با کلیک بر روی این قسمت، به خانه سارا شعر بروید about me

به سایت سارا شعر خوش آمدید

نقد داستان جهان


 

چپ دستها

 گونترگراس

گونتر گراس،جایزه نوبل ادبیات را چهل سال بعد از انتشار كتاب درخشان و اعجاب انگیز طبل حلبی دریافت كرد تا شهرتش مرزهای كشورش را درنوردد و به گوش تمامی اهالی ادبیات سنگینی كند و در پیرسالگی خدمت در ss  را اعتراف كرد كه همگان بدانند كه انسان در هر زمان می تواند به تقصیر خود گردن بنهد.این خبر از زبان گونترگراس بر جامعه ی ادبی آلمان شوك بزرگی وارد كرد تا هر كسی نظری متفاوت در مورد او داشته باشد اما گونترگراس احساس می كرد كه با این اعتراف بار سنگینی را از دوش خود زمین گذاشته است.شاید مرور مختصر بر زندگی وی خالی از فایده نباشد كه درسال ۱۹۲۷ دربندر آزاد دانسینگ،میان لهستان و آلمان،دركنار دریای شمال،كه حالا متعلق به لهستان است بدنیا آمد، پدرش دكانداری آلمانی بود و مادرش لهستانی. در اعتراف اخیر خود عنوان می كند كه در ۱۵سالگی سعی می كند به سازمان جوانان هیتلری بپیوند اما پذیرفته نمی شود،اما موفق می شود در۱۷سالگی سوار تانكهای آلمان فاشیست شود و برای آنها خدمت كند تا پس از گذر شش دهه به اشتباه خود گردن نهد.درپایان جنگ به زندان آمریكایی ها می افتد،  خانواده جنگ زده اش مجبور فرار به غرب آلمان می شوند.نفرین از فاشیسم زمانی در دل او جای می گیرد كه  درطول جنگ شاهد جنازه جوانان و نوجوانان فراری می شود كه نازیها برای زهرچشم گرفتن از دیگران به درختان آویزان می كردند كه روی سینه آنها نوشته شده بود : من یك ترسو بودم.عباس معروفی كه گونترگراس را نویسنده ای آزاده می دانست بعد از اینكه به اجبار از ایران متواری می شود در نامه سرگشاده از او دادخواهی می كند.و این اندك برای بحث اینك ما كفایت می كند.

  •  كمیته اهدای جایزه نوبل در باره ی او اعلان كرده بود كه وی از آخرین مبارزان عصر روشنگری است.وی در موضع گیری های خود در مورد ادبیات همیشه علتِ نویسندگیش را دلایل اخلاقی و سیاسی عنوان كرده و از آن میان آرمان خواهی و افسردگی شخصی را دو انگیزه مهم برای نویسنده می دانست.به تعبیر او هنرمند باید همچون كودك پر رویی، هرازگاهی زبانش را به قدرتمندان و زورگویان تیز كند ، و هراسی از مطرح كردن تابوها نداشته باشد

  • تمایل وی در سیاست را به  جناح راست سوسیال دمكراسی غرب می دانند با تمایلات ضد كمونیستی،یا به زبان قدیمی یك رویزیونیست واقعی،یافرزند خلف كائوتسكی مرتد!.كائوتسكی بنیان گذار حزب سیوسیال دمكراسی در آلمان بود كه در مقابل ایستایی راستگرایان كه تمایل به سرمایه داری داشتند و در صدد دفاع از حقوق عده ای قلیل بر آمده بودند طرف توده ها را گرفت تا سرآغازی برای ظهور چپ باشد.

  • طبل حلبی-سالهای سگی-سفره ماهی-موش و گربه-دشتی وسیع-و قرن من - رمانهای موفق این نویسنده ی شهیر آلمانی است.در اینجا به اجمال به بررسی داستان "چپ دستها" می پردازم.

چپ دست داستانی استعاره ای است كه به سیاست نظر دارد و از پس نشانه ها سعی دارد حوزه ی سیاسی را نقادانه در نظر خوانندگان عریان كند.حزب چپ، حزبی سوسیالیست و دست چپی در آلمان است كه سابقاً  حزب سوسیالیسم دموکراتیک نامیده می شد. این حزب خلف قانونی حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان است که تا ۱۹۹۰ حاكم آلمان شرقی بود.وتا زمانی که با نام "حزب سوسیالیسم دموكراتیك"‌ فعالیت می‌کرد تا حدود زیادی به عنوان "حزب شرق" شناخته می‌شد و در غرب آلمان نفوذ اندکی داشت. اما در ۲۰۰۵ با اتخاد نام "حزب چپ" و شرکت در ائتلافی انتخاباتی با "حزب كارگر و عدالت اجتماعی" (که بیشتر در آلمان غربی پایه داشت) حزب با نفوذی در آلمان تلقی می شود.     

 

 

برای آشنایی با مبارزات حزب چپ گرا كافی است كه به كائوتسكی استناد بكنیم كه در تبیین رابطه میان مبارزه اقتصادی و سیاسی می گوید: "گهگاه برخی كوشیده اند تا مبارزه سیاسی را در تقابل با مبارزه اقتصادی قرار دهند و چنین اظهار كرده اند كه پرولتاریا باید توجه خود را منحصراً به یكی از این دو مبارزه معطوف كند. واقعیت این است كه این دو را نمی توان از هم مجزا كرد. مبارزه اقتصادی حقوق سیاسی را می طلبد و این حقوق از آسمان فرو نمی آیند. برای تامین و بقای این حقوق شدیدترین نوع مبارزه سیاسی ضرورت دارد. در تحلیل نهایی، مبارزه سیاسی یك مبارزه اقتصادی است."

