آتشی در گفت وگوی روز با شمس لنگرودی
شاعری که از جنس زمانه نبود
منوچهر آتشی شاعر نامدار معاصر خاموش شد. "روز" به یاد این
شاعر بزرگ نیمائی، با شمس لنگردوی به گفت و گو نشسته است. شمس که صاحب کتاب
چهار جلدی"تاریخ تحلیلی شعر معاصر" و از شاعران صاحب نام ایران است، از زندگی
و شعر آتشی گفته است.
كارنامه ادبی آقای آتشی را چگونه می بینید؟ و همین
طور دوره های عمر ادبی او را
در مورد آتشی نمی توان به چند دوره مشخص اشاره كرد. شهرت آتشی بیشتر در دهه
30 بود،یعنی همان زمانی كه با شعر نیمایی آشنا شد. در دهه 30 كه مصادف با
آشنایی وی با این شعر بود، شهرت وی اوج گرفت. آتشی تا نیمه دوم دهه 50 به
همین سبك شعر می سرود تا اینكه در آن دوره با موج نو – كه به آن شعر ناب هم
می گویند – آشنا شد. موج نو نوعی از شعر بود كه بیشتر جوانان به سوی آن گرایش
داشتند. آتشی در آن زمان در مجله تماشا فعالیت می كرد. مجله تماشا متعلق به
تلویزیون بود و در واقع پدر مجله سروش فعلی بود. آتشی در آن زمان مسئول صفحه
شعر این مجله بود كه تحت تاثیر جوانانی قرار گرفت كه در این مجله شعر های موج
نو می سرودند. این جوانان نیز خود تحت تاثیر هوشنگ چالنگی بودند كه موج نو می
سرود. یعنی به طور كلی دوره ادبی آتشی را می توان به دو دوره تقسیم كرد. یكی
از آغاز آشنایی وی با شعر نیمایی تا دهه 30 و یكی هم دوره دوم كه مصادف شد با
سرودن شعرهای موج نو.
تاثیر آقای آتشی به عنوان یكی از معلمان شاعران
جدید را در دوره ادبی فعلی چگونه می بینید؟
اگر بتوانیم به تاثیری معتقد باشیم، باید گفت كه تاثیر آتشی در دوره اول به
طور قطع و یقین بیشتر بود. زیرا وی در دوره اول جزو پیشگامان شعر بود. وی در
زمانی كه هنوز خیلی ها با شعر نو آشنا نبودند به شعر نو روی آورد. این زمانی
بود كه بیشتر شاعران نوپرداز هم چهارپاره می سرودند. اما دو دوره دوم خود
آتشی تحت تاثیر شاعران دیگر بود و نمی توانست تاثیری روی دیگران داشته باشد.
بعد دوره ای رسید که او به بوشهر رفت وحتی شعر هم نگفت.
علت اینكه شعر نمی گفت چه بود؟
این مسئله به برخی از مسایل خصوصی زندگی وی برمی گشت. آتشی در دهه 50 و مدت
كوتاهی قبل از انقلاب و در دوره انقلاب، تهران را ترك گفته و به بوشهر رفته
بود. بعدها در سال 63 یا 64 بود كه من برای اولین بار آتشی را در یك میهمانی
دیدم و دلیل این مسئله را از وی پرسیدم. در آن زمان آتشی حرف جالبی به من زد
كه كه بسیار نكته آموزنده ای بود.وی گفت:" هر انسانی خودش، خودش را از بین می
برد و خودش هم باعث اوج گرفتنش می شود. نوع زندگی من مرا از بین برد." در
واقع آتشی زندگی خصوصی بسیار اسفناكی داشت. زندگی خصوصی او به طور كلی از هم
گسیخته بود. او در دهه 50 هم زندگی خوبی نداشت. بخصوص اینكه فرزند پسر وی از
دوران بچگی مریض بود و در جوانی فوت كرد. مسایل و مشكلات وی ناشی از زنگی
خصوصی وی بود.
بعد از دوم خرداد و مرگ گلشیری، آتشی به نشریه
كارنامه رفت. شما دوره فعالیت وی را در این نشریه چگونه می بینید؟
نه در مورد كارنامه نه در مورد هر نشریه دیگری نمی توان بدون اطلاع كلی از خط
مشی ها و اهداف این نشریه، در مورد موفقیت یا عدم موفقیت نشریات تصمیم گیری
كرد. از سوی دیگر من در مورد كارنامه اطلاع زیادی ندارم.
از فعالیت های دیگر آتشی در اواخر عمرش، چاپ چهار
كتاب در مورد شاعران معاصر بود. شما این كتاب ها را چگونه می بینید؟
من این كتاب ها را دیدم. و فكر می كنم می توانست بهتر از این باشد.
فكر می كنید دلیل بی پروایی آتشی در انتقاد از
شاملو چه بود؟
من فكر می كنم كه برای كار آتشی نمی توان از كلمه بی پروایی استفاده كرد.
بلكه باید به د نبال كلمه ای دیگر بود. ضمن آنكه آتشی هم در ادبیات كهن و هم
در ادبیات معاصر تسلط داشت. اما كتاب ها و مقالاتی كه وی در انتهای عمرش
نوشته بود به نوعی شتاب زده بود. این شتاب زدگی از دقت كارهای وی كاسته است.
آخرین موضوع در مورد آتشی، بحث انتخاب وی در برنامه
چهره های ماندگار صدا و سیما است. دلیل رویكرد صدا و سیما به آتشی و در عین
حال اعتراض نشریات هم سو با صدا و سیما به این امر چه بود؟
فكر می كنم در مورد چنین مسایلی نمی توان در چند خط صحبت كرد. این مسایل را
باید ریشه ای بررسی كرد
مطالب فوق به نقل از روز - روزنامه ی
صبح ایرن - می باشد........دوشنبه 30 آبان 1384.
|