی ، برجای نمانده ، به این علت است که هیچ دربار و
نهاد رسمی از آنها حمایت نکرده است و این سروده ها که از قضا صمیمانه ترین
بخش از ادبیات ما را تشکیل می دهد ، سینه به سینه به ما رسیده و بخش عمده ای
از آنها نیز در غوغای زمان - مثل نام آفرینندگانشان - از یادها رفته است!
دکتر محمد رضا ترکی
وبلاگ فصل فاصله