تا حدودی گونترگراس با تكیه بر آرایی كائوتسكی مبانی مورد نظر وی را سرمشق خود در امر سیاست قرار می دهد و از این روی زمانی كه از حقوق زنها دفاع می كند دیدگاهش با تكیه بر شعائر چپ ها پیشتر لبیرالیته را دلیل اجحاف حقوق زنها می داند.در داستان كوتاه چپ دستها نویسنده كاركشته آلمانی سعی در توجیه و یا نشان دادن تفوق حزب چپ نیست بلكه بحث حایز اهمیت در این داستان نیازمندی حزبهای مختلف برای باقی ماندن دیگری است.گونترگراس به خوبی دانسته است كه تغییر هموارده در دل گروه شكل می گیرد كما اینكه كائوتسكی نیز در مورد سرمادیه دار قائل به این مهم بود كه سرمایه داری تغییر می كند، اما این تغییر چیزی نیست مگر ظاهر شدن گرایشات و تناقض های درونی خود آن.برای همین در داستان اریش كه دوست راوی است و هر دو چپ دست هستند و در اتحادیه ی چپ دستها ثبت نام كرده اند و می خواهند تفوق چپ دستها را به دیگران نشان دهند در كمال خونسردی و مهربانی با هم دوئل می كنند.گونترگراس سعی می كنند دلیلی برای این دوئل كردن پیدا نكند و عصبانیت اندك اریش را با مهربانی هایشان توام می كند تا مخاطب به این باور برسد كه آنها هیچ  مشكلی ندارند و حتی باورومان شود كه آنها بی دلیل و از سر عدم اختلاف در صدد دوئل بر آمده اند و این همان منظری است كه فردی چون كائوتسكی مطرح می كند و ما شاهد بروز اختلاف در درونه ی حزب می شویم. كائوتسكی از این روی نظام را در مقابل برون نظام تضعیف نمی كند و مرزهای غیر ملموس و ملموسی كه می خواهد نظام را وارد چالش سازد از طرف وی به رسمیت شناخته می شود اما برای مانای نظام وجود اختلاف را امری طبعی تلقی كرده و قائل به فروپاشی آن نمی باشد.

داستان چپ دستها در مورد افرادی است كه دست راستشان توانایی و قدرت دست چپ را ندارد و صاحبان این خصیصه بر آنند كه چپ دستی را مزیتی تلقی كنند و در بین این افراد دو تن هستند كه با وجود چپ دستی با هم دوئل می كنند اما در دوئل به جایی اینكه قلب هم را نشان بگیرند دستهایشان را در معرض تیر قرار می دهند و در نتیجه دستهایشان زخمی می شود حال دستهای راستشان برای ترمیم و مداوای آنها اقدام می كنند و زخم ها را می بندند.چنان كه اشاره شد گونترگراس در این داستان با وضعیتی كلی نگر وجود هر نوع دیدگاهی را در جامعه لازم می داند و چنان كه پیشتر اشاره شد خلف وی نیز از چنین باوری تبعیت می كرد و یا به تعبیری آن را ترویج می داد.شعارهایی كه در این داستان نویسنده بدانها تكیه كرده نشان از دگردیسی یك فرد چپ را نشان می دهد.نخست كسانی كه وارد اتحادیه چپ دستها شده اند شعار می دهند كه ما  نمی‌خواهیم تا زمانی كه راست هم مثل چپ شود، آرام بگیریم."اما با دگردیسی و اندیشه ی كه مقابل تحقیر و تقلیل جایگاه انسانی می ایستد موجب می شود كه اتحادیه خواستار لغو این شعار شود و شعار دیگری به جای آن تعیین شود. "ما می‌خواهیم به دست چپ خود افتخار كنیم و نمی‌خواهیم از انجام مهارت‌های مادرزادیمان خجلت بكشیم."

گونترگراس قدم به قدم با شخصیتهای داستانی همراه می شود و آنها را كه موافق و هم حذب هستند كنار هم می گذارد تا به این نتیجه برسد كه نظام های كلی استقرار همیشگی دارند و می توان گفتمانهای مختلف را در درون آنها شكل داد بی آنكه در صدد فروپاشیشان بر بیایم. و همچنین به عناصر برون نظام اشاره می كند كه در صورتی كه گروهی بدون هیچ تعارضی با هم زندگی كنند در درون گروه اختلافی شكل گرفته و اصلاحات غیر قابل انكار می شوند.وی برای تفهیم جهان بینی خود هراسی از این ندارد كه در داستان استعاره ی خود متوسل به شعارهای حزبی شود.از این روی در روایت راوی با معیارهای حزبی نیز آشنا می شویم و شاید برای همین است كه بعد از شش دهه فعالیت خود را درونه ی نظام فاشیستی فاش كرده و به نقادی باورهای خود می نشیند.گویا در این داستان وی می خواهد بگوید كه ما به صدای مخالف نیاز داریم حتی به وجود دشمن نیز نیازمندیم.در هر حال چپ دستها با اینكه داستان كوتاهی می تواند مانفیست سیاسی گونترگراس تلقی شود.

 


منبع : اینترنت
 
 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